Translate

شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۴

نگاهی گذرا به مشکل تفکری اپوزیسیون در تورنتو و کانادا

نگاهی گذرا به مشکل تفکری اپوزیسیون در تورنتو و کانادا
سعید سلطانپور
یکی از مشکلات عمده ای که اپوزیسیون در خارج از کشور مانند کانادا دارد این است که  هنوز ارزیابی درستی از انچه که بر خودش و سیاست منطقه ای و جهانی و ایران در 3 دهه ای که از مهاجرت تبعید و زندگی در امنیت و لیبرال دمکراسی در غرب انجام نداده است .

 به همین دلیل مانند مرغ پرکنده بال بال می زند . یعنی از یک سو شاهد زنده تاریخی ستمی  که بر بخش های منتقد حاکمیت ( در ان دوران حزب جمهوریی اسلامی با دوجناحش حاکمیت را در دست داشت ) رفته است ، می باشد .
 از سوی دیگر بدلیل قطع ارتباط با تود ه های مردم در ایران ، تقریبا با موضوعات ریشه ای داخل ایران بیگانه هست  و نمی تواند گفتمان ایجاد کند . واکنشی عمل می کند ، عصبی برخورد می کند و نمی تواند گفتمان حق خواهی را پیش ببرد که در اینده اشتباهات سیاه ان دوران تکرار نشود .

از نزدیک با سیستم سرمایه داری و سرمایه اشنا شده است ، انر ا در کتاب مارکس نخوانده است در زندگی روزمره اش درتبعید حس کرده است  ،
حس استثمار شدن ولی برخورداری از یک زندگی  و تامین نیازهای حداقلی شهروندی مانند مسکن - بهداشت ، امنیت و عدالت اجتماعی .   یک زندگی که رویای میلیاردها نفر در سراسر جهان  و میلیونها نفر در ایران  از همین زندگی ماشینی در سیستم سرمایه داری .
از یک سو دوست دارد کارگران وطنمان به این حداقل ها برسد ولی نمی خواهد و یا نمی تواند  شرایط تاریخی غرب برای رسیدن به چنین نقطه ای  را درک کند . ممکن است انرا خوانده باشد ولی در ک ان مقوله دیگری است

چند روز پیش مهمانی دوستی بودیم اقارضا از مهندسان سایپا که بیش از 20 سال هست به کانادا مهاجرت کرده است می گفت دوران دانش اموزیمان بعدا زانقلاب ن کتاب
سرمایه مارکس را مسولانمان برای ما مثال می زدند ماهم انرا تایید یه می کردیم در حالیکه  ترجمه کتاب انقدر نارسا بود و بحث اقتصادی هم انچنان پیچیده که من دانش اموز نمی فهمیدم  خود آن مسول هم متوجه نشده بود ولی هردو یمان نمی خواستیم به روی خود بیاوریم .

اپوزیسیون طیف های مختلف دارد  که هیچ کس ، فرد دیگری را قبول ندارد . یک نکته در بسیاری وجه مشترک هست .ممکن است شما نظراتتان هم درست باشد ولی مهم مخاطبان شما ، رده سنی انها ، نفوذ اجتماعی و اقتصادی انها هست .
مثلا د رتورنته نشریه شهروند  نمی خواهند اینرا دریابند که  مخاطبانشان 1000نفر هم نمیرسد .  مخاطبان بالای 50 سال .  مخاطبان جوان شاید 20 نفر بیشتر نباشند که فارسی نمیداند و نمی خواند. انها نمی خواهند بپذیریند  دیگر  دهه 90  که ایرانی ها همه سیاسی بودند ، و بیش از چند هزار نفر نبودند نیست .  
کما اینکه در ده سال دیگر هم بسیاری از نشریات فارسی تعطیل خواهند شد زیرا نسل جدید کمتر فارسی خواهد خواهند .و. مخاطبان امروزی بیشتر بازنشسته خواهند شد . مسلما اگهی ها برای مخاطبانی هستند که در امد دارند . نشریات هم رابطه مستقیم با اگهی ها و تعداد انها دارند . 

سالهاست از ایران دور بوده است  فارسی را با لهجه ای که باعث تفریح دیگر ایرانیها می شود حرف می زند همانگونه که ما انگلیسی را با لهجه حرف می زنیم و بچه های ما بعضی وقتها جلوی خنده شان را نمی توانند بگیرند .

وقتی گروهی چند نفری فکر کند که جمهوری اسلامی تمامی مطالبشان رارصد می کند بنابراین دچار توهم می شود ،برای خودش تحلیل می دهد ، مخالفانش را عامل می خواند. حرف خودش را درست و دیگران را نادرست . برای خودش بر اساس فرضیاتی ، مقدمه چینی میکند و با فاکتهایی به نتیجه گیری دلخواه می رسد .

عدم نفوذ جامعه ایرانی در کانادا
تا وقتی جامعه ایرانی نشریه و رسانه ای به انگلیسی نداشته باشد نمی تواند حضور جدی در سیاست و اجتماع کاناددا داشته باشد . شناخت مردم کانادا در حد چلوکباب و یا همکار ایرانیش هست که بعضی وقتها قورمه سبزی هم به محل کار می برد ولی عمده خبرهایش را از رسانه های انگلیسی زبان که انهم خط دار و انتخابی هست و همه روزه نیست ، دریافت می کند
هم وقت ندارد و هم نیازی ندارد که مطلب ما ایرانی ها را ترجمه کند که ما چگونه بحث می کنیم و چگونه می اندیشیم . دغدغه هایمان چیست ؟  پس چگونه می توانیم تجاربمان در سیاست و اجتماع را چگونه در کانادا و محیط کارمان به اشتراک بگذاریم .
و انرا در برخورد با عقاید  دیگران تصحیح و غنی و اثر متقابل داشته باشیم.

در کانادا ما هر چقدر از سیستم انتقاد داشته باشیم گوش شنوایی نیست زیرا  نمی توانیم به دیگر بخشهای اجتماعی - کارگری کانادا ارتباط نزدیک و گفتمان مستمر داشته باشیم .. به همین دلیل مطالبات درست ما در کانادا از سیستم سیاسی ان جدی گرفته نمی شود  چون حتی در بین خودمان هم یک جامعه ای که مدلی و یا الگوی تیمی خوبی ارائه داده باشد تا امروزه نداشته ایم .
حتی بخش های اقتصادی ایرانی ها هیچ تشکل منسجمی حتی برای حفظ منافع اقتصادی خود ندارند .
در کانادا ازادی بیان هست شما همه جا می توانی حرف بزنی ولی حرفی اثر دارد که مخاطب داشته باشد والا یک جوری خالی کردن خود می باشد .

به عبارت ساده  وقتی یک ایرانی ویا یک منتقد قدرت درکانادا جدی گرفته می شود که مثلا سخنرانی هایش و یا مقالاتش را 1000 نفر به زبان انگلیسی گوش بدهند و به این ترتیب اگاهی رسانی کند .
 بنابراین همانگونه که ما در کانادا بدلیل اینکه نمی توانیم بازبان اصلی رسانه ها یعنی انگلیسی به کانادایی ها ارتباط بدون واسطه برقرار کنیم .،   در  ایران هم نمی توانیم با مخاطبان کم و چند نفری خود با داخل کشور ارتباط برقرار کنیم .
  وقتی مخاطب داخل کشوری از همه اقشار نداشته باشی ،   اگاهی سازی خیلی کند پیش می رود . فراموش نکنیم در ایران ، همه گروه ها وقتی خودشان  حضور داشتند از حداقل امکانات پشتیبانی اقشاری از مردم فراخور پیامشان و عملکردمردمیشان ، برخوردار بودند که لازمه اصلی پیشبردیک تفکر و یارگیری مردمی هست .
 . در کانادا تقر یبا همه فعالین اجتماعی و سیاسی باید برای گذران زندگی روزانه کار کنند ، مانند 20 میلیون کانادایی باید سر ماه قسط خانه ها و قبض های گوناگون را که روشنفکر داخل کشور با ان روبر و نیست را ، به دلار بپردازند .  
 اکثریت ثروتمندان ایرانی در کانادا هم تازه به دوران رسیده هستند و اهمیت  مشارکت در ساختارسازی و نهادسازی های اجتماعی را درک نکرده اند . ارتباط با مردم هم که در حد صفر هست بنابراین امکان گسترش و توسعه صدا و اگاهی رسانی بسیار محدود و در یک حلقه بسیار محدودخلاصه می شود .
بسیاری از ثروتمندانی هم که از ایران امده اند ممکن است منتقد جمهوری اسلامی باشند ولی در نهایت در اقتصاد دلالی و رانت خواری ایران امکان رشد یافته ا ند و هیچ ارتباطی و علاقه ای به فعالین سیاسی اجتماعی در کانادا ندارند . اصلا انها نیامده اند که در جامعه ایرانی در کانادا مشارکت کنند . انها امده اند برای روزمبادا جایی در یک کشور امن داشته باشند .
همانگونه که بعد از انقلاب کسی   بابک زهرایی و سوسیالیست ها رادر حضور جریانات چپ قوی و ریشه دار مردمی جدی نمی گرفت . ما راهم در کانادا جدی نمی گیرند .
جدی بودن شعار دادن انقلابی و فریاد زدن نیست . جدی بودن یعنی برای مردم جدی و بدو ن ادعا کار کردن بدون اینکه عقیده اش را بپرسی ،  همان رمز موفقیتی که گروه های غیر حکومتی بعداز انقلاب انجام دادند ،هر چند با مانع و کارشکنی های دولتی روبرو و در نهایت تعطیل شدند ولی همان کارهای مثبت برای مردم هست که  به عنوان مثبت د رکارنامه این جریانات در دوران اول انقلاب تا خرداد 60 ثبت شده است .
پایان کلام قدم اول به اندازه وزن خودتان ، طلب کنید و بجای گروه خودتان حرف بزنید .  انوقت راه برای حضور مردم باز می شود بدون مشارکت مردمی ، جریانات سیاسی  در کانادا به دوران بازنشستگی نه چندان دلپذیری نزدیک می شوند . 


تورنتو - کانادا 

هیچ نظری موجود نیست: