Translate

سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۰

مسولیت پذیری و صداقت از " من " شروع می شود


مسولیت پذیری و صداقت  از " من " شروع می شود
سعید سلطانپور
ابراهیم نبوی در سلسله مقالاتی در مورد انتخابات ، به نوعی جامعه شناختی فرهنگ سیاسی مردم ایران پرداخته است .  قصد وارد شدن به بحث های جدلی و نوشتاری نیست  ولی  مایل بودم که  نکاتی را برای تصحیح ایشان اشاره کنم
 " رئیس جمهور اول ایران، حاضر نیست اعلام کند که همراهی اش با یک سازمان تروریستی غلط بود. مجاهدین خلق که هزاران عضو تشکیلات شان قربانی اشتباهات آنان شده اند، حاضرند تا ابد در بیابانی بی نشانه ای از حیات زندانی بمانند، ولی حاضر نیستند بگویند پیش بینی مشخص شان مبنی بر اینکه حکومت شش ماه دیگر، یا حتی دو روز دیگر سقوط می کند، غلط بود و بخاطر این اشتباه عظیم بسیاری کشته شدند "

بنی صدر می گوید ” تاریخ باید آنطور که واقع شده نوشته شود. من تا وقتی که (پس از عزل) به مخفیگاه رفتم، هیچ گونه ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق و هیچ سازمان سیاسی دیگری نداشتم. اصلا و ابدا رابطه نداشتم. اولین ارتباطی که با من گرفته شد، در مخفیگاه بود. در منزل شهید لقایی که عضو حزب ملت ایران بود و به همین دلیل که من در خانه او بودم، او را بعدا اعدام کردند. تازه من در آنجا به آنها (مجاهدین خلق) گفتم که شما به پنج سئوال اساسی جواب بدهید تا من فکر کنم و ببینم که آیا می شود برای مقاومت در برابر این کودتا با شما همکاری کرد یا خیر. آنها هم جواب دادند. این اول قضیه. 

مسئله مهم و اساسی دیگر اینکه خشونت را مجاهدین خلق در ایران شروع نکردند. خشونت را آقای خمینی و دستیاران او شروع کردند. شما سخنرانی ایشان را در روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ ملاحظه کنید، خیلی روشن و صریح دستور می دهد که بزنید. حتی این آقای موسوی تبریزی هم که بعد دادستان انقلاب شد، اعتراف کرد که خشونت را مجاهدین آغاز نکردند. البته او اخیرا این اعتراف را کرده است. تبلیغات رژیم وارونه حقیقت را می گوید. می گوید که اینها دست به خشونت زدند و اعلان قیام مسلحانه دادند. در غائله ۱۴ اسنفد (۱۳۵۹) هم بیانیه مجاهدین خلق را منتشر کردند. شما مراجعه کنید ببینید که آیا آنجا اعلان قیام مسلحانه کرده است؟ هرگز

البته ابراهیم نبوی  بهر حال تا سالیان بعد از عزل بنی صدر و قتل عام مجاهدین و دیگر نیروهای سیاسی مخالف هژمونی حزب جمهوری اسلامی ، در وزارت کشور ، مسولیت داشته است .
هنوز هم بعد از گدشت سالها خروج اجباری از ایران و اقامت در اروپا ، براحتی واقعیات را از موضع حزب حاکم و قدرت می نویسد . صداقت و اخلاق و اصول روزنامه نگاری ، ایجاب می کند که ایشان روایت دیگر تاریخ را هم بنویسند تا خوانندگانشان قضاوت کنند . ... 
 ابوالحسن بنی صدر اولین ریس جمهور ، میثاق را در تیر 1360 با  مجاهدین امضا کرد نه در پاریس بعدا ز فرار از ایران (  یا هجرت به گفته خود شان ) . کتاب خیانت به امید هم در دوران مخفی بودن در تهران به عنوان وصیت نامه به همسرش نوشته شده است که در ان به 12 مورد اشتباه  شخصی اشاره می کند.  فکر نمی کنم کسی را بتوان بخاطر امضا بر اساس چنین اصولی ، مواخذه کرد و یا حرکت وی را اشتباه خواند که منتظر ابراز اشتباه شد .

این میثاق بر اساس 3 اصل استقلال – آزادی و عدم هژمونی طلبی بنا شده بود. بنی صدر در آنجا به صراحت می گوید من به اقای خمینی 100 % اطمنیان داشتم این شد ، به شما که  100% بی اعتماد هستم تا اینکه در عمل ثابت شود.  
این بد اخلاقی سیاسی است  یا ریاکاری ، قضاوت بر عهده خوانندگان است ولی ایا می شود  مجاهدین خلق سال  57تا 60 را با مجاهدینی که در سال 65  تا 85 دست راست صدام  بر علیه منافع مردم ایران ، متحد دیکتاتورسکولاری بر علیه دیکتاتور مذهبی دیگری شدند را  یکی دانست.. همانگونه که خمینی 57 سال که میزان محبوبیت و اعتبارش با  خمینی سالهای  60 و67 یکی دانست و یا رفسنجانی 60 سال  را با رفسنجانی 78 و میر حسین موسوی 58 را با موسوی 88 یکی دید  . همانگونه که ابراهیم نبوی امروزه ، همان نبوی دهه 60 که نظاره گر سرکوب مستمر و و شکنجه های بی رویه ،  اعدام ده ها هزار نفر بدون حق دفاع از خود ، بدون حضور وکیل ،بر مبنای  اعترا ف زیر شکنجه روانی و فیزیکی  بر اساس کیفر خواست بازجو.، بوده است و اگر تایید نمی کرده ، که بنظر تایید هم می کرده است ، یکی است .
  باید منتقد بنی صدر و هر کسی که در عرصه عمومی نظر پردازی می کند ولی ضدیت که مشکلی را حل نکرده و اب به اسیاب استبداد وطنی می ریزد .
د رهر حال بد نیست ببینیم ایابراهیم  نبوی که مانند علما درس اخلاق می دهند خود ، گفتارشان را تصحیح می  کنند و می گویند اشتباه کردم  تا " من " نوعی " هم از ایشان که صاحب سبک در طنز سیاسی و اجتماعی هستند و خوانندگان بسیار و شهرتی هم دارند  ، یاد بگیرم.

 نبوی در مصاحبه با بنی صدر سعی دارد که به ایشان بفهماند که ما ( نمایندگی از طرف مردم ) باید با قدرت  ها ی در حاکمیت کنار بیاییم . ایا نبوی نمی داند ، درکشورهای دمکرات مانند بلژیک  ، قدرت های حاکم ، شکست خوردگان انتخاباتی ( اپوزیسیون رسمی ) را تحقیر ، نابود فیزیکی و تهدید به دستگیری نمی کنند . ایا همه مردم منجمله اقشار کم درامد و اسیب پذیر اقتصادی ،همه از حداقل امکانات رفاهی و اجتماعی بر خوردارهستند- سقف بالای سر و نانی برای خوردن و امنیت در خانه و خیابان ، .

در دموکراسی ها ، جریاناتی که به قدرت نزدیک هستنند ، یعنی حامیان مالی انها ،قراردادهای بزرگ دولتی را برنده می شوند . زیرا بر اساس قوانین دست و پا گیر اداری ، کوچکترها امکان رقابت را ندارند . هر چند  نویسندگان و رسانه ها ی انها هم خط قرمز دارند ، ولی جلوی انتشار مطالب در رسانه های جایگزین ، گرفته نمی شود.  ممکن است که رسانه ها ی اصلی ،صدای حقی را منتشر نکنند ولی بر علیه صدای مخالف هم  بی محابا ( بدلیل قانونمداری ) و اصول اخلاقی که در فرهنگ و سیاست آن جامعه رعایت شده است ، یکسویه نمی نویسند.

بنابر این می شود در کشوری مانند ایران ، در کنار قدرتهای فاسد و مستبد نبود و سلامت هم  زندگی کرد  همانگونه که صدها هزا ر ایرانی ، در زمان شاه و شیخ کمتر خورده اند و لی آلوده به قدرت نشده اند .
  این مردم نیستند که حکومتها را عوض می کنند این حکومتها هستند که خودرا  به نابودی سوق می دهند .  در همه جای دنیا ، مردم امنیت ، کار و سرپناهی برای خود و خانواده شا ن می خواهند.  
اگر  حسنی مبارک ر دو ماه قبل از تجمع میدان تحریر از سمت های خود در اوج قدرت کناره گیر ی کرده بود ، خودش و خانواده اش ، برای همیشه در سرنوشت سیاسی اقتصادی مصر نقش مردمی نداشتند و مردم از انها با احترام یاد نمی کردند .  پس چگونه است که رهبران کشورهای دموکرات در زمان بازنشستگی خود و مرگ خودبا احترام در میان مردم خود ، زندگی می کنند زیرا ، قوانین بازی سیاست و دمکراسی را یاد گرفته اند چه در موضع حاکمیت و چه در موضع اپوزیسیون .

ایا هاشمی رفسنجانی به عنوان ایدئولوگ نظام ، که زمانی کسی جرئت انتقاد به وی را نداشت در اوج قدرت حاضر بود کناره گیری کند  که اکنون بر صندلی مجمع تشخیص مصلحت نظام یکی از نهادهای بی خاصیت و غیر قانونی دو دستی چسبیده است .

– به عنوان مثال نماینده مجلس دکتر محمود کاشانی_( پسر ایت الله کاشانی )  به علت انتقاد از رفسنجانی دستگیر شد و.دوبار توبه نامه نوشتن وی هم باعث ازادی وی نشد ، و کسان دیگری که مانند کاشانی خوش شانس نبودند که جان سالم بدر برند.
    پس چرا باید از اکبر گنجی انتقاد کرد  که با نوشتن عالیجناب سرخ پوش ،باعث بی اعتباری رفسنجانی شده است . اگر  طبقات اسیب پذیر اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران ، صدایی نداشته باشند که  دلیل بر اعتبار و محبوبیت رفسنجانی نبود ،کمتر کسی بود که رفسنجانی را به عنوان روحانی ( به معنای واقعی کلمه )  بشناسد .

 هنوز میر حسین موسوی به ریاست جمهوری انتخاب نشده بود ، به یک روایت دوستی " حتی پست های سفارت خانه های خارج از کشور ،نیز مشخص شده بودند . اینکه میرحسین موسوی در جریان بود یا نه ، معلوم نیست ولی برخی از جریانات وابسته به وی چنین کاری را کرده بودند .  متاسفانه میر حسین در بازداشت هست و لی نمی شود شنید ه ها را برای دریافت صحت آن منتشر نکرد. 
وظیفه همگان است که انچه را که نا سالم می بینید ، تذکر بدهند ، اطلاع رسانی کنند ، اگاهی سیاسی اجتماعی مردم را بالاتر ببرند می شود واقعیت ها را گفت تا انها که می خواهند بفهمند ، خود حقیقت را دریابند ولی زندگی 20 ساله در تبعیدد ر سرزمینی که به شهروندانش ، به عنوان انسان می نگرد  یا د گرفته ام که اول باید از " من " شرو.ع کرد تا " من : ها د رعمل در پروسه طولانی مدت " ما – ملتی شجاع – مسولیت پذیر ، بی ریا و تفکر گر ا "  ساخت.


تورنتو -25 جولای 2011


هیچ نظری موجود نیست: