مرثيهي ايرج از اين قرار است: «رسم است هر كه داغ جوان ديده
/ رأفت برند حالت آن داغديده را // يك دوست زير بازوي او گيرد از وفا / وان يك ز چهره پاك كند اشك ديده را // آن ديگري بر او بفشاند گلاب قند / تا تقويت شود دل محنتكشيده را // يك چند دعوتش به گل و بوستان كنند / تا بركنندش از دل، خار خليده را // جمعي دگر براي تسلاي او دهند / شرح سياهكاري چرخ خميده را // القصه هر كس به طريقي ز روي مهر / تسكين دهد مصيبت بر وي رسيده را». تا اينجا تصويرهاي ايرج در خانهي جواني كه فوت شده است، روايت ميشود. حال ميرويم به داستان نينوا: «آيا كه داد تسليت خاطر حسين / چون ديد نعش اكبر در خون تنيده را // آيا كه غمگساري و اندوه بري نمود // ليلاي داغديدهي محنتكشيده را // بعد از پدر دل پسر آماج تيغ شد // آتش زدند لانهي مرغ پريده را.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر