وظیفه جامعه ایرانی کانادایی در برابر حلقه های ضعیف تر جامعه : مهاجران تازه وارد ، پناهندگان و دانشجویان
سعید سلطانپور
soltanpour@hotmail.com
داستان فاطمه انشجوی ایرانی دکترا ی دانشگاه اتاوا که به علت ابتلا به سرطان سینه پرونده اقامتش باطل شده بود با انتشار آن در اتاوا سیتی زن 8 دسامبر خبری کانادایی شد پوشش خبری توسط سی بی سی و دیگر رسانه های اصلی ، بسیاری از کاناداییان را با سوالات فراوانی روبر و کرد.
به این ترتیب بود که اتاواسیتی زن در روز 23 دسامبر نوشت که جیسون کنی وزیر مهاجرت و شهروندی کانادا، با ویزای 3 ساله موقت فاطمه موافقت کرده است .
روز دوشنبه 26 دسامبر با فاطمه گفتگویی تلفنی انجام دادم که با هم می خوانیم .
سعید : چه سالی به کانادا آمدی ؟
فاطمه : 2005 – 1384
سعید : در ایران در چه رشته ای تحصیل می کردی و در کانادا برای چه رشته ای پذیرفته شدی ؟
فاطمه : لیسانسم را در دانشگاه شیراز در رشته بیولوژی گرفتم . سپس فوق لیسانس را در رازی کرمانشاه در رشته بیولوژی تکوینی ادامه دادم . در دانشگاه اتاواهم در رشته علوم مغز و اعصاب ادامه تحصیل می دهم که به امید خدا سال دیگر تمام خواهدشد .
سعید : با ویزای دانشجویی به کانادا امده ای ؟ شهریه تان چقدراست ؟
فاطمه بله و سالی 18000 هزار دلار شهریه دانشگاه هست
سعید : پولی که دانشگاه برای دانشجویان دکترا برای شرکت در تحقیقات می دهد چقدر است ؟
فاطمه : سالی 13500 هزار دلار
سعید : برای همه دانشجویان همین قدر است یا بعضی ها بیشتر می گیرند .
فاطمه سقف مشخصی دارد شاید 1000 دلار به خود کانادایی ها بیشتر بدهند
سعید : بنظر می اید آمریکایی ها در مورد تحقیقات سخاوتمند تر هستند ؟
فاطمه : البته . کانادا حتی به دانشجویان اجازه ( تی ا ) دستیار هم نمی دهند .
سعید: زندگی دانشجویی هم سخت است .هزینه تحصیل و زندگی با هم جور در نمی آید چه کار میکیند ؟
فاطمه متاسفانه دانشجویان ایرانی از بورسیه دانشگاه محروم هستند در حالی که اسیایی ها ، اروپایی ها و افریقایی ها براحتی مشمول بورسیه می شوند . این هم یکی از محرومیت های دانشجویان ایرانی در ادامه تحصیل هست .
بله با پولی که از فروش آپارتمانی که در ایران داشتم در 2005 به کانادا امدم و درس می خوانم . هزینه های پزشکی درمان از آنجا که بیمه دانشجویی همه هزینه های دارو را نمی دهد ، برای من سخت تر شده است .
سعید : فشار مالی باید استرس زیادی بر شما در این دوران که سرگرم درمان سرطان هستید ، داشته باشد
فاطمه کامکار: همین طور است . فشار اداره مهاجرت و باطل شدن ویزای دانشجویی من که تا سال 2013 اعتبار دارد ، بیشتر فشار بر من وارد کرده ومی کند.
سعید: چی شد که مشکل با اداره مهاجرت پیدا شد . ؟
فاطمه کامکار: سال 2005 تقاضای اقامت ( مهاجرت ) را به کنسولگری کانادا در بوفالو فرستادم . سال 2006 پرونده برای من بازکردند. سال 2007 اولین معاینات پزشکی را انجام دادم. ابتدا گفتند مصاحبه نخواهم شد . ولی بعد از 2 سال به من اعلام کردند که نیازبه مصاحبه دارم. .
سعید : چرا ؟ فقط در مورد شما اتفاق افتاد .؟
فاطمه : نمی دانم . دو تا از همدوره ای ها ی من در دانشگاه نیز برای مصاحبه خواسته شدند. در سال 2009 مجددا از من تقاضای آزمایشات پزشکی کردند زیرا مدت آزمایش اولی تمام شده بود.
سعید : کی سرطان شما تشخیص داده شد .؟
فاطمه کامکار: آخر نوامبر 2009 سرطان سینه گرفتم . دکتر به افسر اداره مهاجرت نوشته بود که وی ( فاطمه ) می تواند از جراحی برای درمان استفاده کند که نپذیرفته است . ولی افسر مربوطه به غلط نوشته است که وی
( فاطمه ) قابل معالجه ( جراحی ) نیست . اگر کارمند اداره مهاجرت انگلیسی زبان نبود شاید می شد عذری برای ترجمه اشتباهش دانست . متاسفانه کارمند مربوطه د رگزارش خود نوشته است که برای درمان نیاز به شیوه ای دارد که آن شیوه در مورد بیماران سرطانی پیشرفته اعمال می شود.
سعید : ترجمه آن این است که درمان شما برای بهداشت کانادا هزینه بر است .
فاطمه کامکار: دسامبر2009 اداره مهاجرت ا زمن خواست که مجدا آزمایشات پزشکی بدهم . در سال 2010 معاینات را فرستادم . دوباره از من ازمایش مجددی رادر تابستان 2010 خواستند.
بعدا از من نامه بیمارستان ومدارک من را خواستند. که تا پاییز این نامه نگاری ها بین ما انجام می شد که در دسامبر 2010 نامه ای دریافت کردم که اگر مدارک جدیدی داری ارائه بده وگرنه ممکن است اقامت شما را باطل کنیم . من جواب دادم تااینکه در فوریه 2011 نامه ای بدستم رسید که" اقامت شما باطل شده است " .امیدوارم برای کسی پیش نیاید حسی که یک دختر تنها دور از وطن ،دانشجویی که سرش در درس و تحقیق است در حالی که نیاز به حمایت برای درمان سرطان دارد از طرف اداره مهاجرت به اخراج تهدید می شود . حتی به ما اجازه فرجام خواهی در مورد پرونده را ندادند
سعید : شرایط سخت و غیر انسانی بود .
سعید : شما بیمه درمانی دارید .؟
فاطمه کامکار: بله سالی 600 دلار از دانشگاه می خریم که همه دانشجویان می خرند .
سعید : هزینه معاینات پزشکی را شما خودتان می پردازید
فاطمه کامکار: بله .
سعید: احتمالا از سال دیگه به شما نمی فروشند . تامین هزینه ها برای شما سخت خواهد شد .چی شد به رسانه ها کشیده شد ؟
فاطمه کامکار: با وکیلم صحبت کردم دیدم چاره ای ندارم . 7 دسامبر با اتاوا سیتی زن تماس گرفتم . خوشبختانه چندروزی بود که در مورد مهاجرت مطالبی را می نوشت . مطلب من را هم منتشر کرد .
سعید: شما توی منطقه پل دوار ( نماینده مجلس ان دی پی ) ساکن هستی ؟
فاطمه کامکار: بله . از سال 2007 با دفتر وی در تماس بودم. اداره مهاجرت می گفت که در مرحله بررسی سابقه هستند. در 2009 بعداز تشخیص سرطان در مرحله اولیه با پل دوار تماس گرفتم . او گفت معمولا بیماریهای قابل درمان را می پذیرند. البته نامه ای هم ننوشت. این بار در آوریل 2011 نامه ای به جیسون کنی وزیر مهاجرت نوشت .
سعید : نتیجه چه شد ؟
فاطمه کامکار: جوابی نیامد.
سعید : روز 23 دسامبر گفته شده که وزیر مهاجرت ، دخالت کرده است و به شما ویزای 3 ساله داده است و اگر در این سه سال خوب نشده باشید می توانید بازهم در کانادابمانید .
فاطمه کامکار: بله تا قبل از انتشار مطلب در روزنامه ، کاری نشده بود .
سعید : ویزای دانشجویی شما کی باطل می شد ؟
فاطمه کامکار: در فوریه 2011 که ویزای باطل شد دوباره تقاضای اقامت دانشجویی کرده بودم . دوباره از من تقاضای معاینه پزشکی کردند. دوباره باید هزینه ای در حدود 500 دلا رمی دادم که برای یک دانشجو خیلی زیاد است . در سال گذشته هم چند بار دیگر هزینه کرده بودم.
سعید :
اداره مهاجرت کانادا متاسفانه بدلیل حجم پرونده ها و یک جو مخفی کاری که در آن وجود دارد . همیشه باید با تلفن حرف بزنی و یا کامپیوتر و کمتر ادمی پیدا می شود که بنشینی و حرف بزنی و بشنوی. من فکر می کنم از نظر اداری در سطح کشورهای جهان سومی عمل می کند .
سعید: ویزای جدید دانشجویی برایت صادر شد ؟
فاطمه کامکار: در مارچ 2011 ویزای جدید دانشجویی برای من صادرشد.
سعید : چند ساله هست ؟
فاطمه کامکار: دو ساله . یعنی تا مارچ 2013 . یک سال هم برای دکترها ، اجازه اقامت برای پیداکردن کار داده می شود یعنی بطور اتوماتیک تا سال 2014 می توانستم د رکانادا بمانم.
سعید : من ضمن تشکر از جیسون کنی بخاطر دخالتش در این پرونده تقاضای گفت و گو باوی را کرده ام که بنظر می رسد به چاپ این هفته نخواهد رسید. .
با این داده ها ، یعنی وزیر تنها 6 ماه به شما ویزای بیشتری داده است . د رحالیکه باتوجه به تخصص شما که به درد کانادا می خورد و نیز حال و هوای کریسمس ، انتظار می رفت اقامت انساندوستانه را برای شما صادر می کرد.
فاطمه کامکار: خودم هم همین انتظار را داشتم .
سعید : برخورد همکاران دانشگاهی شما چه بود ؟
فاطمه کامکار: از همان روزی که متوجه مشکلات مهاجری من شدند خودشان برای وزیر مهاجرت نامه های جداگانه ای نوشتند. الان هم یک حرکت جمع آوری امضا را راه اندازی کردند که تا الان د رحدود 241 نفر آنرا امضا کرده اند . من از خوانندگان شما هم تقاضا می کنم نام خودشا ن را به آن اضافه کنند.
سعید: برخورد جامعه ایرانی د راتاوا که از وضعیت شما در روزنامه و برنامه رادیویی اقای مهدی فلاح باخبر شدند چگونه بود . ؟
فاطمه کامکار: تلفن های زیادی از هموطنانم داشتم که ا زمن حمایت کرده اند . من د رهمین جا از روزنامه شما از همه این عزیزان و نیز ایرانیان تورنتوو شهرهای اطراف آن که مطلب شما را می خوانند سپاسگزارم که درشرایط سخت ، انسانی را تنها نمی گذارند.
ادرس
صفحه فیس بوک فاطمه کامکار که از طرف دوستان وی درست شده است
Weforfatemekamkar
از فاطمه می پرسم بعداز کسب دکتری چه کار می کنی ؟ می گوید دنبال کاری در این رشته در کانادا و ادامه تحصیل در فوق دکتری را در نظر دارم .
برای فاطمه و فاطمه ها که بخشی از افتخارات علمی جامعه ایرانی در کانادا و اعتبار جامعه ماهستند ، اروزی موفقیت روز افروز داریم .
جامعه ایرانی کانادایی و چالش ها در حوزه مهاجرت و پناهندگی
خوشبختانه ، داستان فاطمه کامکار با پوشش خبری درست و به موقع اتاوا سیتیزن سرانجام خوبی یافت . ولی همه مانند فاطمه چنین اقبالی را ندارند.
چند روز از طریق دفترهفته نامه با خبرشدیم که فاطمه خانم دیگری که با پسرجوانش که به گفته مادر مورد ضرب و شتم نژاد پرستان آلمانی قرار گرفته بود و به همین دلیل به کانادا آمده و پناهنده شده بودند ، حکم اخراجش را بعد از 4 سال اقامت در کانادادریافت کرده بود .
نا امیدانه به دنبال چاره می گشت . یک رسانه قومی با امکانات حداقل ،در مدت دو هفته چگونه می تواند افکار عمومی غیر ایرانی ها را بسیج کند تا وزیر بر اثر فشارسیاسی افکار عمومی کانادا ، به صدور حکم اقامت انساندوستانه مبادرت کند . به عنوان یک عضو رسانه قومی پارسی زبان انچه را که ما به عنوان یک رسانه مسول که مشکلات و چالش های جامعه و اعضای انرا بدرستی و به موقع پوشش بدهیم ، کاری دیگر نمی توانیم بکنیم. ولی یک بخش از این حرکت مردم ما هستند که باید خبر هایشان را ، مشکلاتشان و دردهایشان را به ما بگویند که ما آنرا با دیگر پارسی زبانان مهاجر کانادادرمیان بگذاریم . زیرا افزایش دانش ها و اطلاعات می تواند نقش مهمی در جلوگیری از این دردنامه ها که دل هر انسانی را به درد می آورد ، داشته باشیم .
اخراج ایرانی ها در بی خبری جامعه ایرانی
همین 3 هفته پیش بود که فرزاد تهرانی ادیب بعد از 13 سال اقامت در کانادا ، به ایران بازگردانده شد. فرزاد ی که در این مدت بطور قانونی کار کرده بود و قانون را رعایت کره بود . ولی متاسفانه د رآخرین لحظات وقتی که در بازداشتگاه اداره مهاجرت بود ، دوستانش تلاش ناموفقی برای جلوگیری از حکم اخراجش انجام دادند که بجایی نرسید.
از این دست خبر ها ، اخراج مهاجرین در رسانه های اصلی می خوانیم و می شنویم ولی در مورد جامعه ایرانی که کم و بیش اتفاق می افتد ، کمتر خبر دار میشویم . مورد اخراجی ها کمتر احساس همدردی با اخراجی ها دارند . البته گزارش ها از ول بودن دهها هزار مجرم و تبهکار در کانادا خبر می دهد که این خبر ها ، افکار عمومی کانادایی ها بویژه بخشی را که نسبت به کانادا و تعادل بین امنیت و انسانیت موضع خوبی دارند ، می ترساند . برای بسیج افکار عمومی کانادایی ها باید زمان کافی در نظر گرفت. زیرا هم قدرت سیاسی جامعه ایرانی خیلی کم هست هم اتحاد عمل جامعه ایرانی در انتاریو و کانادا . علل چرایی آن بحت امروزمن نیست .
در 31 ماه مه 2007 نیز در زمان وزارت دایان فینلی ، وزیر مهاجرت ، بهنود سعادت خانی ، جوان 22 ساله ای که در 12 سالگی همراه مادر وبرادر کوچکترش به کانادا آمده بودند و دراین مدت دچار بیماری اسکیزوفرنی شده بود ، بدون معالجه بعد از یک سال زندان بودن به ایران بازگردانده شد .
تلاشهای ما برای نگهداشتن وی ، در آن زمان به جایی نرسید زیرا تنها چند هفته به اخراج وی باخبر شده بودیم . .
عدم داشتن نهاد کانادایی ایرانی برای کمک به پناهندگان و تازه واردان
در دهه 90 ، انجمن ایرانیان کانادا در تورنتو که با همت عده ای از ایرانی ها تاسیس شده بود با بودجه بسیار اندک ، توانسته بود سرویسهایی را به پناهندگان و تازه واردان بدهد که با توجه به جو بی اعتمادی آن دوران ، کم بودن تعداد ایرانی ها و ضعف مالی جامعه ما در آن دوران ،و در نبودن اینترنت کاری درخور تقدیرو ارزشمند بود .
متاسفانه اختلافات سیاسی و عدم بلوغ سیاسی و اجتماعی همه ایرانی ها ی آن دوره باعث مرگ این نهاد شد . نهادی که می توانست یک چتر فراگیر جامعه ایرانی در تورنتو و انتاریو باشد . شکی ندارم که موقعیت جامعه ما در صورت تداوم حضور پررنگ آن نها د قابل مقایسه با امروز نبود.
.
با تغییر شرایط سیاسی در ایران ، و تغییر روند مهاجرت ، هر چند تعداد پناهندگان کمتر شد ولی مهاجران قانونی افزایش پیداکرد که بیشتر بر اساس یافته های دوستان و اینترنت ، پا به این سرزمین وسیع و تقریبا بدون نظارت نهادند د رحالیکه نهادی کانادایی ایرانی رسمی و گسترده برای کمک تاکنون وجود ند اشته است .
چالش پناهندگی
به عنوان کانادایی ایرانی از اینکه تعداد کسانی که از حق پناهندگی در کانادا سو استفاده کرده ومی کنند مقوله قابل بررسی و دارای اهمیتی می باشد . ولی ازسوی دیگر به عنوان یک ایرانی کانادایی نمی توان فراموش کرد که حق انتحاب محل زندگی یک اصل حقوق بشری است . کاناداهم کشور وسیعی است که نیاز به نیروی کارو انسانی دارد .
اینکه در دوره ای جامعه ایرانی در کانادا بتواند ، دیگر ایرانی ها یی را که خواهان مهاجرت به کانادا هستند را مانند گروه اسماعیلیه ، از طریق قانونی وارد کانادا کند ، چشم انداز روشنی را من نمی بینم .
راهی که می تواند جلوی سو استفاده از حق پناهندگی را که برای کسانی است که جانشان درخطر است ، بگیرد . ولی در عین حال به ایرانی هایی که می خواهند آزاد زندگی کنند ، فرصتی می دهد که بدون دروغ گفتن ، بدون خطر راه قاچاقی آمدن ، با کمترین هزینه های مالی وانسانی ، به سرزمین دلخواه خود بیایند.
همین چند روز پیش بود که کشتی حامل 250 پناهنده ایرانی وافغان در آبهای اندونزی غرق شد . سال گذشته هم همین فاجعه تکرار شد . دو روز پیش نیز جنازه یخزده مادر و فرزندش در جنگلهای ترکیه ویونان پیدا شد. براستی کوهی ، دشتی ، روخانه ای هست که یک ایرانی در آن غریبانه ومظلومانه جان نباخته باشد .
از سوی دیگر باید بدانید که طبق قوانین جنایی کانادا اگر کسی به ورود غیر قانونی به خاک کانادا اقدام کند حتی از طریق اطلاعات دادن ، چندین سال زندان به دنبال دارد. اینکه صدها ایرانی پول شان توسط قاچاقچیان آدم خورده شده است ، را همه ما شنیده و شاید در حلقه نزدیکان خود نمونه ای داشته باشیم .
سخن من این است که حالا یک انسانی با هزار مصیبت و مشقت و حقارت وارد این کشور می شود و بعد از مدتی باید اخراج شود. این قانون است و قانون را هم به این سادگی نمی شود عوض کرد ولی می توان با همکاری زیانها را به حداقل رساند .
هر کدام از ما به عنوان یک عضو جامعه ایرانی وظایفی در قبال یکدیگر و کمک به سکنی گزیدن تازه واردان داریم . متاسفانه نداشتن رهبری گروهی ، دستیابی ما را به وجود نهادهای اجتماعی که از محل کمکهای جامعه برای خدمت رسانی استفاده شود سخت و مشکل کرده است .
یکی از مشکلات جدی که جامعه ایرانی کانادایی از آن رنج می برد ، حس پنهانکاری و درمواقعی دروغ گویی است .
جامعه ایرانی از نظر سیاسی د رچنان موقعیتی نیست که بتواند مانع از اخراج کسی بشود . در موارد موفق امیزی مانند جلوگیری از اخراج لوون یی هفتوان (هنرمند ایرانی ارمنی ) مدیون کمیین خوب توسط فعالان و جذب غیر ایرانی تبارها در دسامبر 2007 بود که جا در رسانه های اصلی کانادا پیدا کرد. و هفتوان اقامت کانادا را دریافت کرد.
اجازه بدهید بیشتر موضوع را بازکنم . همانگونه که وظیفه همه افراد کامیونیتی است که از پناهندگان و مهاجران تازه وارد و دیگرمهاجران در شرایط سخت حمایت کنند ، وظیفه آن دیگری هم هست که به جامعه ایرانی کانادایی و نهادهای آن خدمت داوطلبانه بکنند.
در مواقعی مانند فاطمه کامکار یا لوون هفتوان می شود حمایت رسانه ها و دیگر کانادایی ها را جلب کرد که افکار عمومی حس کنند ، فردی را که قرار است از وی حمایت کنند برای جامعه مفید است . براحتی می شود افکار عمومی را که عامل مهمی در فشاربر مقام های سیاسی واداری است را بسیج کرد اگر فرد مهاجر یا پناهنده ، سهم خود را به دیگر شهروندان بطور داوطلبانه اداکرده باشد .
خانمی چندی پیش با ای میلی تقاضای کمک کرد .ایشان را ملاقات کردم گفت چند سالی است مخفی زندگی می کنم و حکم اخراج من داده شده است . گفت وکیلش خواسته است که نامه هایی از نهادهای اجتماعی ایرانی کانادایی مبنی بر همکاری با این نهاد برای ارائه به وزیر مهاجرت بگیرد. از وی سوال کردم در این 8 سالی که شما در تورنتو هستید ایا در هیچ نهاد اجتماعی کمک کرده اید ؟ گفت نه . گفتم کانادای چطور ؟ جواب بازهم نه بود. گفتم چگونه انتظار دارید که به مردم اطلاعات غلط بدهیم . ایا ما برا ی این به این کشور نیامده ایم زیرا با همین شیوه غیر اخلاقی در کشورخودمان روبرو بوده ایم . پس چرا مهاجرت کرده ایم .؟
افراد فرقه اسماعیلیه ، مهاجران را از طریق حمایت مالی به کانادا می آورند . برای افراد تازه وارد شغلی را که وی دوست دارد ، مهیا می کنند . همه صاحبان کسب و کار مبلغی از 500 دلار تا بالاتر را در صندوقی می گذارند و برای فرد مذکور محل کار را می خرند. فرد تازه وارد اخلاقا موظف است که کار کند واین پولها را برگرداند باضافه اینکه خود نیز مبلغی را برای تازه واردی اختصاص می دهد. چرخش مثبتی که جامعه اسماعیلیه کانادا صاحب موقعیت خوب اقتصادی در دوره کوتاهی از زمان اخراجشان از اوگانداتوسط دیکتاتور عیدی امین و اوردن 5 هزار نفر از آنان توسط دولت پیر ترود در ظرف 48 ساعت ، تا امروز داشته است.
آیا این یک ارزو برای جامعه ایرانی کانادایی خواهد بود که به تحقق نخواهد پیوست . ؟ شما چه می گویید ؟
اگر بشود ، یکی از انقلابات بزرگ در تاریخ ایرانیان معاصر و مهاجر خواهد بود که اینده ایرانی ها د رکانادا و خود ایران را تا حدزیادی متحول خواهد کرد .
سال نو میلادی در پیش است . این را هم جز؛ لیست ارزوهای خود م قرار می دهم . آرزو بر کسی عیب نیست
پیشاپیش سال نو خوبی را برای همه بخصوص هموطنان ایرانی کانادایی خودمان ارزو می کنم . امیدواریم با کمک شما ، رسالت رسانه ای خودمان را بهتر ، وظایف شهروندی وانسانی خودمان را کاملتر انجام بدهیم و از شکست های و دردهای جامعه ایرانی درسهای مثبتی بگیریم .
با امید به شنیدن خبرهای خوب و موفقیتهای گروهی بیشتر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر