ارزيابى موقعيت گفتمان هاى موجود با تحليل نتايج انتخابات
غالب شدن مدل سوئد شرقى
حميد احرارى
در ايام انتخابات كه بسيارى از روشنفكران اصلاح طلب گرفتار بحث هاى دامنه دار در رد و تأييد صلاحيت كانديداها و شمارش آرا بودند؛ لازم بود كه با بردبارى و بدون واكنش هاى احساسى و عصبى، واقعيت ها را ببينيم، واقعيت هايى كه در زير پوست جامعه در حال تحقق بودند و در روز سوم تيرماه پوست تركاندند. در ربع قرن اخير، تكاپوى گروه هاى مرجع براى بازى در حوزه حكومت در چهار راند محقق شد:۱- راند اول: دولت انقلابى با گفتمان «راديكال»۲- راند دوم: دولت توسعه گرا با گفتمان «رشد اقتصادى»۳- راند سوم: دولت اصلاحات با گفتمان «جامعه مدنى»در مرحله جديد (راند چهارم)، دولتى محافظه كار شكل گرفته است كه درصدد است گفتمان «مبارزه با فقر و فساد» را در حوزه حكومت، جايگزين گفتمان «جامعه مدنى» كند. محافظه كاران در غرب طرفدار «جامعه مدنى» هستند و نيروهاى راديكال و چپ طرفدار سوسياليسم؛ در اينجا، چپ ها طرفدار جامعه مدنى و محافظه كاران طرفدار «سوسياليسم دولتى» (يا به تعبير درست تر سرمايه دارى دولتى) هستند. براساس تحليلى كه در اين مقاله ارائه خواهد شد با اطمينان مى توان گفت كه محافظه كاران نمى توانند «گفتمان غالب در عرصه عمومى» را تغيير دهند. زيرا سرمشق زمانه را گروه هاى مرجع مى نويسند و مردم بازخوانى مى كنند. حاكمان و دولتمردان، محافظه كارانه و با تأخير، گفتمان غالب و بازخوانى شده را مى پذيرند. به شعارهاى كانديداها توجه كنيد، همگى در شعارهاى انتخاباتى خود از رفاه، توسعه، آزادى، رشد اقتصادى، مردم سالارى، مليت ايرانى و ... سخن گفتند. زيرا آنها گفتمان غالب را پذيرفته اند و همان سخنانى را زمزمه مى كنند كه سال ها قبل به زبان مخالفانشان سروده شده است. درباره راند اول و دوم، فعلاً نيازى به درازگويى نيست.•راند سوم در حوزه حكومت: گفتمان ليبرال دموكراسىدر سال ۷۶ پس از يك دوره تكاپوى توسعه اقتصادى، آقاى خاتمى با شعار جامعه مدنى به صحنه آمد. فضاى سياسى، شكاف طبقاتى، بى اعتمادى عمومى و نيز شرايط نامساعد بين المللى دست به دست هم داد تا مردم به حمايت از اصلاح طلبان برآمدند. آقاى خاتمى با ميليون ها رأى بر كرسى رياست جمهورى نشست. او در روزهاى نخست به صف شير رفت تا با مردم همدردى كند و به آنها بگويد كه در غم آنها شريك است. به دانشگاه رفت و با دانشجويان سخن گفت تا بگويد كه به آرمان دموكراسى وفادار است. حرف هاى زيادى رد و بدل شد و همگان آن را باور كردند.طى شش سال، حرف هاى دولت اصلاحات، در تابلوى اذهان عمومى با مخالفت مخالفان و كم كارى موافقان به ديوار كوبيده شد. اما در بسيارى مواقع از جمله در پيشگيرى از رانت، شفاف سازى اقتصادى، نظام تأمين اجتماعى و اقتصاد درون زا ميوه اى نداد. در دولت آقاى خاتمى روزى كه دو تفكر اقتصادى «چپ و راست» در برابر هم صف آرايى كردند، او به نفع روش هاى راست (روش هاى دولت سازندگى) رأى داد و گروه چپ را به انزوا برد. «دولت اصلاحات» از نظر اقتصادى حرفى بيش از «دولت سازندگى» نداشت. آزادسازى اقتصادى، خصوصى سازى، كاهش بدنه دولت يا كوچك سازى دولت، انحلال شركت هاى دولتى و ... بدون توجه به جايگزينى سرمايه دارى ملى و توسعه نظام تأمين اجتماعى، به بحران بيكارى دامن زد و عملاً واردات وسيع و توسعه سرمايه دارى دلال، مصرف گرايى موجب شد كه نهادهاى اقتصادى مافيايى، دست نخورده باقى بمانند و در فرايندى سه ساله تجديد قوا نمايند. دولت اصلاحات نخوانست و نتوانست «پايه هاى مافياى اقتصادى» را بلرزاند.در دوره دوم حكومت اصلاح طلبان، سرور پيروزى و محافظه كارى بيش از حد رئيس دولت از يك سو و «چانه زنى با قدرتمندان» از سوى ديگر، مردم را از اصلاح طلبان جدا كرد و آنها را در برابر رقيب تشكيلاتى و مقتدر خود تنها گذاشت. هدف «توسعه سياسى» در حالى كه بيش از هشتاد درصد كانون هاى قدرت سياسى در اختيار جناح رقيب بود، به درگيرى فرسايشى «مطبوعات»، «دستگيرى ها» و ... انجاميد. اصلاح طلبانى كه در اقتصاد از الگوى «كارگزاران سازندگى» پيروى مى كردند، نديدند كه زنان و مردان فقير، كودكان خود را براى نجات از مرگ و گرسنگى مى فروشند. آنها آنقدر در كشاكش پروژه «ليبرال دموكراسى» غرق شده بودند، كه با تمام وجود از «دولت اصلاحات» با تمام عيب و ايرادهاى اقتصادى حمايت كردند. راز شكست اصلاح طلبان را بايد در «استعفانامه آقاى بهزاد نبوى» جست وجو كرد. كسى كه دغدغه اصلى اش حمايت از دولت است و مرثيه اصلى اش «حمايت از دولت»، نمى تواند «ناكارآمدى» را نقد كند. زبان مردم را نمى شناسد و نمى تواند براى اصلاحات ساختارى با مردم و دگرانديشان همراهى كند. نبايد منكر برخى اصلاحات اقتصادى در دوره دولت آقاى خاتمى شد. اما نبايد فراموش كرد كه «رشد اقتصادى» در صورتى كه با «فقرِ فرودستان» همراه باشد، شكاف طبقاتى و تضادهاى طبقاتى را توسعه مى دهد. اساساً در «جمهورى وايمار» سپاهى از فقرا بسيج خواهند شد كه ممكن است به هر سو كشيده و به وعده اى بسيج شوند. در جايى گفته ام، معجزه اين انتخابات رأى آقاى كروبى بود. آقاى كروبى حرف مشخص و روشنى زد، گفت «پنجاه هزار تومان براى هر جوان ايرانى». فارغ از ارزيابى علمى اين شعار، امروز بازيگران انتخابات بايد به اين سئوال پاسخ دهند كه چرا مردم بر خلاف روشنفكران اصلاح طلب، به پيام آقاى كروبى پاسخ مثبت دادند؟ اينكه رأى واقعى آقاى كروبى چقدر بوده و چه عواملى باعث شكستش شده، موضوع اين مقاله نيست، زيرا بحث اين مقاله تحليل شرايط سياسى و گفتمان قدرت نيست، بحث اين مقاله، بحث «سرمشق زمانه» است. سرمشق آقاى خاتمى، گفتمان «دموكراسى در حوزه قدرت حاكم» و استراتژى اصلى او «چانه زنى در بالا» بود. كسانى كه در بالا مشغول چانه زنى بودند، در فرايند «تحليل هزينه و فايده»، از «عرصه عمومى» غافل شدند. شايد تقصيرى نداشتند زيرا «گفتمان ليبرال دموكراسى» كه روزنامه هاى دوم خردادى در آن بستر متولد شدند، در حال تغيير بود و دوره اصلاحات و پروژه «دموكراسى نيم بند» و بى ارتباط با زندگى فرودستان و تهيدستان، رو به فرجام مى رفت، اما آنها صداى حاشيه نشينان را نشنيدند. مرگ كارتن خواب ها را نديدند. زنان بى سرپرست را ناديده گرفتند زيرا نمى خواستند شكاف طبقاتى را هدف قرار دهند.پروژه دموكراسى در دولت اصلاحات پروژه اى ناتمام بود و همان طور كه طرح هاى عمرانى كشور از دوره سازندگى براى دوره اصلاحات به ارث رسيدند، «دموكراسى نيم بند» و شكاف طبقاتى نيز، مرده ريگ ايامى بود كه خواسته يا ناخواسته در خرداد ۷۶ به فرجام رسيد. جبهه ليبرال دموكراسى، بعد از تلاش نفس گير شش ساله، در انتخابات شوراها و مجلس هفتم، ضربه خورد و از آنجا كه منشاء ضربه ها را شناسايى نكرد، در انتخابات رياست جمهورى نهم ناك دان شد.• راند چهارم در حوزه حكومت: گفتمان «فقرستيزى»در ماه گذشته، محافظه كاران برنده شدند و تشكيلات سراسرى آنها به قدرت رسيد؛ اما هيچ اتفاقى در «عرصه عمومى» نيفتاد. عرصه عمومى با حوادث دگرگون نمى شود. به آهستگى تغيير مى كند. در عرصه عمومى ما با «روندها» سروكار داريم نه با «اتفاقات». كسانى كه احساسات عمومى و روشنفكران را در آستانه انتخابات تحريك كردند و در كمتر از يك ماه، چرخشى ۱۸۰ درجه را در مواضع سياسى به نمايش گذاشتند، امروز بايد به اين سئوال پاسخ بدهند كه در عرصه عمومى يا حتى عرصه حكومت چه اتفاقى افتاده است، جز اينكه تعدادى از مديران ارشد دولتى و تعدادى از صاحب منصبان جابه جا شده اند؟! جز اينكه كسى رفت و كسى آمد؟! آيا اگر آقاى خاتمى در دوره دوم رياست جمهورى نمى آمدند، چه فاجعه اى رخ مى داد كه با وجود او اتفاق نيفتاد. آنچه رخ داد، تغييرات در حوزه حكومت بود، كه البته از وجوهى از گفتمان غالب در عرصه عمومى تأثير پذيرفت. ما آموخته ايم كه «اين روزها، دست به دست مى چرخد تا ما آزمون شويم.» و آزمون روشنفكران، آزمون «نصيب» و «حرمان» در حوزه حكومت نيست؛ آزمون واقعى ما نسبتى است كه با واقعيت ها در عرصه عمومى برقرار مى كنيم. روشنفكران، سياستمداران و اصلاح طلبانى كه به تغيير «دولت ِبايسته»، اميد بسته بودند، بايد از اتفاقى كه افتاد بسيار خوشحال باشند. زيرا از اين پس دو گزينه در پيش رو است:۱- گزينه اول اينكه «دولت يكپارچه»، فقرا را از فقر و بدبختى برهاند و رفاه آنها را تأمين نمايد. به مشكلات معلمان رسيدگى كند. كودكان خيابانى را سامان دهد. به روستاها آبرسانى كند. جوانان بيكار را بر سر كار بفرستد. نرخ بهره بانكى و تورم را يك رقمى كند. ارزش پول ملى را افزايش دهد. پروژه هاى زيربنايى را به اجرا گذارد. دست دلال ها را از اقتصاد كوتاه كند. جلوى قاچاق كالا و مواد مخدر را بگيرد. گرسنگان را سير كند و معضل اعتياد و ايدز را برطرف كند. با همه دنيا، روابطش را توسعه دهد و ... ۲- گزينه ديگر آنكه همه اين حرف ها «كشك» باشد و تا دو سال ديگر، فقط ظواهر امور تغيير كند و آب از آب تكان نخورد. مختصرى وام ازدواج بدهند، مختصرى اضافه حقوق، كمى مستمرى، با چاشنى تورم و ركود و تطويل طرح هاى عمرانى، استقراض از بانك مركزى، نفت ِ گران و جيب خالى، و دادن تمام كارها به دست افراد و نهادهاى خاص و...در صورت تحقق گزينه اول، بخشى از آرمان مردم ايران محقق شده است و در صورت تحقق گزينه دوم، وجدان عمومى به قضاوتى تمام عيار مى نشيند. بنابراين مى گذاريم تا دو سال ديگر، بدون هر گونه مانع و مزاحمى، دولت يكپارچه كار خودش را بكند. الحمدلله كار مخالفان تمام شده است! «دولت يكپارچه» بداند كه در افكار عمومى، ديگر روشنفكران اصلاح طلب و نويسندگان و قلم به دستان را نمى توان به عنوان مسئول فقر و گرسنگى و بى خانمانى مردم معرفى كرد. صاحب منصبان جديد وعده كرده اند كه تمام مديران تراز اول را بركنار كنند. فقر و فساد و تبعيض را از ميان ببرند. به بيكاران كار، به گرسنگان نان، به بيماران دوا و به فقرا رفاه هديه كنند. اگر اين بار وعده ها محقق نشود، برخلاف اصلاح طلبان كه «ناك دان» شدند، دولت جديد در راند چهارم «ناك اوت» خواهد شد.• گفتمان غالب: «دين- عدالت- آزادى»با توجه به همه اين مسائل به نظر مى رسد، عوامل عينى و ذهنى، گفتمان غالب را در عرصه عمومى تغيير داده است و فنومن ها و پديدارهاى آن را مى توان در اين انتخابات مشاهده كرد. گفتمان غالب در عرصه عمومى از چهار كلمه تشكيل شده است:۱- آزادى: مردمى كه حدود چهار ميليون رأى به صندوق اصلاحات ريختند و مقدار بسيار زيادترى از مردم كه در انتخابات شركت نكردند، آزادى را دغدغه اصلى خود مى دانند. اينها نيروى ميليونى تكنوكرات ها، يقه سفيدها، دانشجويان، معلمان و دانشگاهيان كشور، طبقات متوسط و تحصيلكرده و آشنا با فرهنگ غرب هستند.۲- عدالت: كسانى كه به آقاى كروبى رأى دادند و بخشى از كسانى كه وعده هاى محافظه كاران را قبول كردند، فقر و فساد را مشكل اصلى مى دانند و از چهره هاى تكرارى خسته شده اند و عدالت را ترجيح مى دهند. آنها كارگران و كارمندان دولت، اقشار فرودست شهرى و حاشيه نشينان، ساكنان شهرهاى كوچك، كشاورزان و محرومانى هستند كه دغدغه نان شب دارند.۳- دين: باور دينى در بخش قابل ملاحظه اى از جامعه ايرانى امرى پذيرفته شده و جدايى ناپذير از حوزه عمومى تلقى مى شود. درباره رابطه دين و دولت هنوز اختلافات بسيارى وجود دارد. با هر قرائتى از دين، افكار عمومى ايران متأثر و تابعى از دين و باورهاى دينى است. قرائت دين در اقشار مختلف متفاوت است، اما در هر صورت دين مقوله اى جدايى ناپذير از زندگى اجتماعى مردم ايران است.۴- هويت ملى: ناسيوناليسم ايرانى زنده و پويا است و به همين دليل قدرت بسيج دارد. همانطور كه در شب انتخابات، كارناوال هاى انتخاباتى راه افتادند و بسيارى از روشنفكران و سياستمداران را به دنبال خود به خيابان ها بردند؛ يك هفته قبل پيروزى تيم ملى، مردم و دانشجويان و روشنفكران را به خيابان ها برد. واكنش مردم نسبت به نتايج مسابقات تيم ملى، با نسبت آنها و ناسيوناليسم ايرانى ارتباط تنگاتنگى دارد. عنصر ناسيوناليسم ايرانى در گفتمان همه ادوار گذشته، در ضمير خودآگاه يا ناخودآگاه جمعى ما ايرانيان كه مى توان آن را وجدان جمعى ملت ايران ناميد، حضور داشته است. فداكارى هاى جوانان ايرانى در جنگ با عراق متأثر از وجدان ملى آنها بوده است.•••الگوى «سوئد شرقى» كه در شعار «عرفان- برابرى _ آزادى» خود را نشان داده، «گفتمان غالب» در دهه آينده خواهد بود. حدود شصت سال پيش دكتر محمد نخشب نظريه «سوسيال دموكراسى دينى» را طرح كرد و شاگردان وى از جمله دكتر على شريعتى در اين گفتمان سخن گفتند. فرايند تحولات سه دهه اخير و آزمون هاى اجتماعى مختلف، به خوبى اين واقعيت را اثبات مى كند كه پروژه دموكراسى و مردم سالارى و تحقق مشاركت عمومى در اداره حكومت، بدون توجه به نيازهاى اساسى و اوليه مردم و پيگيرى شعار عدالت و منافع ملى قابل تحقق نيست. دهه آينده، دهه بازگشت پروژه دكتر شريعتى است با ساختار چهاروجهى «دين، عدالت، آزادى و هويت ملى». اين پروژه، گفتمان غالب در عرصه عمومى خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر