آسیب شناسی خشونت در کامیونیتی ایرانی کانادایی
نگاهی به قتل زن بدست همسر و قتل مرد به ضرب گلوله پلیس
سعید سلطانپور
rahehaltv@gmail.com
نسرین طوریهی 47 ساله با ضربات چاقو ی کاوه صبوری طباطبایی (50 سا له ) در خانه اش قربانی خشونت همسر می شود . مرد با ضربات گلوله دوپلیس یورک در حالی که بر اثر ضربات خود زنی مجروح شده است ، قربانی خشونت از نوع دیگری می شود. دختر17 ساله که شاهد قتل مادر و کشته شدن مادر هست در نیمه ها ی شب ، به فارسی نا امیدانه ، تقاضای کمک می کند. خواهر کوچکتر 11 ساله اش خوشبختانه در صحنه حضور ندارد ولی عمق فاجعه فراتر از یک خانواده و خانه شماره 90 در کوچه "کاتن ود " تورن هیل هست . کوچه ای با خانه های بهم چسبیده و در ختهایی که بر خیابان سایه افکنده و نشان از ارام بودن محله چند ملیتی هست . ماشین جرم شناسی به همراه چند تا ماشین پلیس تا روز 5 اگوست در جلوی این خانه ، دنبال کشف چگونگی جرم بودند. از انجا که یک طرف قتل ، پلیس قرار دارد مامورین سازمان نظارت بر پلیس
Special Investigations Unit
،مسولیت پرونده را به عهده گرفته است .
در مراسم شست و سوی نسرین در مسجد جامع ایرانیان ( مهدیه )7034 بی ویو ، نظرات حاضرین که بیش از
چند ده نفر می رسید مختلف است . شخصی می گوید کاوه را در این 5/1 سال گذشته دیده است همیشه در خود بوده است و مودب که کمتر حرف می زده است . خانمی د رحالیکه پک محکمی بر سیگار ش می زد، اسلام را مقصر می دانست . مردی از مهربانی نسرین حرف می زندولی گریه امانش نمی دهد. ماشین حمل جنازه ، به سمت قبرستان در شمال تورنتو د رخیابان الگین میلز حرکت می کند تا جنازه یک زن ، یک مادر و همسری را بدست خاک بسپارد تا به مرور زمان ، از خاطره ها حذف شود.
پلیس رعایت احتیاط را کرده است و خواسته بود که مراسم تشییع جنازه در دو روز انجام شود تا ازبروز تشنج احتمالی توسط دوستان مقتولین ، جلوگیری کرده باشد .
به همین دلیل تشیع جنازه . کاوه طلباطبائی روز سه شنبه از همان مسجد تشیع شد . باران سیل آسایی باریدن گرفته بود و تعداد اندک از دوستان و بستگان کاوه در حالیکه دست گلی که بنام مریم و مینا دختران کاوه و نسرین روی تابوت بود ، به سمت گورستان وست ود در غرب تورنتو حرکت کرد.
مهاجرتی که 10 سال پیش با امید بهار به کانادا نجام شد بود؛ در طی گذر زمان و سختی و نا مهربانی های ان و یا شاید عدم تطابق پذیری با فرهنگ دیگر که بر اساس " من " انسانی شروع شده است ولی ضرورتا به " ما "ی انسانی ختم نشده است زندگی را به سرعت بسان عمر کوتاه تابستان های کانادا ه به خزانش کشاند . با اشتباه کاوه از مفهوم " دوست داشتن " و " عشق " یکطرفه ، منجر به جنایتی غیر قابل توجیه شد که پایانش در گورستان ،" زمستا ن زنده ها " رقم خورد.
روایتی است از اینکه کاوه با خون خود در آشپزخانه ، نوشته بود : نسرین دوستت دارم " و : مر گ بر ... ( نام دونفر از دوستان نسرین که کاوه انها را مسول از هم پاشیدن زندگی شان می دانسته است . لازانیایی که کاوه برای سر و شام آخرش در 90 کاتینگ ود با شوق دیدار نسرین و دخترانش پخته بود همچنان در اجاق گاز باقی مانده است .
برای رسانه های اصلی ، داستان نسرین و کاوه ، تاریخ مصرفش تمام شد . د رحالی که آثار تلخ آن بر سرکامیونیتی ایرانی تا مدتها باقی خواهد ماند .
آیا زندگی و مرگ نسرین و کاوه می تواند راهگشای کامیونیتی ما جلوگیری از تکرار چنین فاجعه های انسانی ، که براحتی ممکن است دوباره اتفاق بیفتند ، باشد .
قتلی اتفاق می افتاد ، کامیونیتی کم وبیش در جریان قرار می گیرد ، حساسیت ها بالا می رود ، نظریه پردازی ها آغاز و تصمیم هایی هم احتمالا برای سر وسامان دادن به آن گرفته می شود ولی ایا مانند دیگر مسایل کامیونیتی به فراموشی سپرده نخواهد شد . ؟
براستی اگر رسانه های اصلی ، چند روز به طرح این مسئله نپرداخته بودند بازهم رسانه های فارسی زبان ، همت اعزام خبرنگار و تهیه خبر را به خود می دادند. فکر نمی کنم زیرا این اولین قتل خانوادگی د رانتاریو نبوده است ولی بیاد نمی اورم که چنین حوادثی به دلایل مختلف ، به نشریات ما راه یافته باشد .
سال 1996 جوان ایرانی پناهنده - تقی ساوجی پور با خانواده ایرانی ( مادر و پسر نوجوان ) در پناهگاه خیابان کویین اشنا شده بود . تقی در خیابان پیپ و براد ویو ( محله یونانی ها ) اپارتمانی اجاره کرد ه بودند. مرد جوان با زن ارتباط نزدیک تری پیدا کرده بودد . نوجوان به اپارتمان تقی رفت و امد داشت . تا اینکه هم خانه ای تقی از بوی گند در کمد اتاق ، متوجه قطعات تکه شده ، انسانی می شودو به پلیس اطلاع می دهد . تقی ، بعد از تجاوز به پسر نوجوان ، وی را کشته بود و اعضای بدن وی را در سطل ها ی زباله در ان منطقه انداخته بود . در جریان دادگاه ، روزنامه " تورنتو سان " هر بار به ملیت ایرانی این فرد اشاره می کرد . جوان قا تل به حبس ابد محکوم شد . پد رخانواده با اجازه ویژه به کانادا امد و در مراسم تشیع جنازه فرزندش شرکت کرد .
ماندانا رستان 43 ساله در دسامبر سال 1998 توسط همسرش مهدی مهر خندان خفه شد . مهدی نیز خود را با ضربان چاقو مجروح کرده بود. دو دختر وی به مدت چند ماه در نزد یکی از ایرانیان خیر ، ماندند تا به سوند نزد بستگان نزدیک خود ملحق شدند.
در سالهای 2003-2004 مرد ی در سنین 60 ، همسر خود " حاجیه خانم انصاری " را با ضربات چاقو در اپارتمانی در یورک ( ریچموند هیل ) به قتل رساند . در 19 نوامبر 2008 ، سه جوان ایرانی به نامهای محمد علی کرزاقی –پیام خواستو و آرش ارشوند به اتهام قتل و سوزاندن جسد اصغر گرکان در حوالی شهر " بری " تحت تعقیب قرار گرفتند .
همین هفته گذشته بود که پلیس تورنتو از کامیونیتی خواست که پیمان موذنی را به اتهام تهدید به قتل ، به پلیس معرفی کنند . در حالیکه متهم دیگری بنام عباس صالحی همدست پیمان ، قبلا دستگیر شده بود.
قبل از ان نیز پلیس برای کمک به دستگیری جوان دیگری به اتهام اقدام به قتل کمک خواسته بود که در سلم تورنتو چاپ شده بود.
کیوان دانش؛ جوان 18 ساله ایرانی که در پورت مودی – برتیش کلمبیا در 14 جولای 2003با قمه به پلیس مخفی حمله می کند که با ضربات شلیک گلوله آن پلیس کشته می شود .
ا ز انجا که قانونا به پلیس و وزارت دادگستری اجازه جمع اوری اما ر از اقلیت ها غیر قانونی هست ، بالطبع نمی توان از رقم دقیق ایرانی تبارهایی که به اتهام خشونت در گیر سیستم قضایی کانادا شده اند ، داشت ولی خبر های رسیده و گزارشات و روایات کم نیستند.
جلسه شهرداری
روز سه شنبه 9 آگوست به دعوت عضو انجمن شهر مارکهام ( منطقه2) جلسه ای در مرکز کا میونیتی بی ویو برگزار شد که دو خانم از سازمان خدمات به قربانیان و دو نفر از اداره پلیس یورک حضور داشتند . تعداد 26 نفر در این نشست شرکت داشتند که 5 یا 6 نفر آن ایرانی تبار بودند . شهرزاد شهریاری یکی از شرکت کنندگان بود که روبروی خانه مقتولان اقامت داشته است به من گفت که وی هر روزه از عضو انجمن شهر ( هوارد شور ) درخواست کرده بود که برای مشاوره همسایگان که هنوز در شوک بسر می برند ، جلسه ای را ترتیب بدهد . روز این جلسه روز دوشنبه 8 اگوست اعلام شده بود که ما در ساعت 7 شب در محل سالن حضور داشتیم
و د ر انجا از ز اعلام اشتباهی روز جلسه توسط عضو انجمن شهر با خبر شدیم . هوادر شور در ابتدای ورود گفت فیلم برداری و عکس برداری نکنید امروز برای رسانه ها نیست .
وی سخنانش را با ای میلی از خانمی که داستان جر وبحث های یک زن و شوهر همسایه را می شنیده است و دودلی که ایا باید به پلیس خبر داد ویا نه ؟ و اشاره همسایه ای میل نویس که به مشکل فرهنگی و ضرورت اموزش در مدارس اشاره داشت .
بعد ا ز وی مگی و اشلی از سازمان خدمات به قربانیان ، یکی درمیان ، ازروی نوشته مطالب تئوریک را یک نفس به مدت 20 تا 25 دقیقه از روی نوشته خواندند که باعث شد چند نفری هم جلسه را تر ک کنند.
از خانم میشل کارگاه ایستگاه پلیس شماره 2 یورک پرسیدم "سوالات جدی در مورد نحوه برخورد پلیس با این موضوع در کامیونیتی ایرانی مطرح است. در حالی تعداد نزدیک به 10 ماشین پلیس در زمان حادثه در محل حضور داشته اند ، بنا بر گزارشات ، دو افسر پلیس 5 گلوله به نقاط حساس شلیک کرده اند در حالی که کاوه بر اثر خودزنی مجروح شده بوده است .
کارآگاه میشل گفت من هیچ اطلاعی از این حادثه ندارم تازه از مرخصی برگشته ام . در مورد جزییات هم ممکن است در دادگاه منتشر شود.
بعد از پایان جلسه ، احمد تبریزی مسول بنیاد پریا که در چند صد متری محل وقوع این حادثه قرار دارد ، به هوارد شور گفت ما فکر کردیم قرار است بحث های جد ی تر بشود. زیرا هیچ کدام از شرکت کنندگان از جزییات با خبر نبودند و اطلاع همه بر اساس آن مقدا ر کمی که در رسانه ها منتشر شده بود ، قرار داشت . وی ادامه داد ما بایستی برای جلوگیری از چنین وقایعی چاره ای بکنیم .
از هوارد شورپرسیدم اصل جلسه خوب هست ولی کسانی را دعوت کرده بودی که هیچ تسلطی به این جریان نداشتند . کامیونیتی نیاز به اگاهی رسانی و پاسخ برای رفع ابهامات دارد .
هوارد شور گفت گروه مخصوص تحقیق در حال تحقیق است . به وی گفتم روز 3 شنبه به پلیس یورک کتبا اطلاع داده ایم که بنیاد فروردین با استناد به اعلام امادگی حداقل 6 خانواده برای نگهداری دو دختر تا تعیین تکلیف وضعیت آنها وسرپرستی خانواده در جه اول ( آنها که در کانادا نمی باشند ) و با توجه به شوک دختران مقتول که یکی از انها ناظر صحنه های خونین قتل پدر و مادر بوده است ، ، خواهان اعلا م وضعیت این دختران شده بود . با وجود تلاشهای کارآکاه ریکی –و و افسر پلیس آریایی جوابی از پلیس یورک دریافت نکردیم .
لذا روز 5 شنبه با گروه مخصوص تحقیق تماس گرفتم و از انها خواستار اطلاع رسانی در مورد قتل کاوه توسط پلیس و نیزنگرانی کامیونیتی در مورد دختران را اشاره کردم . روز دوشنبه در مراسم تشیع جنازه نسرین ، جان لاین مسول پروند ه با من تماس گرفت . از وی طول مدت تحقیق را پرسیدم . وی گفت یک ماه طول می کشد که این بررسی ها انجام شود . وی خواستار گفت و گو با دختر بزرگتر بود . لاین گفت که دختربزرگتر ، شماره تلفن همراهش را در شب حادثه به مسول پروند ه داده بود ولی از آنجا که حال خوبی نداشته است آن شب با وی گفت و گویی انجام نداده اند . به لاین گفتم که در کمال تعجب ، دو خواهر روز قبل به ایران پرواز کرده اند . یکی از سوالات من این است که چگونه پلیس اجازه داده است که این دو کودک به عنوان شاهدان زنده واصلی (در طی مدت جدایی که به گفته یکی ازهمسایگان غیر ایرانی از دسامبر تا اگوست طول کشیده بود ) و عدم شرکت در مراسم تشیع جنازه به ایران بروند . در حالیکه اطلاعاتشان به روشن کردن زوایای تاریک این پرونده کمک خواهد کرد. زیرا مریم علیه پدرش به 911 تلفن کرده بود و وی را متهم به ضرب و شتم کرده بود. د رحالیکه دختر کوچکتر ( حداقل در یک مورد ) به پلیس گفته بود که خواهرش دروغ میگوید و پلیس ، کاوه را دستگیر نکرده بود .شنیده ها حکایت از این دارد که دختر بزرگ با پدر رابطه خوبی نداشته است زیرا بر خلاف مادر ، درمورد نحوه لباس پوشیدن مانند شلوارک های کوتاه ، چت کردن روی کامپیوتر در شبها ، سختگیرتر بود ه است یکی از .مشکلاتی که خانواده های مهاجر با ان در گیرهستند . برخی توانسته اند با کمک پدر ومادر ، راه حل مشترکی برای پاسخ گویی به خواستهای نوجوانان ایرانی بیابند . جامعه مهاجر ما دچار بحرانهای جدی است از سویی نوجوانان ، مانند د بسیاری از زنان در مهاجرت ، هم ازادی های تصریح شده و البته لازم در غرب را مطالبه می کنند و هم مسولیت پذیری وتعهدات مرد شرقی بخصوص در زمینه های مالی . در حالیکه در فرهنگ کانادا، زن وشوهر ، هر کدام حساب بانکی جدا دارند و مخارج خانه به صورت مشترک پرداخت می شود . چیزی که در فرهنگ شرق ، چه از سوی زن و چه از سوی مرد ان ، پذیرفته نشده است . کدام خانواده کانادایی را می شناسید که پدری برای فرزندش ، ماشین بخر د چه برسد از نوع صفر کیلومتر آن . دربهترین شرایط برای فرزندش ضامن شود. تضاد جدی مرد مهاجر که پست و مقام در ایران را ازدست داده است و دیگر تنها منبع مالی خانواده نیست ( مخصوصا اگر خانواده زیرپوشش کمکهای دولتی باشد ) و هنوز هم می خواهد که سلطه غیر منطقی خود را بر زن و خانواه همچنان داشته باشد که اصرار برآن به طلاق می انجامد .
داشتن کارهایی که با رومانیتک بود ن همخوانی ندارد که بسیاری از مردان ایرانی ، به نداشتن ان متهم می شوند و عدم پذیرش آن توسط زن و مرد خانواده ، که به صورت عامل استرس بر خانواده اثر منفی می گذارد.
کاوه بیکار بوده است گویا این اواخر پیتزا توزیع میکرده است و به خانواده اش کمک می کرده است . خانه را بر اساس وکالت به همسرش واگذار کرده بود ه است و خواهان فرصتی برای زندگی بوده است . ادم خجالتی بوده است . به گفته دوستانش آدم خشونت طلبی نبوده است . به گفته (م ) نسرین ، از سرزنش کردن کاوه برای بیکاربودنش در جمع خودداری نمی کرده است .
آیا دولت استان و فدرال هیچ سهمی در این فاجعه از منظر ایجاد شغل مناسب بر اساس قانون اساسی کانادا نداشته اند ؟
آیا اگر مراکز کامیونیتی داشتیم و گوشی برای شنیدن عقده ها و دردها ، می شد از این فاجعه جلوگیری کرد. ؟ آیا آن جریانی که همه مردان ایرانی را خشن و ظالم می دانند ، و سعادت زنان ایرانی در کانادا را طلاق می دانند، د رحالی که خود علیرغم حضور دو دهه در کانادا از داشتن یک مکان مناسب محروم هستند چه برسد به داشتن محلی برای حمایت از زنان ایرانی ، در تلاشی خانواده و کامیونیتی بی نقش هستند >
آن جریانی که از حضور مردان در هیت مدیره خود بر خلاف قوانین حقوق بشر کانادا ، جلوگیر ی میکند خود در این فاجعه بی تقصیرهستند ؟
اگر به اینده کامیونیتی ، به نسل جوان و خانواده ها اهمیت می دهید ، تراژدی قتل نسرین و کاوه را فرصتی برای جلوگیری از این فجایع و رشد کامیونیتی قرار بدهید . محکوم کردن خشونت ، قدم اول ولی کافی نیست .
به عنوان یک مجموعه انسانی همه در قبال یکدیگر مسولیت داریم ، سهم خود مان را ادا کنیم .
تورنتو – 9 آگوست 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر