رويكردي جديد به قطببندي جهان
لطفالله ميثمي
اساس اين نوشته پيشنهادي است مبتني بر رويكرد جديدي به قطببندي جهان:
الف) به لحاظ تئوريك پيشبيني ميشد و در عمل هم ديده شد كه قطببندي واقعي جهان قدرتمند بين امريكا و روسيه، بين امريكا و اروپا يا بين امريكا و شرق (چين و هند) نميباشد. اين كشورها هر كدام وابستگيهايي به امريكا دارند كه نميتوانند با خطمشي محافظهكاران جديدي كه حاكميت امريكا را تشكيل ميدهند درگيري جدي داشته باشند. امريكا بهتنهايي سالانه بيش از 500 ميليارد دلار بودجه مستقيم نظامي و قريب به 50 ميليارد دلار بودجه مستقيم امنيتي دارد، درحاليكه در مقام مقايسه، قدرت نظامي دوم يعني روسيه بودجه سالانه نظامياش 9 ميليارد دلار ميباشد. معاون وزارت خارجه چين، اسفندماه 1384 در سميناري در جزيره قشم اعلام كرد كه چين 80% انرژي خود را از درون چين و 20% بقيه را از بيرون چين تأمين ميكند كه فقط 2% از اين 20% از ايران تأمين ميشود. حجم تجاري چين با امريكا 500 ميليارد دلار است، درحاليكه حجم تجاري آن با ايران فقط 10ميليارد دلار ميباشد. به نظر ميرسد ملك عبدالله پادشاه عربستان با حمايت امريكا به چين رفت و قراردادهاي مهمي در زمينه انرژي بست. بنابراين چين در صورت بحران انرژي چندان نگراني نخواهد داشت. از سفر بوش به هند و قرارداد واگذاري راكتور اتمي هم كه باخبر هستيم.
ب) در دوراني كه اصليترين قطببندي جهان قدرت بين امريكا و شوروي بود، با اين وجود ميديديم كه شوروي درباره كودتاي 28 مرداد 1332، سركوب قيام 15 خرداد 1342، كودتا در گواتمالا، شيلي و اندونزي و... سكوت كرد. اين تجربيات نشان داد كه شوروي در دفاع از حركتهاي اصيل ملتها، يك قطب جدي در برابر امريكا نبود.
ج) پس از فروپاشي شوروي به نظر ميرسد كه اصليترين قطببندي قدرت به درون امريكا منتقل شده است كه اوج آن را در انتخابات رياستجمهوري در نوامبر 2004 ديديم. توماس فريدمن ـ سرمقالهنويس نيويورك تايمزـ كه در ابتدا موافق جنگ و نئوكانها بود، يك روز بعد از انتخابات مقالهاي با نام "دو ملت زير سايه خدا" نوشت، بدين مضمون كه اين بار مردم امريكا نيامدند كه فقط رئيسجمهوري انتخاب كنند، بلكه آمدند تا قانوناساسي جديد و امريكاي جديديرا رقم بزنند.(1) توماس فريدمن مطرح كرده بود كه مذهبيهايي كه به آقاي بوش رأي دادهاند مخالف علم و آزادي و وحدت امريكا هستند و راهكارهايي هم براي برونرفت از اين تضاد نشان داده است كه به لحاظ راهبردي شبيه روند نوانديشي ديني در ايران است.
در پي اين تحولات در امريكا، "چشمانداز ايران" سرمقالهاي با نام "قطببندي جديد جهان" منتشر نمود كه ابعاد سياسي، اقتصادي، استراتژيك و ايدئولوژيك اين قطببندي را در معرض توجه خوانندگان قرار داد.(2)
باشد كه مسئولان نيز طرح نويي براي سياست خارجي در اندازند. اين سرمقاله ميخواست نشان دهد كه قويترين اپوزيسيون تيم آقاي بوش و محافظهكاران جديد، در درون خود امريكاست و اين اپوزيسيون، برخلاف روسيه، چين، هند و اروپا به محافظهكاران جديد حاكم بر امريكا وابستگي ندارد؛ چرا كه توانست در انتخابات نوامبر 2004، 48 ميليون از آراي امريكاييهاي نخبه، تحصيلكرده و داراي ضريب هوشي بالاي 100 را ـ بويژه در شهرهاي بزرگ سياسي ـ بهدست آورد. اين اپوزيسيون گرچه به لحاظ كمي و عددي نتوانست بر بوش غلبه كند، ولي به لحاظ كيفي و قدرت طراحي استراتژيي تا حدي نزديكتر به واقعيت، برتري داشت. بهطوريكه آقايان برژينسكي و رابرت گيتس كه گروه كاري شوراي روابط خارجي امريكا را مديريت ميكردند، طي گزارشي با نام "زمان نگرشي تازه به ايران"، ديدگاههاي استراتژيك خود را اعلام كردند و در عمل ملاحظه شد كه ديدگاههاي آنها كه به ديدگاه دموكراتها نزديك بود بهتدريج بر سياست خارجي امريكا چيره شد. ترجمه كامل اين گزارش 40 صفحهاي در چشمانداز ايران شماره 32 آمده است.
در همين رابطه شهادت آقاي گريسيك در برابر كنگره امريكا با نام "روابط امريكا با ايران" به فارسي ترجمه و در چشمانداز ايران شماره 32 (تيرومرداد84) به چاپ رسيد.
از مجموع اين دو گزارش و كتاب برژينسكي با نام "انتخاب: رهبري جهاني يا سلطه بر جهان"(3) و ديدگاههاي الگور، خانم آلبرايت، بيلگيتس، بيل كلينتون، هيلاري كلينتون، كارتر و جورج سوروس خلاصه زير نتيجه ميشد:
1) در مورد ايران، خط براندازي حكومت و يا خط محور شرارت كه توسط بوش مطرح شد، بايد از دستور كار سياست خارجي امريكا حذف گردد.
2) مذاكره دوجانبه مستقيم امريكا ـ ايران شروع شود.
3) محور اين مذاكرات، ثبات عراق و افغانستان باشد كه در راستاي منافع مشترك ايران و امريكا قرار دارد.
4) در اين مذاكرات حتي سلاح اتمي نيز نبايستي عمده گردد. چرا؟ چون مسئولان ايران آنقدر عقلانيت دارند كه بدانند اگر حتي يكبار هم سلاح اتمي ـ درصورت دارابودن ـ بهكار گرفته شود، در واكنش به آن، ايران با خاك يكسان خواهد شد. حتي برژينسكي معتقد است ايران دلايل منطقي و عقلاني براي دستيابي به سلاح اتمي دارد، مانند: تهاجمي كه توسط عراق به ايران شد، همسايگي امريكا با ايران (در عراق و افغانستان) آن هم با خط برانداز، وجود سلاح اتمي در پاكستاني كه عقب ماندهتر از ايران بوده و متحد استراتژيك امريكاست و...
متأسفانه به اين قطببندي جديد در درون امريكا توجه كمي شده است كه جا دارد بررسي جديدي صورت گيرد.
آقاي الگور نماينده و سناتور پيشين و همچنين معاون رئيسجمهور كلينتون كه در انتخابات سال 2004، يكميليون رأي بيشتر از بوش داشت، ولي به كمك قوهقضاييه امريكا از وي شكست خورد، مخالفتهاي بنياديني با عملكرد بوش و نئوكانها داشته است كه ميتوان مواضع او را كه نماينده جريان وسيعي در امريكاست در نوشتههاي زير ديد:
1) سخنراني الگور در انجمن قانوناساسي امريكا با نام "آزادي و امنيت"(4)
2) مقاله آقاي الگور با نام "ملاحظات الگور درباره عراق" (5)
3) سخنراني الگور در مراسم سالگرد ترور دكتر لوتركينگ با نام "احياي حاكميت قانون"(6)
مجموعه اين سه اثري كه از آقاي الگور به وسيله "چشمانداز ايران" ترجمه و چاپ شده، بنياديترين مانيفست عليه عملكرد حاكميت نئوكانها در امريكا ميباشد. آقاي الگور بويژه در سخنراني خود با نام "احياي حاكميت قانون" تصريح دارد كه:
1) ترور دكترلوتركينگ با دروغپردازي توسط FBI انجام شده است؛ ترس كارمندان آن سازمان از "بايد"هاي مقامات بالا يك دروغ آشكار را به يك اصل موضوعه درست تبديل كرد.
2) به همين ترتيب يك دروغ آشكار ديگر به اصل موضوعه ديگري توسط FBI و سيا تبديل شد كه ورود ابرقدرتي چون امريكا را به جنگ ويتنام كشاند.
3) به همين روش يادشده دروغ آشكار ديگري، اصل موضوعه ديگري را موجب شد كه "بعث" لائيك و صدام، با "القاعده" بنيادگرا ارتباط داشته و داراي سلاح كشتارجمعي است. از اينرو بار ديگر امريكا به جنگ با عراق كشيده شد، بهطوريكه جورج تنت رئيس سيا مجبور شد به دليل "معادله ترس" اين گزارش دروغ را امضا كند.
4) "شنود"، كه در زمان روساي جمهور پيشين بهطور موقت و با هماهنگي قوه قضاييه انجام ميشد، اكنون در زمان بوش و با تأييد او به يك اصل فراگير در خدمت قوهمجريه تبديل شده كه آشكارا با قانوناساسي امريكا مغاير است.
5) "شكنجه بهمنظور اعتراف" كه با قانوناساسي امريكا مغايرت كامل دارد، به يك اصل پذيرفتني تبديل شده، به اين ترتيب كه با ترفند "ابزار ـ قانوني" گفته ميشود كه رئيسجمهور امريكا فرمانده كل نيروهاي مسلح نيز ميباشد، بنابراين براي حفظ اين نيروها در جنگ و رويارويي با تروريسم، شكنجه و شنود ضرورت دارد. جالب اينكه كسانيكه در كاخسفيد چنين ابزار قانوني را ترتيب دادند، درنهايت به سمتهاي بالا در قوهقضاييه منصوب شدند.
آقاي الگور در ادامه همين سخنراني اعتراف ميكند كه پس از 11 سپتامبر 2001 تاكنون صدنفر توسط امريكا زير شكنجههاي بازجويي كشته شدهاند.
6) الگور با وفاداري به قانوناساسي و نظام جمهوري امريكا و براي احياي آن، معتقد است كه حاكميت بوش و نئوكانها، حاكميتي غيرقانوني و غيردموكراتيك است و روندي مغاير با قانوناساسي طي ميكند.
به نظر ميرسد در طراحي سياست خارجي بايد به اين قطببندي در درون امريكا، رويكرد جديد و توجه بيشتري داشت و ميتواند مثلثي از "قانون اساسي ايران"، "قانون اساسي امريكا" و "قانوناساسي جهان" (حقوقبشر، سازمان ملل و شوراي امنيت) اساس سياست داخلي و خارجي ما گردد.
د) اين پرسش مطرح است كه چرا افرادي چون الگور و هيلاري كلينتون كه تا چندي پيش ديدگاههايشان در گزارش كاري شوراي روابط خارجي متبلور بود و مذاكره مستقيم غيرمشروط با ايران را مطرح ميكردند، حالا حتي گزينه دخالت نظامي در كشورمان را نيز كمابيش تأييد ميكنند؟ و اين درحالي است كه اين قطببندي بويژه پيش از انتخابات مجلس در نوامبر 2006 جديتر شده است.
آقاي بوش در نظرخواهيها واجد پايينترين حد اعتماد يعني 30% آراي مردم امريكا ميباشد. درگيري در عراق به اوج رسيده، بهطوريكه تروريزم، القاعده و مقاومت نهادينه شده است و جنگ فرقهاي كه بين شيعه و سني در يكصدسال گذشته اثري از آن نبود به يك فاجعه غيرقابل انكار تبديل شده است. در افغانستان نيز هفت استان زير كنترل كرزاي نيست. با توجه به اينها ما ميتوانستيم با تداوم سياست دفاعي و مقاومت خردورزانه اجازه دهيم كه دامنه اين شكافها و قطببندي درون امريكا وسعت يابد، چرا كه زمان به نفع امريكا نيست. انتخابات در افغانستان و عراق، در مصر و فلسطين به نفع امريكا نبوده است.
باز اين پرسش مطرح است كه چرا در مدت كوتاهي، حتي شهروندان آلمان نيز كه هميشه طرفدار جمهورياسلامي بودند عليه ايران ميانديشند. بايد علت اين امر را در سياستهاي تهاجمي ناپخته و دشمنتراشانه دانست. ملت ما شاهد آن بود كه دكترمصدق بهعنوان نماينده ملت ايران توانست در شوراي امنيت از حقوق و مظلوميت ايران دفاع كرده و اجماع جهاني عليه ايران را بگسلد اما ما شاهد آن هستيم كه در مدت كوتاهي نهتنها شكافها، تضادها و تعارضهاي اربابان زر و زور و تزوير را پر كردهايم، بلكه باعث وحدت بيشتر آنها شدهايم. درحاليكه اگر هر يك از قطعنامههاي شوراي امنيت در مورد اسراييل اجرا شود، به اعتراف خودشان به فروپاشي هويت نژادپرستانه آنان منجر خواهد شد، شعار محو اسراييل به لحاظ راهبردي حرف درستي نبود.
درحاليكه ما به اندازه كافي معدن اورانيوم براي نيروگاه بوشهر نداريم، شعار فروش اورانيوم ساخته نشده در بازار آزاد، آن هم با 30% تخفيف، سودجويان عالم را عليه ما بهطور زودرس بسيج نمود و مصداق آش نخورده و دهان سوخته شديم. درحاليكه سوزاندن يهوديان و غيريهوديان يك واقعيت انكارناپذير تاريخي است، انكار آن توسط يك مقام مسئول، دنيا را عليه ما برآشفت و اين درحالي است كه نخبگان و محققان روي تعداد آن حرف داشتند نه روي اصل آن.
ديدگاه مرحوم امام اين بود كه نظم جهاني را تغيير دهند و در اين راستا بود كه گفتند: "حق وتو در شوراي امنيت، حق توحش است." جنگي به ما تحميل شد كه حدود 200 هزار شهيد و يك ميليون مجروح و مفقودالاثر بر جاي گذاشت و درنهايت مرحوم امام، احكام شوراي امنيت يعني قطعنامه 598 را در 27 تيرماه 1367 پذيرفتند و اين پذيرش را نه تاكتيكي، بلكه استراتژيك خواندند. توان تاريخي يك ملت چگونه ارزيابي ميگردد؟ مرحوم امام با تمام توان و قدرت بسيج خود كه هم يك مرجع سنتي بودند و هم رهبري كاريزما، قانوني و مردمي، قطعنامه را پذيرفتند و اين نشان ميدهد كه تكرار حرفهاي امام در ابتداي انقلاب، يعني برابري آراي اعضاي شوراي امنيت و ديگر شعارهاي اول انقلاب، به لحاظ زماني و راهبردي نميتواند خط امامي تلقي شود؛ چرا كه خط امام روندي داشت كه بايد به آن روند توجه كرد، نه به يك مقطع. مثلاً از يك فيلم دوساعته نميتوان چند تصوير آن را عمده كرد. ما نميتوانيم بيش از توان تاريخي خود، باري را به دوش مردم بگذاريم كه نتوانند آن را تحمل كنند. مشابه اين مطالب در مقالههاي "انرژي اتمي، سياست دفاعي يا تهاجمي" و "انرژي هستهاي و چالشهاي پيش رو" به ترتيب در شمارههاي 34 و 36 چشمانداز ايران آمده است.(7)
در گذشته نه چندان دور، وقتي يكي از وزرا مطالبي را بيان كرد و بحراني ايجاد شد، رئيسجمهور وقت بهصراحت گفت كه آن وزير نظر شخصي خود را گفته است و بدينترتيب از يك بحران زودرس فاصله گرفته شد. در دنياي امروز خطاي بشري و روش آزمون و خطا يك اصل پذيرفته شده است، بنابراين هزينه پذيرفتن خطاهاي آشكار كمتر است تا درغلتيدن به جنگي كه خواست ميليتاريسم امريكاست. ويژگي امريكاي نئوكان، ميليتاريسم و مثلث "نفت، اسلحه، جنگ" و بهگفته جورج سوروس در كتاب روياي برتري امريكايي "بنيادگرايي بازار و بنيادگرايي مذهبي" است. براي درك بهتر موضوع كافي است به چند برابرشدن ارزش سهام شركت هواپيماسازي لاكهيد توجه شود.
طبيعي است كه ايجاد بحران توسط ما اين ميليتاريسم را تغذيه و تقويت ميكند. درحاليكه شبكههاي تلويزيوني امريكا سياست بايكوت خبري روي ايران را دنبال كردهاند چه دليلي دارد كه شبكههاي تلويزيوني "فاكس نيوز" و "C.N.N" بهطور مرتب صحبتهاي تنشزاي برخي از مسئولان را پخش نموده و افكارعمومي امريكاييها و غربيها را جهت ميدهند؟
اين روزها پس از نااميدشدن از چين، هند، روسيه و اروپا صحبت از مذاكره با امريكاست. اگر چنين رويكردي وجود دارد، آيا بهتر نيست كه اين كار با ميليتاريستها، محافظهكاران جديد كه در راستاي مثلث "نفت ـ اسلحه ـ جنگ" و بنيادگرايي بازار و مذهبي هستند انجام نگيرد؟ آيا بهتر نيست كه رويكرد ما بهطرف نيروهايي باشد كه از روند احياي قانوناساسي امريكا دم ميزنند و سخت به آن پايبندند؟ طبيعي است كه از قانوناساسي امريكا كودتاي 28 مرداد، كودتا عليه دكتر آربنز در گواتمالا، كودتا عليه دكترآلنده در شيلي و عليه دكتر سوكارنو در اندونزي و... نتيجه نميشد.
هـ) با توجه به اوضاع و احوال كنوني و در تعامل با اين وضعيت چه بايد كرد؟
1) در شرايطي كه به شهادت همه فرهيختگان امريكا و جهان، اشغال عراق به تقويت تروريسم و القاعده منجر شده و بيم آن ميرود كه فاجعه يك جنگ درازمدت فرقهاي در عراق و منطقه شكل گيرد و با توجه به سخن اخير آقاي بوش كه گفت: "امريكا به نفت خاورميانه معتاد شده است"، آيا سزاوار است كه اين حجم از سلاحهاي كشتارجمعي در دست چنين گروهي باشد؟ آيا اين يك تهديد براي بشريت نيست؟
2) براساس اين تهديد جدي نسبت به بشريت، به نظر ميرسد ميتوان رويكرد جديدي به طرفداران قانوناساسي در امريكا نشان داد كه به نظر ميرسد آينده امريكا نيز از آن آنها ميباشد.
3) مسئولان ما تأكيد بيشتري بر "سياست دفاعي" مبتني بر آزادي و استقلال و قانوناساسي جمهورياسلامي داشته باشند.
4) پذيرفتن خطاهاي استراتژيكي كه با مرحلهسوزي به دشمنتراشي انجاميده است.
5) بالابردن انسجام ملي، طرد سياستهاي مبتني بر حذف نيروها، آزادي زندانيان سياسي كه تعداد آنها چندان زياد نبوده و تهديدي نيز براي امنيت داخلي نميباشد.
6) از آنجا كه شعار "مرگ بر امريكا" در مراسم رسمي اثر داخلي خود را از دست داده ولي اثرگذاري آن در خارج كشور عليه ايران بيشتر شده ـ تلويزيونهاي امريكايي چنين وانمود ميكنند كه شعار راهبردي ايرانيان نابودي امريكاست و اين شعار مشمول كارگر و دهقان امريكايي و حتي افرادي همچون الگور نيز ميشود كه بهطور بنيادي با سياست جنگطلبانه بوش مخالفاند ـ بنابراين منافع راهبردي ما ايجاب ميكند كه اين شعار از نمازجمعه حذف گردد، چنانكه پس از 11 سپتامبر 2001 نيز چندماه متوقف شد.
7) امريكا و انگليس مدتهاست كه چند خطمشي را بهطور موازي در خصوص ايران دنبال ميكنند؛ خط تعديل، خط تجزيه، خط فروپاشي و خط انقلاب مخملي و جنگ داخلي، بنابراين شايسته است در كنار تقويت انسجام ملي تقويت نيروهاي مسلح بهطور جدي در دستور كار قرار گيرد. تجربه تاريخي نشان ميدهد كه هيچ ارتشي بدون حمايت افكارعمومي دوام چنداني نخواهد داشت. از آنجا كه زمان به نفع حاكميت امريكا نيست، بنابراين سياست دفاعي ما بهترين خطمشي است. از معادلات سياسي جهان چنين نتيجه ميشود كه امريكا بهعنوان يك قدرت علمي و تكنولوژيك پذيرفته شود ولي بايد دربرابر برتريطلبي و سلطهطلبي آن مقاومت كرد.
8) خانم آلبرايت وزيرخارجه اسبق امريكا طي مقالهاي، بوش را متهم كرد كه بهجاي وحدت، تفرقه به ارمغان آورده است.(8) وي تأكيد كرد كه سالها امريكا تلاش كرد كه مسيحيت را در سازوكارهاي دموكراتيك بياورد؛ بنابراين احزاب "دموكرات ـ مسيحي" بهوجود آمدند. او پيشنهاد ميكند كه با توجه به پيروزي حزب اسلامي "عدالت و توسعه" در تركيه مدل "دموكرات ـ مسلمان" هم تعميم داده شود.
اين گروه ميخواهد اسلام و مسلمين نيز در سازوكارهاي دموكراتيك وارد شوند. بنابراين با توجه به نخست منطقيبودن اسلام، دوم رشد و گسترش طبيعي آن و سوم افزايش جمعيت مسلمانان، براي جلوگيري از يك جنگ تحميلي، بهتر است با الگوي "دموكرات ـ مسلمان" برخورد تعاليبخش شود؛ لازمه آن اين است كه هرچه زودتر از فضاي امنيتي ـ نظامي فاصله گرفته و بهسوي فضاي سياسي ـ قانوني حركت كنيم و الگوي مردمسالاري ديني را تحقق بخشيم.(9)
پينوشتها:
1ـ چشمانداز ايران، شماره 29 (دي و بهمن 1383)
2ـ همان.
3ـ انتخاب: رهبري جهان يا سلطه جهاني، ترجمه لطفالله ميثمي، نشر صمديه.
4ـ چشمانداز ايران، ويژهنامه عراق در آيينه مطبوعات دنيا، پاييز 1383.
5ـ همان.
6ـ چشمانداز ايران، شماره 37 (ارديبهشت و خرداد 1385).
7ـ چشمانداز ايران، شماره 34 (آبان و آذر 1384) و شماره 36 (اسفند 1384، فروردين 1385).
8ـ چشمانداز ايران، شماره 30 (اسفند 1383، فروردين 1384).
9ـ همان. اشاره چشمانداز ايران به ترجمه مقاله "تركيه از فضاي امنيتي ـ نظامي بهسوي فضاي سياسي ـ قانوني".
لطفالله ميثمي
اساس اين نوشته پيشنهادي است مبتني بر رويكرد جديدي به قطببندي جهان:
الف) به لحاظ تئوريك پيشبيني ميشد و در عمل هم ديده شد كه قطببندي واقعي جهان قدرتمند بين امريكا و روسيه، بين امريكا و اروپا يا بين امريكا و شرق (چين و هند) نميباشد. اين كشورها هر كدام وابستگيهايي به امريكا دارند كه نميتوانند با خطمشي محافظهكاران جديدي كه حاكميت امريكا را تشكيل ميدهند درگيري جدي داشته باشند. امريكا بهتنهايي سالانه بيش از 500 ميليارد دلار بودجه مستقيم نظامي و قريب به 50 ميليارد دلار بودجه مستقيم امنيتي دارد، درحاليكه در مقام مقايسه، قدرت نظامي دوم يعني روسيه بودجه سالانه نظامياش 9 ميليارد دلار ميباشد. معاون وزارت خارجه چين، اسفندماه 1384 در سميناري در جزيره قشم اعلام كرد كه چين 80% انرژي خود را از درون چين و 20% بقيه را از بيرون چين تأمين ميكند كه فقط 2% از اين 20% از ايران تأمين ميشود. حجم تجاري چين با امريكا 500 ميليارد دلار است، درحاليكه حجم تجاري آن با ايران فقط 10ميليارد دلار ميباشد. به نظر ميرسد ملك عبدالله پادشاه عربستان با حمايت امريكا به چين رفت و قراردادهاي مهمي در زمينه انرژي بست. بنابراين چين در صورت بحران انرژي چندان نگراني نخواهد داشت. از سفر بوش به هند و قرارداد واگذاري راكتور اتمي هم كه باخبر هستيم.
ب) در دوراني كه اصليترين قطببندي جهان قدرت بين امريكا و شوروي بود، با اين وجود ميديديم كه شوروي درباره كودتاي 28 مرداد 1332، سركوب قيام 15 خرداد 1342، كودتا در گواتمالا، شيلي و اندونزي و... سكوت كرد. اين تجربيات نشان داد كه شوروي در دفاع از حركتهاي اصيل ملتها، يك قطب جدي در برابر امريكا نبود.
ج) پس از فروپاشي شوروي به نظر ميرسد كه اصليترين قطببندي قدرت به درون امريكا منتقل شده است كه اوج آن را در انتخابات رياستجمهوري در نوامبر 2004 ديديم. توماس فريدمن ـ سرمقالهنويس نيويورك تايمزـ كه در ابتدا موافق جنگ و نئوكانها بود، يك روز بعد از انتخابات مقالهاي با نام "دو ملت زير سايه خدا" نوشت، بدين مضمون كه اين بار مردم امريكا نيامدند كه فقط رئيسجمهوري انتخاب كنند، بلكه آمدند تا قانوناساسي جديد و امريكاي جديديرا رقم بزنند.(1) توماس فريدمن مطرح كرده بود كه مذهبيهايي كه به آقاي بوش رأي دادهاند مخالف علم و آزادي و وحدت امريكا هستند و راهكارهايي هم براي برونرفت از اين تضاد نشان داده است كه به لحاظ راهبردي شبيه روند نوانديشي ديني در ايران است.
در پي اين تحولات در امريكا، "چشمانداز ايران" سرمقالهاي با نام "قطببندي جديد جهان" منتشر نمود كه ابعاد سياسي، اقتصادي، استراتژيك و ايدئولوژيك اين قطببندي را در معرض توجه خوانندگان قرار داد.(2)
باشد كه مسئولان نيز طرح نويي براي سياست خارجي در اندازند. اين سرمقاله ميخواست نشان دهد كه قويترين اپوزيسيون تيم آقاي بوش و محافظهكاران جديد، در درون خود امريكاست و اين اپوزيسيون، برخلاف روسيه، چين، هند و اروپا به محافظهكاران جديد حاكم بر امريكا وابستگي ندارد؛ چرا كه توانست در انتخابات نوامبر 2004، 48 ميليون از آراي امريكاييهاي نخبه، تحصيلكرده و داراي ضريب هوشي بالاي 100 را ـ بويژه در شهرهاي بزرگ سياسي ـ بهدست آورد. اين اپوزيسيون گرچه به لحاظ كمي و عددي نتوانست بر بوش غلبه كند، ولي به لحاظ كيفي و قدرت طراحي استراتژيي تا حدي نزديكتر به واقعيت، برتري داشت. بهطوريكه آقايان برژينسكي و رابرت گيتس كه گروه كاري شوراي روابط خارجي امريكا را مديريت ميكردند، طي گزارشي با نام "زمان نگرشي تازه به ايران"، ديدگاههاي استراتژيك خود را اعلام كردند و در عمل ملاحظه شد كه ديدگاههاي آنها كه به ديدگاه دموكراتها نزديك بود بهتدريج بر سياست خارجي امريكا چيره شد. ترجمه كامل اين گزارش 40 صفحهاي در چشمانداز ايران شماره 32 آمده است.
در همين رابطه شهادت آقاي گريسيك در برابر كنگره امريكا با نام "روابط امريكا با ايران" به فارسي ترجمه و در چشمانداز ايران شماره 32 (تيرومرداد84) به چاپ رسيد.
از مجموع اين دو گزارش و كتاب برژينسكي با نام "انتخاب: رهبري جهاني يا سلطه بر جهان"(3) و ديدگاههاي الگور، خانم آلبرايت، بيلگيتس، بيل كلينتون، هيلاري كلينتون، كارتر و جورج سوروس خلاصه زير نتيجه ميشد:
1) در مورد ايران، خط براندازي حكومت و يا خط محور شرارت كه توسط بوش مطرح شد، بايد از دستور كار سياست خارجي امريكا حذف گردد.
2) مذاكره دوجانبه مستقيم امريكا ـ ايران شروع شود.
3) محور اين مذاكرات، ثبات عراق و افغانستان باشد كه در راستاي منافع مشترك ايران و امريكا قرار دارد.
4) در اين مذاكرات حتي سلاح اتمي نيز نبايستي عمده گردد. چرا؟ چون مسئولان ايران آنقدر عقلانيت دارند كه بدانند اگر حتي يكبار هم سلاح اتمي ـ درصورت دارابودن ـ بهكار گرفته شود، در واكنش به آن، ايران با خاك يكسان خواهد شد. حتي برژينسكي معتقد است ايران دلايل منطقي و عقلاني براي دستيابي به سلاح اتمي دارد، مانند: تهاجمي كه توسط عراق به ايران شد، همسايگي امريكا با ايران (در عراق و افغانستان) آن هم با خط برانداز، وجود سلاح اتمي در پاكستاني كه عقب ماندهتر از ايران بوده و متحد استراتژيك امريكاست و...
متأسفانه به اين قطببندي جديد در درون امريكا توجه كمي شده است كه جا دارد بررسي جديدي صورت گيرد.
آقاي الگور نماينده و سناتور پيشين و همچنين معاون رئيسجمهور كلينتون كه در انتخابات سال 2004، يكميليون رأي بيشتر از بوش داشت، ولي به كمك قوهقضاييه امريكا از وي شكست خورد، مخالفتهاي بنياديني با عملكرد بوش و نئوكانها داشته است كه ميتوان مواضع او را كه نماينده جريان وسيعي در امريكاست در نوشتههاي زير ديد:
1) سخنراني الگور در انجمن قانوناساسي امريكا با نام "آزادي و امنيت"(4)
2) مقاله آقاي الگور با نام "ملاحظات الگور درباره عراق" (5)
3) سخنراني الگور در مراسم سالگرد ترور دكتر لوتركينگ با نام "احياي حاكميت قانون"(6)
مجموعه اين سه اثري كه از آقاي الگور به وسيله "چشمانداز ايران" ترجمه و چاپ شده، بنياديترين مانيفست عليه عملكرد حاكميت نئوكانها در امريكا ميباشد. آقاي الگور بويژه در سخنراني خود با نام "احياي حاكميت قانون" تصريح دارد كه:
1) ترور دكترلوتركينگ با دروغپردازي توسط FBI انجام شده است؛ ترس كارمندان آن سازمان از "بايد"هاي مقامات بالا يك دروغ آشكار را به يك اصل موضوعه درست تبديل كرد.
2) به همين ترتيب يك دروغ آشكار ديگر به اصل موضوعه ديگري توسط FBI و سيا تبديل شد كه ورود ابرقدرتي چون امريكا را به جنگ ويتنام كشاند.
3) به همين روش يادشده دروغ آشكار ديگري، اصل موضوعه ديگري را موجب شد كه "بعث" لائيك و صدام، با "القاعده" بنيادگرا ارتباط داشته و داراي سلاح كشتارجمعي است. از اينرو بار ديگر امريكا به جنگ با عراق كشيده شد، بهطوريكه جورج تنت رئيس سيا مجبور شد به دليل "معادله ترس" اين گزارش دروغ را امضا كند.
4) "شنود"، كه در زمان روساي جمهور پيشين بهطور موقت و با هماهنگي قوه قضاييه انجام ميشد، اكنون در زمان بوش و با تأييد او به يك اصل فراگير در خدمت قوهمجريه تبديل شده كه آشكارا با قانوناساسي امريكا مغاير است.
5) "شكنجه بهمنظور اعتراف" كه با قانوناساسي امريكا مغايرت كامل دارد، به يك اصل پذيرفتني تبديل شده، به اين ترتيب كه با ترفند "ابزار ـ قانوني" گفته ميشود كه رئيسجمهور امريكا فرمانده كل نيروهاي مسلح نيز ميباشد، بنابراين براي حفظ اين نيروها در جنگ و رويارويي با تروريسم، شكنجه و شنود ضرورت دارد. جالب اينكه كسانيكه در كاخسفيد چنين ابزار قانوني را ترتيب دادند، درنهايت به سمتهاي بالا در قوهقضاييه منصوب شدند.
آقاي الگور در ادامه همين سخنراني اعتراف ميكند كه پس از 11 سپتامبر 2001 تاكنون صدنفر توسط امريكا زير شكنجههاي بازجويي كشته شدهاند.
6) الگور با وفاداري به قانوناساسي و نظام جمهوري امريكا و براي احياي آن، معتقد است كه حاكميت بوش و نئوكانها، حاكميتي غيرقانوني و غيردموكراتيك است و روندي مغاير با قانوناساسي طي ميكند.
به نظر ميرسد در طراحي سياست خارجي بايد به اين قطببندي در درون امريكا، رويكرد جديد و توجه بيشتري داشت و ميتواند مثلثي از "قانون اساسي ايران"، "قانون اساسي امريكا" و "قانوناساسي جهان" (حقوقبشر، سازمان ملل و شوراي امنيت) اساس سياست داخلي و خارجي ما گردد.
د) اين پرسش مطرح است كه چرا افرادي چون الگور و هيلاري كلينتون كه تا چندي پيش ديدگاههايشان در گزارش كاري شوراي روابط خارجي متبلور بود و مذاكره مستقيم غيرمشروط با ايران را مطرح ميكردند، حالا حتي گزينه دخالت نظامي در كشورمان را نيز كمابيش تأييد ميكنند؟ و اين درحالي است كه اين قطببندي بويژه پيش از انتخابات مجلس در نوامبر 2006 جديتر شده است.
آقاي بوش در نظرخواهيها واجد پايينترين حد اعتماد يعني 30% آراي مردم امريكا ميباشد. درگيري در عراق به اوج رسيده، بهطوريكه تروريزم، القاعده و مقاومت نهادينه شده است و جنگ فرقهاي كه بين شيعه و سني در يكصدسال گذشته اثري از آن نبود به يك فاجعه غيرقابل انكار تبديل شده است. در افغانستان نيز هفت استان زير كنترل كرزاي نيست. با توجه به اينها ما ميتوانستيم با تداوم سياست دفاعي و مقاومت خردورزانه اجازه دهيم كه دامنه اين شكافها و قطببندي درون امريكا وسعت يابد، چرا كه زمان به نفع امريكا نيست. انتخابات در افغانستان و عراق، در مصر و فلسطين به نفع امريكا نبوده است.
باز اين پرسش مطرح است كه چرا در مدت كوتاهي، حتي شهروندان آلمان نيز كه هميشه طرفدار جمهورياسلامي بودند عليه ايران ميانديشند. بايد علت اين امر را در سياستهاي تهاجمي ناپخته و دشمنتراشانه دانست. ملت ما شاهد آن بود كه دكترمصدق بهعنوان نماينده ملت ايران توانست در شوراي امنيت از حقوق و مظلوميت ايران دفاع كرده و اجماع جهاني عليه ايران را بگسلد اما ما شاهد آن هستيم كه در مدت كوتاهي نهتنها شكافها، تضادها و تعارضهاي اربابان زر و زور و تزوير را پر كردهايم، بلكه باعث وحدت بيشتر آنها شدهايم. درحاليكه اگر هر يك از قطعنامههاي شوراي امنيت در مورد اسراييل اجرا شود، به اعتراف خودشان به فروپاشي هويت نژادپرستانه آنان منجر خواهد شد، شعار محو اسراييل به لحاظ راهبردي حرف درستي نبود.
درحاليكه ما به اندازه كافي معدن اورانيوم براي نيروگاه بوشهر نداريم، شعار فروش اورانيوم ساخته نشده در بازار آزاد، آن هم با 30% تخفيف، سودجويان عالم را عليه ما بهطور زودرس بسيج نمود و مصداق آش نخورده و دهان سوخته شديم. درحاليكه سوزاندن يهوديان و غيريهوديان يك واقعيت انكارناپذير تاريخي است، انكار آن توسط يك مقام مسئول، دنيا را عليه ما برآشفت و اين درحالي است كه نخبگان و محققان روي تعداد آن حرف داشتند نه روي اصل آن.
ديدگاه مرحوم امام اين بود كه نظم جهاني را تغيير دهند و در اين راستا بود كه گفتند: "حق وتو در شوراي امنيت، حق توحش است." جنگي به ما تحميل شد كه حدود 200 هزار شهيد و يك ميليون مجروح و مفقودالاثر بر جاي گذاشت و درنهايت مرحوم امام، احكام شوراي امنيت يعني قطعنامه 598 را در 27 تيرماه 1367 پذيرفتند و اين پذيرش را نه تاكتيكي، بلكه استراتژيك خواندند. توان تاريخي يك ملت چگونه ارزيابي ميگردد؟ مرحوم امام با تمام توان و قدرت بسيج خود كه هم يك مرجع سنتي بودند و هم رهبري كاريزما، قانوني و مردمي، قطعنامه را پذيرفتند و اين نشان ميدهد كه تكرار حرفهاي امام در ابتداي انقلاب، يعني برابري آراي اعضاي شوراي امنيت و ديگر شعارهاي اول انقلاب، به لحاظ زماني و راهبردي نميتواند خط امامي تلقي شود؛ چرا كه خط امام روندي داشت كه بايد به آن روند توجه كرد، نه به يك مقطع. مثلاً از يك فيلم دوساعته نميتوان چند تصوير آن را عمده كرد. ما نميتوانيم بيش از توان تاريخي خود، باري را به دوش مردم بگذاريم كه نتوانند آن را تحمل كنند. مشابه اين مطالب در مقالههاي "انرژي اتمي، سياست دفاعي يا تهاجمي" و "انرژي هستهاي و چالشهاي پيش رو" به ترتيب در شمارههاي 34 و 36 چشمانداز ايران آمده است.(7)
در گذشته نه چندان دور، وقتي يكي از وزرا مطالبي را بيان كرد و بحراني ايجاد شد، رئيسجمهور وقت بهصراحت گفت كه آن وزير نظر شخصي خود را گفته است و بدينترتيب از يك بحران زودرس فاصله گرفته شد. در دنياي امروز خطاي بشري و روش آزمون و خطا يك اصل پذيرفته شده است، بنابراين هزينه پذيرفتن خطاهاي آشكار كمتر است تا درغلتيدن به جنگي كه خواست ميليتاريسم امريكاست. ويژگي امريكاي نئوكان، ميليتاريسم و مثلث "نفت، اسلحه، جنگ" و بهگفته جورج سوروس در كتاب روياي برتري امريكايي "بنيادگرايي بازار و بنيادگرايي مذهبي" است. براي درك بهتر موضوع كافي است به چند برابرشدن ارزش سهام شركت هواپيماسازي لاكهيد توجه شود.
طبيعي است كه ايجاد بحران توسط ما اين ميليتاريسم را تغذيه و تقويت ميكند. درحاليكه شبكههاي تلويزيوني امريكا سياست بايكوت خبري روي ايران را دنبال كردهاند چه دليلي دارد كه شبكههاي تلويزيوني "فاكس نيوز" و "C.N.N" بهطور مرتب صحبتهاي تنشزاي برخي از مسئولان را پخش نموده و افكارعمومي امريكاييها و غربيها را جهت ميدهند؟
اين روزها پس از نااميدشدن از چين، هند، روسيه و اروپا صحبت از مذاكره با امريكاست. اگر چنين رويكردي وجود دارد، آيا بهتر نيست كه اين كار با ميليتاريستها، محافظهكاران جديد كه در راستاي مثلث "نفت ـ اسلحه ـ جنگ" و بنيادگرايي بازار و مذهبي هستند انجام نگيرد؟ آيا بهتر نيست كه رويكرد ما بهطرف نيروهايي باشد كه از روند احياي قانوناساسي امريكا دم ميزنند و سخت به آن پايبندند؟ طبيعي است كه از قانوناساسي امريكا كودتاي 28 مرداد، كودتا عليه دكتر آربنز در گواتمالا، كودتا عليه دكترآلنده در شيلي و عليه دكتر سوكارنو در اندونزي و... نتيجه نميشد.
هـ) با توجه به اوضاع و احوال كنوني و در تعامل با اين وضعيت چه بايد كرد؟
1) در شرايطي كه به شهادت همه فرهيختگان امريكا و جهان، اشغال عراق به تقويت تروريسم و القاعده منجر شده و بيم آن ميرود كه فاجعه يك جنگ درازمدت فرقهاي در عراق و منطقه شكل گيرد و با توجه به سخن اخير آقاي بوش كه گفت: "امريكا به نفت خاورميانه معتاد شده است"، آيا سزاوار است كه اين حجم از سلاحهاي كشتارجمعي در دست چنين گروهي باشد؟ آيا اين يك تهديد براي بشريت نيست؟
2) براساس اين تهديد جدي نسبت به بشريت، به نظر ميرسد ميتوان رويكرد جديدي به طرفداران قانوناساسي در امريكا نشان داد كه به نظر ميرسد آينده امريكا نيز از آن آنها ميباشد.
3) مسئولان ما تأكيد بيشتري بر "سياست دفاعي" مبتني بر آزادي و استقلال و قانوناساسي جمهورياسلامي داشته باشند.
4) پذيرفتن خطاهاي استراتژيكي كه با مرحلهسوزي به دشمنتراشي انجاميده است.
5) بالابردن انسجام ملي، طرد سياستهاي مبتني بر حذف نيروها، آزادي زندانيان سياسي كه تعداد آنها چندان زياد نبوده و تهديدي نيز براي امنيت داخلي نميباشد.
6) از آنجا كه شعار "مرگ بر امريكا" در مراسم رسمي اثر داخلي خود را از دست داده ولي اثرگذاري آن در خارج كشور عليه ايران بيشتر شده ـ تلويزيونهاي امريكايي چنين وانمود ميكنند كه شعار راهبردي ايرانيان نابودي امريكاست و اين شعار مشمول كارگر و دهقان امريكايي و حتي افرادي همچون الگور نيز ميشود كه بهطور بنيادي با سياست جنگطلبانه بوش مخالفاند ـ بنابراين منافع راهبردي ما ايجاب ميكند كه اين شعار از نمازجمعه حذف گردد، چنانكه پس از 11 سپتامبر 2001 نيز چندماه متوقف شد.
7) امريكا و انگليس مدتهاست كه چند خطمشي را بهطور موازي در خصوص ايران دنبال ميكنند؛ خط تعديل، خط تجزيه، خط فروپاشي و خط انقلاب مخملي و جنگ داخلي، بنابراين شايسته است در كنار تقويت انسجام ملي تقويت نيروهاي مسلح بهطور جدي در دستور كار قرار گيرد. تجربه تاريخي نشان ميدهد كه هيچ ارتشي بدون حمايت افكارعمومي دوام چنداني نخواهد داشت. از آنجا كه زمان به نفع حاكميت امريكا نيست، بنابراين سياست دفاعي ما بهترين خطمشي است. از معادلات سياسي جهان چنين نتيجه ميشود كه امريكا بهعنوان يك قدرت علمي و تكنولوژيك پذيرفته شود ولي بايد دربرابر برتريطلبي و سلطهطلبي آن مقاومت كرد.
8) خانم آلبرايت وزيرخارجه اسبق امريكا طي مقالهاي، بوش را متهم كرد كه بهجاي وحدت، تفرقه به ارمغان آورده است.(8) وي تأكيد كرد كه سالها امريكا تلاش كرد كه مسيحيت را در سازوكارهاي دموكراتيك بياورد؛ بنابراين احزاب "دموكرات ـ مسيحي" بهوجود آمدند. او پيشنهاد ميكند كه با توجه به پيروزي حزب اسلامي "عدالت و توسعه" در تركيه مدل "دموكرات ـ مسلمان" هم تعميم داده شود.
اين گروه ميخواهد اسلام و مسلمين نيز در سازوكارهاي دموكراتيك وارد شوند. بنابراين با توجه به نخست منطقيبودن اسلام، دوم رشد و گسترش طبيعي آن و سوم افزايش جمعيت مسلمانان، براي جلوگيري از يك جنگ تحميلي، بهتر است با الگوي "دموكرات ـ مسلمان" برخورد تعاليبخش شود؛ لازمه آن اين است كه هرچه زودتر از فضاي امنيتي ـ نظامي فاصله گرفته و بهسوي فضاي سياسي ـ قانوني حركت كنيم و الگوي مردمسالاري ديني را تحقق بخشيم.(9)
پينوشتها:
1ـ چشمانداز ايران، شماره 29 (دي و بهمن 1383)
2ـ همان.
3ـ انتخاب: رهبري جهان يا سلطه جهاني، ترجمه لطفالله ميثمي، نشر صمديه.
4ـ چشمانداز ايران، ويژهنامه عراق در آيينه مطبوعات دنيا، پاييز 1383.
5ـ همان.
6ـ چشمانداز ايران، شماره 37 (ارديبهشت و خرداد 1385).
7ـ چشمانداز ايران، شماره 34 (آبان و آذر 1384) و شماره 36 (اسفند 1384، فروردين 1385).
8ـ چشمانداز ايران، شماره 30 (اسفند 1383، فروردين 1384).
9ـ همان. اشاره چشمانداز ايران به ترجمه مقاله "تركيه از فضاي امنيتي ـ نظامي بهسوي فضاي سياسي ـ قانوني".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر