هاشم آقاجري:گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت بود
تهران- خبرگزاري كار ايراناستاد دانشگاه تربيت مدرس گفت: گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت و در
پروسه تصميمگيري در زمينههاي مختلف سياسي، نظامي و اجتماعي بود. هاشم آقاجري در مراسم سوگواري امام حسين(ع) در حسينه ارشاد، با بيان اينكه حسين عزادار بيمعرفت و مرثيهسراي غيرعارف را نخواسته است، گفت: جاي شگفت اين است كه نخستين سوگوار رسمي حسين(ع)، قاتلان او بودند و نخستين مجلس عزا در كاخ دمشق با حضور يزيد و قاتلان امام(ع) برگزار شد.وي افزود: در زمانهاي هستيم كه از يك سو در درون، كساني به نام دفاع از حسين(ع) در رداي سخنگويان رسمي دين و به نمايندگي از پيامبر و رهبران پاك ميكوشند كه لباس زور بر اندام دين بپوشانند و در سخن و عمل اسلام را چون پوستيني وارونه به پيش چشم خلايق ميكشند و از سوي ديگر مخالفان و دشمنان كه اساسا انگيزههاي سياسي دارند، ميكوشند چهره زشت و كريهي از پيامبر(ص) و امامان ما ترسيم كنند، هر چند اين دو جماعت در مقاصد و اهداف با يكديگر متفاوتند اما با يك مقدمه يكسان آغاز ميكنند.آقاجري ادامه داد: اينكه برخي مطبوعات اروپايي به نام آزادي روزنامهنگاري دست به زشتترين اهانتها به پيامبر اسلام(ص) ميزنند، به اين دليل است كه پيش از آنها كساني به نام مسلمان و در كسوت رسمي سخنگويان دين كوشيدهاند ترور، سركوب و اقتدار استبدادي را به نام دين تئوريزه كنند. اكنون به دليل اين حملات ناجوانمردانه و تحريفهاي آشكار از درون و برون، ما و نسل جوانمان نياز بيشتري به شناخت علمي پيامبر(ص) و اسلام و اهل بيت داريم و تنها با چنين معرفتي است كه تزوير مزدوران به نام دين و تحريف دشمنان عليه دين كارگر نميافتد و نسل جوان ما ميتواند در پشت اين پوستين وارونه گوهر اسلام ناب را دريابد.وي اظهار داشت: رهبران و زمامداران كساني كه حسين(ع) را كشتند، نه تنها مانع برپايي نماز و حج نبودند بلكه خود اميرالحاج هم ناميده ميشدند و در مساجد امامت جماعات را به عهده ميگرفتند و ظواهر و مناسك شرعي را اجرا ميكردند.وي با بيان اينكه آنچه در سال 62 هجري قمري ميبينيم محصولي از فرايند بلندمدت تاريخي است كه در طول سالها شكل گرفته است، گفت: اين فرايند عبارت بود از نوعي دگرگوني و يك شيفت پارادايمي و سرمشقي كه در انقلاب پيامبر اسلام(ص) اتفاق افتاد. پيامبر به كمك مردم و بر اساس اصول دولتي را تاسيس كرد كه اين دولت تا سال 40 هجري با يك گفتمان نسبتا واحد و يك ساختار سياسي نسبتا مشخص در مسير واحدي حركت ميكند.وي افزود: ما در اين دوره با ساختار سياسي به نام خلافت و با گفتمان سياسي مشخصي كه تا حدود زيادي تحت تاثير گفتمان دوره نبوي است، مواجهيم. گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت و در پروسه تصميمگيري در زمينههاي مختلف سياسي، نظامي و اجتماعي بود.آقاجري گفت: پيامبر فرموده بود كلكم راع و كلكم مسول. مردم بر اساس رضايت خود حاكم را برميگزينند و با او بيعت ميكنند، مسووليت عمومي، شورا، رضايت و بيعت مولفههاي اساسي گفتمان سياسي در دوره پيامبر و فضاي پس از او بود، هر چند به دليل عوامل و عناصر قبيلهاي و برخي رقابتها و حسادتها اختلافي نيز وجود داشت.وي ادامه داد: بيعت، مسووليت، شورا و اينكه به قول فرمايش حضرت علي (ع) سنجش رجال با حق است و نه سنجش حق با رجال، عناصر مسلط اين گفتمان بود. در اين گفتمان حق انتقاد و اعتراض براي آحاد مردم يك حق پذيرفته شده بود و اين فرهنگ سياسي به هنجار و نرم اجتماعي و سياسي تبديل شده بود لذا در دوره خلفاي راشيدين، افراد عادي از ميان جمعيت برخاسته و خليفه را مورد انتقاد قرار ميدادند كه خليفه نيز به سخن مردم گوش ميكرد و نسبت به آن بيتفاوت نبود.آقاجري اظهار داشت: ما در اواخر دوره عثمان شاهد نوعي فاصلهگيري از اين مولفهها هستيم كه نمونه بارز عدول از اين گفتمان سياسي برخورد با ابوذر بود. با اين حال تا آن زمان ساختار قدرت سياسي ساختار خلافت بود و گفتمان مسلط بر اين ساختار نيز متكي به مرجيعت آن اصول بود ولو در نظريه و تئوري از سال 40 هجري شاهد شكلگيري فرايند تاريخي از نظر گفتمان و ساختار سياسي هستيم كه تا پايان دوره اموي هم ادامه مييابد.اين استاد دانشگاه افزود: از اين سال به بعد ساختار سلطاني به دست معاويه تاسيس و جايگزين خلافت ميشود و علاوه بر شورا، ساز و كار زور، قهر و غلبه به عنوان ساز و كار قابل قبول و مشروع در تاسيس قدرت سياسي پذيرفته ميشود و رابطه مردم با حكومت، به يك رابطه يكطرفه راعي- رعيت و از بالا به پايين تبديل ميشود.آقاجري ادامه داد: معاويه تحت تاثير سلطانيزم ايراني از پاسدار، نگهبان و پردهدار در دستگاه خود استفاده ميكند و بر تخت مينشيند و اولين سلطان اسلام ميشود. معاويه خود را خليفهالله مينامد نه خليفهالرسول و به معنايي رسول را از سلسله طولي مشروعيت خود حذف ميكند.وي اظهار داشت: تفاوت اميرالمونين و خليفه در فرهنگ سياسي اين بود كه خليفه را مردم برميگزينند اما سلطان با زور حاكم ميشد. در نظام سلطاني بيعت اجباري بود اما در نظام خليفهگري اختياري. يعني قبل از سال 61 هجري اين نوع بيعت گرفتن در ساختار حكومت نهادينه شده بود.آقاجري تصريح كرد: مولفههاي ايدئولوژي سلطاني عكس گفتمان و ساختاري بود كه از دوره پيامبر به جا مانده بود. سلطان انتصابي به جاي خليفه انتخابي. بيعت اجباري به جاي بيعت اختياري. رابطه يكسويه آمريت سلطان و اطاعت مردم به جاي رابطه دوسويه رعيت و سلطان.در اين زمان سلطان و ملك، مرجع و مقياس و معياري شده بود كه همه چيز با او سنجيده ميشد و سلطان مرجعيت و ولايت بر همه چيز و همه كس داشت لذا درست و نادرست، مشروع و نامشروع و صواب و خطا با او سنجيده ميشد، نه با معيار خرد، عدالت، كرامت، آموزههاي پيامبر، سنت و قرآن، آن موقع معياري مستقل از ولايت سلطان مطرح نبود و ولايت او فوق همه معيارها قرار داشت.اين فعال سياسي با اشاره به اينكه زياد اول كسي بود كه به امر سلطان حكومت سلطاني و پادشاهي معاويه را مستحكم كرد، گفت: زياد مردم را ملزم به اطاعت از سلطان ميكرد و او در كشيدن شمشير بر مردم پيشقدم بود، زياد سياست رعب را در پيش گرفت و در پناه چنين سياستي، امنيت را در منطقهاش برقرار كرد.آقاجري افزود: اساس ساختار سلطاني بر جهل و ترس مردم بود كه ترس را با سركوب، بگير و ببند، شكنجه و زندان و جهل را با آگاهي كاذب و وارونه در مساجد، بالاي منبرها توسط امام جماعات ايجاد ميكرد.وي تصريح كرد: تفتيش عقايد و شكنجه منتقدين و مخالفين در دوره معاويه ايجاد شد، هر كس عقيده مخالفت داشت بدون اينكه كاري هم كرده باشد، سر و كارش با زندان و شكنجه بود. در زمان معاويه اعتراض به خليه كفر به اسلام محسوب ميشد و افراد را به عنوان كافر سر ميبريدند، سياست سركوب چنان گسترده بود كه نه تنها چهرههاي سياسي بلكه شعرا هم مصون نبودند.آقاجري با اشاره به نامه اهالي كوفه به امام حسين در سال 61، گفت: براي شيعه آن زمان، حكومت يزيد نامشروع بود زيرا بدون رضايت مردم بر آنها حكومت ميكرد، نيكان را ميكشت و آدمهاي پست و شرور را بر مصدر امور مردم مينشاند، علاوه بر آن پسر زياد نيز مانند يزيد در كوفه سياست رعب را در پيش گرفته بود و اطاعت از خليفه را اطاعت محض و مجازات عدم اطاعت را مرگ عنوان ميكرد.وي با بيان اينكه گفتمان جبرگرايانه را به عنوان گفتمان تقويتكننده ساختار سلطاني در آن دوره ميبينيم، گفت: ايدئولوژي جبر در واقعه كربلا خود را نمايان ميكند، به همين دليل بعد از آنكه سرهاي شهدا را به قصر اماره ميآورند، ابن زياد خطاب به حضرت زينب(س) ميگويد، چگونه ديدي كاري را كه خدا با خاندان تو كرد؟ اين سياست سلطاني و سلطانسالاري بود كه ولايت او معيار و مرجع همه چيز حتي بزرگترين جنايتها در سال 63 و 64 پس از حادثه كربلا ميشود، به اين علت بود كه معيار حق و باطل سلطان شده بود و مرجيعت نهايي با سلطان بود و امور با معيارهايي چون عقل، خرد و انصاف ارزيابي نميشدند.پايان پيام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر