Translate

چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴

گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت بود

هاشم آقاجري:گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت بود

تهران- خبرگزاري كار ايراناستاد دانشگاه تربيت مدرس گفت: گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت و در
پروسه تصميم‌‏گيري در زمينه‌‏هاي مختلف سياسي، نظامي و اجتماعي بود. هاشم آقاجري در مراسم سوگواري امام حسين(ع) در حسينه ارشاد، با بيان اينكه حسين عزادار بي‌‏معرفت و مرثيه‌‏سراي غيرعارف را نخواسته است، گفت: جاي شگفت اين است كه نخستين سوگوار رسمي حسين(ع)، قاتلان او بودند و نخستين مجلس عزا در كاخ دمشق با حضور يزيد و قاتلان امام(ع) برگزار شد.وي افزود: در زمانه‌‏اي هستيم كه از يك سو در درون، كساني به نام دفاع از حسين(ع) در رداي سخنگويان رسمي دين و به نمايندگي از پيامبر و رهبران پاك مي‌‏كوشند كه لباس زور بر اندام دين بپوشانند و در سخن و عمل اسلام را چون پوستيني وارونه به پيش چشم خلايق مي‌‏كشند و از سوي ديگر مخالفان و دشمنان كه اساسا انگيزه‌‏هاي سياسي دارند، مي‌‏كوشند چهره زشت و كريهي از پيامبر(ص) و امامان ما ترسيم كنند، هر چند اين دو جماعت در مقاصد و اهداف با يكديگر متفاوتند اما با يك مقدمه يكسان آغاز مي‌‏كنند.آقاجري ادامه داد: اينكه برخي مطبوعات اروپايي به نام آزادي روزنامه‌‏نگاري دست به زشت‌‏ترين اهانت‌‏ها به پيامبر اسلام(ص) مي‌‏زنند، به اين دليل است كه پيش از آنها كساني به نام مسلمان و در كسوت رسمي سخنگويان دين كوشيده‌‏اند ترور، سركوب و اقتدار استبدادي را به نام دين تئوريزه كنند. اكنون به دليل اين حملات ناجوانمردانه و تحريف‌‏هاي آشكار از درون و برون، ما و نسل جوانمان نياز بيشتري به شناخت علمي پيامبر(ص) و اسلام و اهل بيت داريم و تنها با چنين معرفتي است كه تزوير مزدوران به نام دين و تحريف دشمنان عليه دين كارگر نمي‌‏افتد و نسل جوان ما مي‌‏تواند در پشت اين پوستين وارونه گوهر اسلام ناب را دريابد.وي اظهار داشت: رهبران و زمامداران كساني كه حسين(ع) را كشتند، نه تنها مانع برپايي نماز و حج نبودند بلكه خود اميرالحاج هم ناميده مي‌‏شدند و در مساجد امامت جماعات را به عهده مي‌‏گرفتند و ظواهر و مناسك شرعي را اجرا مي‌‏كردند.وي با بيان اينكه آنچه در سال 62 هجري قمري مي‌‏بينيم محصولي از فرايند بلندمدت تاريخي است كه در طول سال‌‏ها شكل گرفته است، گفت: اين فرايند عبارت بود از نوعي دگرگوني و يك شيفت پارادايمي و سرمشقي كه در انقلاب پيامبر اسلام(ص) اتفاق افتاد. پيامبر به كمك مردم و بر اساس اصول دولتي را تاسيس كرد كه اين دولت تا سال 40 هجري با يك گفتمان نسبتا واحد و يك ساختار سياسي نسبتا مشخص در مسير واحدي حركت مي‌‏كند.وي افزود: ما در اين دوره با ساختار سياسي به نام خلافت و با گفتمان سياسي مشخصي كه تا حدود زيادي تحت تاثير گفتمان دوره نبوي است، مواجهيم. گفتمان نبوي مبتني بر مشاركت مسوولانه مردم در تعيين حكومت و در پروسه تصميم‌‏گيري در زمينه‌‏هاي مختلف سياسي، نظامي و اجتماعي بود.آقاجري گفت: پيامبر فرموده بود كلكم راع و كلكم مسول. مردم بر اساس رضايت خود حاكم را برمي‌‏گزينند و با او بيعت مي‌‏كنند، مسووليت عمومي، شورا، رضايت و بيعت مولفه‌‏هاي اساسي گفتمان سياسي در دوره پيامبر و فضاي پس از او بود، هر چند به دليل عوامل و عناصر قبيله‌‏اي و برخي رقابت‌‏ها و حسادت‌‏ها اختلافي نيز وجود داشت.وي ادامه داد: بيعت، مسووليت، شورا و اينكه به قول فرمايش حضرت علي (ع) سنجش رجال با حق است و نه سنجش حق با رجال، عناصر مسلط اين گفتمان بود. در اين گفتمان حق انتقاد و اعتراض براي آحاد مردم يك حق پذيرفته شده بود و اين فرهنگ سياسي به هنجار و نرم اجتماعي و سياسي تبديل شده بود لذا در دوره خلفاي راشيدين، افراد عادي از ميان جمعيت برخاسته و خليفه را مورد انتقاد قرار مي‌‏دادند كه خليفه نيز به سخن مردم گوش مي‌‏كرد و نسبت به آن بي‌‏تفاوت نبود.آقاجري اظهار داشت: ما در اواخر دوره عثمان شاهد نوعي فاصله‌‏گيري از اين مولفه‌‏ها هستيم كه نمونه بارز عدول از اين گفتمان سياسي برخورد با ابوذر بود. با اين حال تا آن زمان ساختار قدرت سياسي ساختار خلافت بود و گفتمان مسلط بر اين ساختار نيز متكي به مرجيعت آن اصول بود ولو در نظريه و تئوري از سال 40 هجري شاهد شكل‌‏گيري فرايند تاريخي از نظر گفتمان و ساختار سياسي هستيم كه تا پايان دوره اموي هم ادامه مي‌‏يابد.اين استاد دانشگاه افزود: از اين سال به بعد ساختار سلطاني به دست معاويه تاسيس و جايگزين خلافت مي‌‏شود و علاوه بر شورا، ساز و كار زور، قهر و غلبه به عنوان ساز و كار قابل قبول و مشروع در تاسيس قدرت سياسي پذيرفته مي‌‏شود و رابطه مردم با حكومت، به يك رابطه يك‌‏طرفه راعي- رعيت و از بالا به پايين تبديل مي‌‏شود.آقاجري ادامه داد: معاويه تحت تاثير سلطانيزم ايراني از پاسدار، نگهبان و پرده‌‏دار در دستگاه خود استفاده مي‌‏كند و بر تخت مي‌‏نشيند و اولين سلطان اسلام مي‌‏شود. معاويه خود را خليفه‌‏الله مي‌‏نامد نه خليفه‌‏الرسول و به معنايي رسول را از سلسله طولي مشروعيت خود حذف مي‌‏كند.وي اظهار داشت: تفاوت اميرالمونين و خليفه در فرهنگ سياسي اين بود كه خليفه را مردم برمي‌‏گزينند اما سلطان با زور حاكم مي‌‏شد. در نظام سلطاني بيعت اجباري بود اما در نظام خليفه‌‏گري اختياري. يعني قبل از سال 61 هجري اين نوع بيعت گرفتن در ساختار حكومت نهادينه شده بود.آقاجري تصريح كرد: مولفه‌‏هاي ايدئولوژي سلطاني عكس گفتمان و ساختاري بود كه از دوره پيامبر به جا مانده بود. سلطان انتصابي به جاي خليفه انتخابي. بيعت اجباري به جاي بيعت اختياري. رابطه يك‌‏سويه آمريت سلطان و اطاعت مردم به جاي رابطه دوسويه رعيت و سلطان.در اين زمان سلطان و ملك، مرجع و مقياس و معياري شده بود كه همه چيز با او سنجيده مي‌‏شد و سلطان مرجعيت و ولايت بر همه چيز و همه‌‏ كس داشت لذا درست و نادرست، مشروع و نامشروع و صواب و خطا با او سنجيده مي‌‏شد، نه با معيار خرد، ‌‏عدالت، كرامت، آموزه‌‏هاي پيامبر، سنت و قرآن، آن موقع معياري مستقل از ولايت سلطان مطرح نبود و ولايت او فوق همه معيارها قرار داشت.اين فعال سياسي با اشاره به اينكه زياد اول كسي بود كه به امر سلطان حكومت سلطاني و پادشاهي معاويه را مستحكم كرد، گفت: زياد مردم را ملزم به اطاعت از سلطان مي‌‏كرد و او در كشيدن شمشير بر مردم پيش‌‏قدم بود، زياد سياست رعب را در پيش گرفت و در پناه چنين سياستي، امنيت را در منطقه‌‏اش برقرار كرد.آقاجري افزود: اساس ساختار سلطاني بر جهل و ترس مردم بود كه ترس را با سركوب، بگير و ببند، شكنجه و زندان و جهل را با آگاهي كاذب و وارونه در مساجد، بالاي منبرها توسط امام جماعات ايجاد مي‌‏كرد.وي تصريح كرد: تفتيش عقايد و شكنجه منتقدين و مخالفين در دوره معاويه ايجاد شد، هر كس عقيده مخالفت داشت بدون اينكه كاري هم كرده باشد، سر و كارش با زندان و شكنجه بود. در زمان معاويه اعتراض به خليه كفر به اسلام محسوب مي‌‏شد و افراد را به عنوان كافر سر مي‌‏بريدند، سياست سركوب چنان گسترده بود كه نه تنها چهره‌‏هاي سياسي بلكه شعرا هم مصون نبودند.آقاجري با اشاره به نامه اهالي كوفه به امام حسين در سال 61، گفت: براي شيعه آن زمان، حكومت يزيد نامشروع بود زيرا بدون رضايت مردم بر آنها حكومت مي‌‏كرد، نيكان را مي‌‏كشت و آدم‌‏هاي پست و شرور را بر مصدر امور مردم مي‌‏نشاند، علاوه بر آن پسر زياد نيز مانند يزيد در كوفه سياست رعب را در پيش گرفته بود و اطاعت از خليفه را اطاعت محض و مجازات عدم اطاعت را مرگ عنوان مي‌‏كرد.وي با بيان اينكه گفتمان جبرگرايانه را به عنوان گفتمان تقويت‌‏كننده ساختار سلطاني در آن دوره مي‌‏بينيم، گفت: ايدئولوژي جبر در واقعه كربلا خود را نمايان مي‌‏كند، به همين دليل بعد از آنكه سرهاي شهدا را به قصر اماره مي‌‏آورند، ابن زياد خطاب به حضرت زينب(س) مي‌‏گويد، چگونه ديدي كاري را كه خدا با خاندان تو كرد؟ اين سياست سلطاني و سلطان‌‏سالاري بود كه ولايت او معيار و مرجع همه چيز حتي بزرگترين جنايت‌‏ها در سال 63 و 64 پس از حادثه كربلا مي‌‏شود، به اين علت بود كه معيار حق و باطل سلطان شده بود و مرجيعت نهايي با سلطان بود و امور با معيارهايي چون عقل، خرد و انصاف ارزيابي نمي‌‏شدند.پايان پيام

هیچ نظری موجود نیست: