پاسخ امام زمان به سرلشکر فیروزآبادی
7/12/2009
من که بیایم، همهی القاب از بین میروند و تو حسن خواهی شد.
از ماشین و موتور و چرخ که طلسمیاتند چیزی نخواهد ماند، جز دوپای انسان و چهارپای حیوان و مرکبمان همانا اسب خواهد بود و سربازان در پی مرکبم دوان. حسن با این شکم و شکمبه چند گام همراه خواهی بود؟
به خاطرنامهات به بارگاه الهی احضار شدم. اوست که حاضر و ناظر است و تو القاب او را به من دادهبودی! تو سرلشکری؟ حداقل باید سلسله مراتب را بدانی.
مهدیجان، مهدیجانی که راه انداختهای جریانش چیست؟ مگر تو به خامنهای میگویی علیجون و به خمینی میگفتی روحی جون؟ نوبت که به من رسید چای نخورده شدیم پسرخاله؟
حسن! برو جانم، برو از همانجایی که تا حالا خوردهای بخور چون به نظر میرسد خوب میدهند و زیاد میدهند و چرب میدهند. تو به درد همان علی ناقص میخوری و او به درد تو و محمود.
خواستهای اگر آمدم و مرده بودی زندهات کنم! همین مانده با آن هیکلت، لخت مادرزاد هم بدوی دنبال مرکب ما. حسن کاش خداوند به جای اینهمه درجه به تو کمی عقل میداد.
مهدی- بندهای از بندگان خدا
**************** ازوب لاگ بلوچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر