Translate

جمعه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۱

خاطره یک روز برفی

صبح جای همه شهدا و مفقود الاثر ها خالی ، برف پارو کردیم تا بتوانیم بیرون برویم . دست کش هم نبود ، دستمان از کار افتاد .
ساعت 10 رفتم بیرون .   جای پارک روی برفها پیدا کردم .
اقا بی معرفت ها  9 تا پلیس امده بود با 18 نفر جریمه شده .  این پلیس ها جز ساعت کاریشان حساب می شود . ورقه هم نداشتیم .
دادستان بچه پررو هم می گفت خودش  کجاست ؟ گفتم خارج از کاناداست . گفت وقت داشته بیاد .  یک بار حالش را قانونی گرفته بودم این بار کار خودم نبود نمی توانستم حالش را بگیرم . فقط  نگاش کردم .  شکر خدا اس ام اس هست . زدیم اقا ما وکیل هستیم که از جانب شما قبول خلاف کنیم .   اخر شد 45 دلار 55 کیلومتر در محدوده 40 کیلومتر . جریمه اصلی بود 290 دلار . 
خانم قاضی صلح خوش اخلاق بود که می خواست حق ادم ضابع نشود. 
امده ایم بیرون شد ساعت 11:30 . با سلام و صلوات و دنده یک از روی پل رد شدیم که پر ازبرف بود و یکی دو تا ماشین هم تردد نمی کردند  رفتنم کاندین تایر دستکش بخرم ارزانترینش 22 دلار بود که برای ما حرام است . رفتم وال مارت یک دستکش 10 دلار بود خریدم امدیم خانم ایرانی صندوقدار بود . زد شد 3.40 دلار . گفتم دو تا بخرم چون هی گم می کنم . 
امدم خانه دیدم همسایه مان داره برف پارو می کنه . بر اساس غیر ت ایرانی رفتم ماشین برف پارو کن را که چند سالی است خریدم و در این سالها به کار نیامده است و جلوی ان هم پر بود . دراوردم . عوضش خانه دو تا از همسایه ها را برفشان را پار و کردم . دستکشه به کار امد ، دیگه بچه از مدرسه امد والا کل کوچه را پارو کرد ه بودم 
یاد روزهای انقلاب 57 افتادم . زمستا ن بود - نفتی ها اعتصاب . یک برف سنگین هم امد همه بچه های جوان محل ، تمامی خانه ها را کمک کردیم پارو کردیم . باید از پشت بام می ریختی توی حیاط بعد هم می اوردی بیرون . 
بیشتر جوانان مایل بودند خانه هایی که دختر داشتند کمک کنند.  حس انقلابی و حس جوانی در ان دوران چه لذتی داشت .
یادش بخیر . هر چند بیشتر بچه ها پرت و پلا و درب داغون شدند

هیچ نظری موجود نیست: