توی بارون
وسط فصل پاییز
راه که میری قطره های بارون که می خوره تو صورتت
چشمته که
بازمی کنی
رقص بوته های
ذرت و افتابگردون
زیر بارون
موجی ایجاد
می کنند
که چشمتو
نوازش می کنه
راه باریک
کنار بوته ها نیمکت خالی سرر اه
مثه
راه زندگی پرپیچ و خمه و تهش معلوم نیست
کیا از توش رد می شن
کیا همراه توند معلوم نیست
میشه روی اون نیمکت تنهایی هم نشست و از زندگی لذت برد
یا می شود نگران بود
که اینده از کدام جاده می گذرد ؟
بارون ساقه های خشک شده ذرت در پاییز
و برگهای درختان توی راه به
رهگذرا درس زندگی می دن
چه اون بالای درخت می شود سایه شد یا روی زمین فرش شد تا ادمها حال بکنند.
مهم این است که در
مدت کم خوب زندگی
کرد و لذت برد زندگی
را به دیگران اموخت .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر