دروغ یا قلب حقیقت - جوابی کوتاه به سعید سلطانپور
منبع: سايت ديدگاه عاطفه اقبال
-->
atefehm@hotmail.com
گوبلز: دروغ را آنقدر بزرگ باید گفت تا باور شود
زرتشت: اهورا مزدا ايران را از دروغ و خشكسالى محفوظ دارد
گوبلز معتقد بود که دروغ می تواند واقعيت را بی معنی کند و بايد آن را آنقدر بزرگ گفت که همه باور کنند. آيا اين حرفها برای شما آقای سعید سلطانپور آشنا نيست؟
آقای سعید سلطانپور از تورنتو مطلبی بلند در مورد آقای مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق نوشته اند و آنها را به پاسخگوئی فرا خوانده اند. من بعنوان یکی از کسانی که از سازمان مجاهدین به دلیل اختلافات دیدگاهی جدا شده ولی در صفوف مقاومت علیه رژیم ولایت فقیه برای تحقق آزادی باقی مانده و باقی خواهم ماند. لازم میدانم که تکلیف خودم را با این دعوی مشخص کنم.
آقای سعيد سلطانپور انتقاداتی درست یا غلط به سازمان و رهبری آن دارد که برای قبولاندن آنها به خلق الله – چون خودش نیز در آن شک دارد - خود را ناچار می بیند که کنار انتقاداتش هر چه دروغ هست در رابطه با روابط داخلی سازمان نیز به هم ببافد تا بقول گوبلز آنرا با هر چه بزرگتر کردن به خورد همه بدهد. آقای سلطانپور نمیدانم که شما اسم واقعی تان سلطانپور است و یا آنرا از شهید سلطانپور به یدک گرفته اید. اگر از او به یدک گرفته اید. بدانید که سعید کردار و رفتارش در صداقت و پاکبازی با شما بسیار متفاوت بود.
در مورد خط سیاسی سازمان و اشتباهاتی که شما اشاره کردید. در مسئولیت خود سازمان است که اگر خواست جواب بدهد. ولی شما با آوردن دروغ های بسیاری که به چند تایی از آنها نه همه شان اشاره خواهم کرد. مطلب خود را کاملا بی اعتبار، غیر سیاسی، مغرضانه و غیر قابل جواب کرده اید.
و اما دروغ های گوبلزی شما : در جایی از این حرف میزنید که سازمان هر گونه کتابهای بنیادگزاران را از کتابخانه ها جمع کرده بود. از این قبیل حرف ها قبلا در سایت های رژیم که توسط خائنین نوشته می شد بسیار خوانده بودم ولی آنها را قابل جواب دادن نمیدانستم. فکر میکنم به عنوان کسی که در قرارگاه های مختلف عراق و همچنین در پایگاه های سازمان در بسیاری کشورهای خارجی حضور داشته باید به این نکته اشاره کنم که کتابخانه های قرارگاه ها و پایگاه های بزرگ سازمان همیشه از بزرگترین و کاملترین کتابخانه هایی بوده که در یک سیستم می تواند وجود داشته باشد. یادم میآید در قرارگاه اشرف کتابخانه ی بزرگی در قسمت ستاد درست شده بود که بیشترین و کاملترین کتابها را در خود داشت. من خود کتابهای بسیاری در این کتابخانه ها مطالعه کرده ام. بسیاری از آثار سارتر، سیمون دوبووار، ویلهلم رایش، فروید، هگل، محمود دولت آبادی، شاملو، الکسی تولستوی، مارکس، لنین و همچنین آثار دکتر شریعتی. در این کتابخانه ها که با نظم بسیاری کتابها را دسته بندی کرده بودند. اکثر آثار کلاسیک جهان را میتوانستیم پیدا کنیم. در قرارگاه بدیع نیز کتابخانه ای بزرگ وجود داشت که مدتی شهید ابوذر ورداسبی مسئول آن بود که از دل و جان برای آن مایه میگذاشت. این کتابخانه به تنهایی 16 هزار جلد کتاب را در خود جا داده بود. یادم می آید که آن زمان با وجود شرایط سختی که سازمان داشت به این مقوله بودجه ای خاص اختصاص داده و هر ماه لیستی به خارج کشور برای تهیه کتابها فرستاده می شد. پیک هفتگی داخلی نیز تمام درخواست های کسانی که امکان رفتن مستقیم به کتابخانه نداشتند را به مسئول کتابخانه میرساند . یک ریل منظم در این رابطه وجود داشت . یادم هست که من خودم یازده جلد کتاب کلیدر محمود دولت آبادی یا ده جلد کتاب ویل دورانت را با وجود مشغله بسیار در قرارگاه تمام کردم. کافی بود که عشق به مطالعه و خواندن وجود میداشت و آنگاه میتوانستی در بدترین شرایط کتاب بخوانی و هیچگاه ممنوعیتی در این رابطه از طرف سازمان نبوده است. متاسفانه شنیده ام که این کتابخانه ها در اثر بمباران تا حد زیادی ویران شده اند ولی با دیدن کتابخانه ی بزرگی که در سایت شهر اشرف توضیحات مربوط به آن است متوجه شدم که دوستان در اولین فرصت این مکان علم و فرهنگ را دوباره از قبل خیلی بهتر بازسازی کرده اند.
شما وقتی می گوئید که آثار بنیانگذاران را جمع کرده بودند! دقیقا به چه کتابهایی اشاره میکنید. برای اینکه برای من نشان از این دارد که یا شما اساسا در قرارگاه ها نبوده اید و یا هرگز به کتابخانه ها پا نگذاشته اید. چون در هر کتابخانه ای در یک دسته بندی مشخص کتابهای قدیمی سازمان مجاهدین که مشخصا کتابهای بنیانگذاران بود وجود داشت. لطفا به این آشکاری دروغ نگوئید. بیاد داشته باشید که هزاران نفر از این قرارگاه ها عبور کرده و واقعیت ها را بچشم دیده اند. جرات داشته باشید و انتقادات خود را بدون آمیختن آن با دروغ های غیرقابل هضم بیان کنید و ظرفیت آنرا هم داشته باشید که جواب بشنوید. ولی قبل از همه مشخص کنید آیا هرگز در قرارگاه های مجاهدین بوده اید؟ اگر آری چرا در مصاحبه تان با سایت گزارشگران وقتی از زندگی و فعالیت هایتان حرف میزنید کوچکترین اشاره ای به آن نمی کنید؟
در جایی دیگر گفته اید که رجوی در همه ی تحلیل هایش معتقد! بود که ما آمریکائیها را گول میزنیم!! لطفا یکی از این تحلیل ها را با تاریخ و محل بیان کنید تا دیگران هم در جریان قرار بگیرند. شما نمی گوئید آقای رجوی در فلان نشست گفت می گوئید معتقد بود: نکند آقای رجوی با شما نشست های شخصی داشته برای بیان اعتقاداتی که در حضور دیگران نمی توانسته بیان کند! از طرفی به برخوردهایی در نشست های جمعی با حضور مسعود اشاره میکنید که چندین هزار نفر در آن حضور داشته و نوارهای ویدئویی آن موجود است. من فقط میتوانم برایتان افسوس بخورم که به چه سادگی میتوانید این چنین حقیقت را قلب کنید. یا در جایی دیگر می گوئید که محدثین در تظاهرات آمریکا گفت : ما میخواهیم تائیدیه آمریکا را بگیریم! لطف کنید بگوئید دقیقا در کدام تظاهرات و چه تاریخی . و شما از قول چه منبعی آنرا بیان میکنید؟ چون همه ی سخنرانی های مسئولین مقاومت در آرشیوها موجود است و بسادگی میتوان به آنها دست پیدا کرد. معلوم نیست با اینحال چرا و با چه هدفی شما دقیقا در شرایط فعلی ترجیح میدهید کلی گویی کنید!؟ کلی گویی های این چنینی بدون منبع و تاریخ چنان در ملغمه ای که حتما آنرا تحلیل سیاسی! تلقی کرده اید زیاد است که نه ارزش پاسخگویی دارد و نه در حوصله این صفحات می گنجد. حتما فکر کرده اید که در این نوشته تمام خطوط 28 ساله سیاسی – ایدئولوژیک سازمان مجاهدین را توانسته اید تحلیل کرده و آنرا به تنهایی از دور خارج کنید. متاسفم که قبل از شما 28 سال است که آخوندها با تمام توانشان در این صحنه مشغولند و هنوز که هنوز است دادشان به هوا بلند است. شما دیر تشریف آورده و زود می خواهید بروید.
در جایی باز هم دروغ شاخداری گفته اید. که مشخص است که یا شما در عملیات فروغ جاویدان شرکت نداشته اید و یا حرفهای ایران دیدبان را تکرار میکنید. اشاره میکنید : که محسن رضائی دستور تیر خلاص زدن به زخمی های سازمان را داده بود!! زهی بی شرمی. خجالت بکشید. یادم می آید که یکی از دوستان شاعرمان مسئولیت یک سری از اسرا را در یکی از این نبرد ها به عهده داشت. او تعریف میکرد که : تا آخر با خودم درگیر بودم که آخر چه باید بکنم با این همه اسیر ؟ اگر آنها را آزاد بکنیم به سمت رژیم خواهند رفت و باز با اسلحه یاران ما را خواهند کشت. همچنان در این فکر بودم که فرمان مسعود مبنی بر عفو تمامی اسرا آمد و من نفسی راحت کشیدم و آنها را آزاد کردم. چون من هیچ کدام ما قادر نبودیم کوچکترین آزاری به این اسرا برسانیم.
شاهد بودم که در عملیات چلچراغ عده ای از اسرا در حالی که لباس نظامی و پوتین های خود را درآورده بودند تا شناخته نشوند و بتوانند فرار کنند، به دست بچه های مجاهد افتادند. بچه های مجاهد پوتین ها و کاپشن های خود را در آورده و به اینها داده بودند و خود پابرهنه راه می رفتند. به این می گویند منتهای انسانیت . ولی به کار شما میگویند رزالت و بیشرمی.
باز در یک دعوی مسخره اشاره کرده اید که : قبل ها اینها فقط به مسعود رجوی برادر میگفتند و بقیه را اخوی میخواندند! من راستش به این همه بلاهت و قسم روباه خندیدم که شما ناچار شده اید برای ثابت کردن بد و اخ بودن مجاهدین به چه ترهاتی دست بیاویزید. پیشنهادم این است که مطلب شما در صفحه ی لطیفه های دیدگاه ثبت شود برای اینکه ادعاهای خنده دار زیاد دارد. تا جایی که یادم هست مجاهدین همیشه خانم هایشان ًخواهر مجاهدً و آقایانشان ًبرادر مجاهدً بوده اند. گرچه من نیز چندان از این خواهر و برادر گفتن خوشم نمی آید. ولی تا بوده و هست این چنین بوده. حال شما چه را میخواهید با این دروغ ثابت کنید نمیدانم! این مسئله چه ربطی به اختلافات شما با مجاهدین دارد؟
باز جایی دیگر دروغ و جعلیات رژیم مربوط به شکنجه و زنده زنده دفن کردن سه پاسدار رژیم را در جریان توطئه ی عبدالله پیام که منجر به دستگیری صدها تن از مجاهدین و مبارزین ایران شد را تکرار کرده اید و اینکه مجاهدین باید بابت این نقض حقوق بشر عذر خواهی کنند! نگران نباشید رژیم به اندازه کافی از دستگاه های عریض و طویل تبلیغاتی اش هر روز چرندیاتی نظیر شکنجه پاسداران توسط مجاهدین یا بمب گذاشتن حرم امام رضا را تکرار کرد و وقتی نتیجه نگرفت نهایتا در اختلافات داخلی اش فاش کرد که این قبیل جنایات فقط از دست این جانیان برمی آید و بس. شما خیلی دیر به فکر افتاده تا چرندیات رژیم را تکرار کنید. خنده دار است از مجاهدین خواسته اید که به نقض حقوق بشر در مورد پاسداران و شکنجه گران رژیم پاسخ دهند! خواهشا جرات کرده و یقه ی رژیم را در نقض حقوق بشر بگیرید نه کسانی را که نزدیک به سی سال است شجاعانه به مبارزه علیه این رژیم مشغولند. رژیم نیز میداند تنها مخالفان جدی اش در صحنه چه کسانی می باشند. برای همین هم هرگز آقای سعید سلطانپور را از دولت های خارجی طلب نمی کند بلکه به خون مجاهدین و دوستدارانشان تشنه است .
در جایی از شهید سعادتی حرف زده اید. لطفا نام او را از دعوای خود به حذر دارید که او نه آنطور که شما گفته اید ًقربانیً بل شیری بود در چنگال رژیم که تا به آخر بر عهد خود وفادار ماند و جان بر سر این راه گذاشت. شخصا سعادت اینرا داشتم که همزمان با او در اوین بوده و خطوط تشکیلاتی او را که در آن شرایط سخت حتی به بند زنان سیاسی میرساند، دنبال کنم.
آقای سلطانپور لطف کنید نه نگران بحران سیاسی مجاهدین باشید و نه نگران جان مسعود
آری مجاهدین انتقادات زیادی دارند که ناشی از بودنشان در صحنه ی عمل و نبرد بی امان با این رژیم ضدبشری است. کاش دیگران نیز در صحنه حاضر می بودند و به همین اندازه نیز اشکال میداشتند. کسانی میتوانند مجاهدین را به نقد بکشند که در وحله اول از هدف اصلی شان که همانا سرنگونی این رژیم جهل و جنایت است کوتاه نیامده باشند. شما نمیدانم که آیا هرگز در صفوف مجاهدین بوده اید و یا این حرفها را از قول خائنین همکار وزارت اطلاعات تکرار میکنید. به هر حال مصداق یکی از حالات گفته ی برتولت برشت هستید : آنکه حقیقت را نمیداند بی شعور است ولی آنکه میداند و آنرا انکار میکند تبهکار است. برای همین هم به نوشته های شما که بسیار شبیه نوشته های ایران دیدبان و سایت های رنگارنگ رژیم است باید فقط پوزخندی زد و و باز در پاسخ شما به قول یکی از کاربران دیدگاه گفت :
در مملکت چون غرش شیران گذشت و رفت
این صداهای عجیب و غریب شما نیز بگذرد
البته این دوست مصرع دیگر شعر را برای رعایت ادب جا به جا کرده است و من نیز به همین منظور از آوردن مصرع ديگر شعر شاعر عارف سيف فرغانى مى گذرم. خودتان به ديوان او مراجعه كرده و مصرع واقعى را مطالعه كنيد.
و اما در مورد مسعود دلم میخواهد به یاد یارانم -این کبوتران خونین بال آزادی- در زندانهای رژیم ، در سال شصت - وقتی لاجوردی گفت : می بینید رهبرتان هم شما را رها کرد و به خارجه سفر کرد. تکرار کنم :
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
6 ژانویه 2006
دروغ یا قلب حقیقت - جوابی کوتاه به سعید سلطانپور
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسالکننده: منوچهر طاهری] [ Mantaherie@hotmail.com ]
متاسفانه دروغ هایی که امثال آقای سلطانپور میگویند فضای انتقاد واقعی به همه ی مبارزین و مجاهدین را لوث و آلوده کرده و همه ی مرزها را مخدوش میسازد. من نیز مثل شما یکی از جداشدگان مجاهدین هستم. به شما خانم عاطفه اقبال تبریک میگویم که با مقاله تان یک سنت و برخورد منطقی، مستدل و جدید را در رابطه با این نوع هرزگوئی ها پایه گذاری کردید. برای اینکه تا بحال هر چه بود یا نوشته های خود نفرات تشکیلاتی مجاهدین بود که مسئله را به یک دعوای دوطرفه تبدیل کرده بود. و یا در قسمت نظرها چند کلامی به عنوان بیشتر دشنام و جوابهای غیر مستدل بود. کار شما از این جهت بسیار ارزشمند است. امیدوارم که دوستان دیگری این شیوه را دنبال کنند. همانطور که امیدوارم شما را بیشتر از این در صحنه ی تحلیل ها و مقالات باز بیابیم. با
سپاسگذاری از شما و تبریک مجدد
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: اسماعیل خراسانی] [ esmailkhroasani@wanadoo.com
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: اسماعیل خراسانی] [ esmailkhroasani@wanadoo.com
]
درود بر شما باد كه با انصاف وعدالت نوشته ايد واز حق و حقيقت دفاع كرده ايد.اگر آقاى سلطانپور شما را نمى شناسد من مدتى در همان ستادى كه شما در قرارگاه اشرف بوديد كار مى كردم و هم شما و هم خانواده شما را با چندين شهيد مى شناسم و درد و رنج مجاهدى را كه مثل خود من بدلیل اختلافات دیدگاهی از سازمان خودش جدا مى شود را مى دانم ولى وقتى مى بينم همين كسان د مقابل این دروغ ها و بی انصافی ها میایستند واقعا احساس شرافت مى كنم و مى خواهم به سعيد سلطانپور بگوىم كه نوشته شما انتقاد ندارد بلكه شما دشمن مسعود رجوى هستيد و بايد اين را بدانيد كه براى اكثر ما كسانى كه انتقادات كم يا زياد به مسعود رجوى و سازمانش داريم دشمن مسعود رجوى كسى است كه مى خواهد به احمدى نژاد جنايتكار و آخوندها كمك كند وقتى اىمن مساله باشد ما مى گوئيم درود بر مسعود رجوى وننگ بر كسانى كه مى خواهند اين مردى را كه اين همه عليه آخوند جنگيده مورد خطر قرار بدهند. ضمنا مى خواهم در همين جا خدمت اقاىسعيد يگانه و كسانى كه به مقاله توهين اميز ايشان علاقه دارند بگويم شرافت و عدالت و ادب نسبت به دوستان را از خانم عاطفه اقبال كمى ياد بگيريد و اينطور انسانهائى را كه بخاطر اختلاف
عقيده و فكر از مجاهدين جدا شده اند به توهين نكشيد.
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: گل کو] [ golku81@yahoo.com ]
آقای ماهوان عزیز ( در همین ستون نظرات) در باره رفتار مجاهدین با اطلاعاتی ها در سال 60 نوشته اید.من خاطره ای از یکی از دوستانم برایتان مینویسم که از دور یا نزدیک هیچ ربطی به مجاهدین نداشت و مخالف مشی و عقیده شان هم بود. به مناسبتی با کسی دوست شده بود که قبلا سرباز رژیم بوده و برایش تعریف کرده بود که اسیر مجاهدین شده بود. برخلاف ترس اولیه اش که ناشی از همین شایعات بود مجاهدین با او و دیگر اسیران بسیار انسانی رفتار کرده بودند. گفته بود که به ما چلو کباب میدادند و هر چه میخواستیم برایمان حاضر میکردند. بعد از یک سال هم به او گفته بودندکه آزاد است یا به ایران برود یا اگر میخواهد به سازمان ملل مراجعه کند . او هم پناهندگی راانتخاب کرده بود و در همین جریان با دوست من آشنایی پیدا کرده بود. اگر کتاب فریبا هشترودی را بخوانید " رویا و کابوس ایران" آنجا هم از رفتار مجاهدین می نویسد که حتی پاسداران را کتاب خوان کرده بودند.من از شما برای حرفی که نوشته اید دلیل و
مدرک تقا
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: پرهام صفا] [ parham-saffff@aol.com ]
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: پرهام صفا] [ parham-saffff@aol.com ]
خانم عاطفه اقبال باید به حس مسئولیت و پاسخگوئی شما تبریک گفت. اکثر کسانی که مقالاتی مثل نوشته سلطانپور را میخوانند برخورد مستدل و منطقی با آن نمی کنند. در نتیجه خوانندگان نیز این بحث ها را درگیری های درونی می دانند و به آن توجه نمی کنند.ولی شما با پاسخ منطقی و متین به ایرادات بنی اسرائیلی آقای سلطانپور نشان دادید که اگر کسانی که واقعیات را زندگی کرده اند به حمایت از آن به صحنه بیایند میتوانند پاسخگوی این هرزه گویان باشند. به شما درود
میفرستم.
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: دکتر فرامرز شکیبی] [ shakibi_faramarz@yahoo.com ]
[تاریخ ارسال: 07 Jan 2006] [ارسالکننده: دکتر فرامرز شکیبی] [ shakibi_faramarz@yahoo.com ]
با تشکر از خانم عاطفه اقبال بخاطر مقاله ی مستدل و بسیار خوبشان شعر کامل عارف سیف فرغانی تقدیم میگردد تا خوانندگان کنجکاو این مقاله دیگر به دنبال آن نگردند: این نیز بگذرد... هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تاثیر اختران شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد در باغ دولت دگران بود مدتی این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه این آب ناروان شما نیز بگذرد ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع این گرگی شبان شما نیز بگذرد پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد ای دوستان خوهم که به
نیکی دعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: مهران ماهوان] [ mehran_2202000@yahoo.com ]
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: مهران ماهوان] [ mehran_2202000@yahoo.com ]
بازهم جداشده های سازمان مجاهدین و امثال خانم عاطفه اقبال که بر خلاف پندار زشت برخی مجاهدین ، نه تنها با خروج از سازمان به ابتذال نیافتادند، در افشای آخوندها و نوکران شان ثابت قدم تر از مدعیان باقی ماندند.هموطنی که نام « سعید سلطانپور» را کش رفته است، برای کسانی که وی را از دانمارک و کانادا ... می شناسند، دستش رو است . حیف از سیاهکل که در آن می نوشت . کسانی که شهید سلطان پور را از نزدیک می شناختند می دانند که او با این بی صفتی ها که خود را در لباس نقد پنهان کرده، هیچ میانه ای نداشت. اینطور که آقای عباس داوری هر سال تکرار کرده و می خواهند همه هم آنچه را می گویند باور کنند - سعید محسن (نه آنطور که در مقاله سلطان پور قلابی آمده بود حنیف نژاد) ، بلکه سعید محسن ( خطاب به مسعود ) گفته که “ ما رفتني هستيم تمامي تحسين ها نثار ما ميشود و تمامي تهمت ها نثار تو » . همین مسئله نشان می دهد که سلطان پور قلابی ما با مجاهدین نزدیک نبوده، برای همین هم پرسش آن برادر قبلا اسیر را که در نشست رهبری پا شد و از مسعود پرسید «آیا شما می دانید که برادر شریف آمد پیش ما در زندان عراق و گفت به زودی ارتش ازادیبخش عملیات سرنگونی خواهد داشت ، آیا شما می دانید؟ » - جور دیگر نوشته است... اما از اینها که بگذریم ، جفنگیات آلوده سلطان پور قلابی معنی اش این نیست که مجاهدین بی عیب و نقص اند . مسائلی هست که رژیم هم ( البته با انگیزه های چرکین ) رویش انگشت گذاشته و می گذارد اما با کمال تاسف واقعی است . یعنی در عمل روی داده است و نیاز به پاسخ های شفاف و روشن از سوی مجاهدین دارد . بسیار غلط است که ما فکر کنیم چون رژیم فلان مسئله را عنوان کرده پس طرح آن توسط کسانی که از رژیم بیزارند هم نارواست. مثال: آیا دستگیری و آزار بدنی افرادی که به نام اطلاعاتی های رژیم در سال ۶۱ توسط مجاهدین روی داد، حقیقت ندارد؟ یا دارد؟ آیا همه اش ساخته پرداخته رژیم است؟ دلائی بسیار محکمی وجود دارد که متاسفانه رژیم ددمنش خمینی بی خود زهر نمی ریخت. زمانی که برچسب آخوند پسند ناچسب تروریستی از مجاهدین برداشته شود بهتر می توان آنها را باز کرد. همین یک اشاره کافی است [...] در پایان امیدوارم مجاهدین قوی تر و پویاتر از پیش دست آخوندها و عمله آنها را رو کنند . این حکومت سیاه پایان یابد . شهر اشرف به قرارگاه اشرف مبدل شود و همه اضداد مجاهدین ناکام و روسیاه شوند و آقای مسعود رجوی سالم و سرفراز باشند و همه را از کبر و غرور بر حذر سازند و مبشر امید باشند .
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: سیاوش م.] [ - ] دوست عزیز خانم عاطفه اقبال، درود بر شما! من نه مجاهدم و نه مدافع تمامی سیاستهای ایشان. اما پاسخ روشنگرانهی شما بسیار بهجا، دقیق و درخور ارج است. امیدوارم همیشه کسانی چون شما باشند که در برابر تهمتها و دروغزنیهایی از این دست، واکنش نشان داده و بدور از هرگونه پرخاشگری، روشنگری کرده و تفاوت نقد و انتقاد با تهمت و افترا را نشان دهند. این یک ضرورت است. متأسفانه خیلی از دوستان عزیز هوادار مجاهدین و مقاومت از کنار چنین مسائلی بیتفاوت میگذرند... ولی به نظر من واکنش منطقی و اصولی نشان دادن به این دست مسائل
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: سیاوش م.] [ - ] دوست عزیز خانم عاطفه اقبال، درود بر شما! من نه مجاهدم و نه مدافع تمامی سیاستهای ایشان. اما پاسخ روشنگرانهی شما بسیار بهجا، دقیق و درخور ارج است. امیدوارم همیشه کسانی چون شما باشند که در برابر تهمتها و دروغزنیهایی از این دست، واکنش نشان داده و بدور از هرگونه پرخاشگری، روشنگری کرده و تفاوت نقد و انتقاد با تهمت و افترا را نشان دهند. این یک ضرورت است. متأسفانه خیلی از دوستان عزیز هوادار مجاهدین و مقاومت از کنار چنین مسائلی بیتفاوت میگذرند... ولی به نظر من واکنش منطقی و اصولی نشان دادن به این دست مسائل
بسیار ضروری است... موفق باشید!
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: مرتضي ابراهيمي] [ morteza@yahoo.com ]
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: مرتضي ابراهيمي] [ morteza@yahoo.com ]
سلام بر نويسنده محترم مطمئنم كه غرض شما از نوشتن اين مطلب جامع پاسخگويي به ياوه هاي آن نويسنده نبوده, بلكه خواستيد كه بازگو كننده بخش كوچكي از
حقانيت مجاهدين و رهبرشان بوده باشيد, و از اين بابت بشما بايد تبريك بگويم كه خيلي مسولانه به آن پرداختيد.
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: حسين پويا]
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: حسين پويا]
آطفه عزيز دمت گرم نوشته ات مستدل و منطقي است. شايد باعث شود اين جناب دفعه ديگر اگر خواست دست به قلم ببرد اول کمي فکر کند. شايد باعث بشود امثال اين آقا گاهي مطالعه را هم جزو برنامه کار روزانه شان قرار بدهند. ميگويند يک نفر اسم خودش را گذاشته بود رستم و هروقت صدايش ميکردند خودش هم مي ترسيد. اين جناب هم لابد براي اين اسم آن انقلابي بزرگ را روي خودش گذاشته که وقتي راجع به او حرف مي زنند يا صدايش مي کنند فکر کند که چپ است و انقلابي است و باسواد است و نويسنده و متعهد است. اين اسم را بهتر است از روي خودش بردارد چون برايش خوب نيست. به ضررش است. با انتخاب اين اسم براي خودش به آن
انقلابي بزرگ توهين کرده است. کاش سرعقل بيايد و اين اسم را ديگر مورد استفاده قرار ندهد.
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: علی یحی پور (سل تی تی )] [ s.salehkia@freenet.de
]
با درود بی پایان به بنیانگذاران مجاهدین وبا سلام به اشرف وهمهء آزاد مردان مجاهد من 20 سال دور یا نزدیک از مجاهدین به عنوان نیروهای آزادی بخش ملی دفاع کردم وبا بسیاری از خلقیات سیاسی آنها آشنا هستم به عنوان یک سوسیالیست که مدافع آزادیست گواهی می دهم که مطالبی که آقای سعید سلطانپور مطرح کردند لیچاری بیش نیست ومن در تشکیلات مجاهدین ندیدم این یاداشت کوچک را برای آرامش وجدان سیاسی خود می نویسم چرا که مجاهدین را نیازی به آن نیست بامطالبی که آقای سلطانپور نوشتند درک کردم باانتقاد رفیقانه ای که به مجاهدین دارم وبعضی وقتها مطرح کردم چقدر دشمنان آزادی را شادکردم
تا اینکه خدمتی کرده باشم
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: حسن توفیق / تهران] [ hassantofig@yahoo.com
[تاریخ ارسال: 06 Jan 2006] [ارسالکننده: حسن توفیق / تهران] [ hassantofig@yahoo.com
]
چواب بسیار عالی و منطقی بود . در اینکه اخوند ها دس دنبال به حیثیت کردن مخالفان خود و در این میان مجاهدین نیز هستند شکی نیست . کسانی که اندکی آگاهی از کارکرد سازمانه و طیف های مختلف سیاسی ایران داشته باشند اهمیتی به مطالبی از این قبیل که آقای "سلطانپور" ردیف کرده اند را نمیدهند . اما این امر ممکن است در بخشی از مردم مایه نگرانی و تشویش شود . از طرف دیگر نمیتوان هر انتقاد و صحبتی را صرفآ به این دلیل که با دید ها و منافع آنی مجاهدین خلق نمیخواند آماج حملات قرار داد . اینکه مجاهدین در قرارگاههای خود در عراق چه کردند و چه میکنند برای من و یا هر ایرانی دیگری که اصلا در نزدیکی های قرارگاهها هم نبوده است ار طرفی جالب است و از طرف دیگر یک مورد انتزاعی و تصوری است . طبعآ دشمنان برای اینکه مجاهدین را بی اعتبار کنند به دروغهایی متوسل میشوند و یا اینکه واقعیتی را بسیار غلو کردهو پیرامن آن تبلیغات مکنند . اما برای من که خارج از گود ایستاده و بیشتر نظاره گر هستم بررسی مواضع و اعمال مجاهدین در سالهای اخیر قدری نگران کننده است . واین را به هیچ عنوان نباید به حساب "اوضاع پیچیده کنونی" و یا "شرایط خاص" سازمان مجاهدین قلمداد کرد . چرا که اوضاع هیچ وقت صد در صد ویا حتی شصت در صد مطابق میل ما نخواهد بود و برای همین ما نمیتوانیم هر سیاست و موضع گیری را با ارجاع به "اوضاع خاص" حل و فصل کنیم . اوضاع منطقه و ایران پیچیده است و پیچیده تر خواهد شد . هنگامی که ما از مواضع و منافع خود عقب نشینی کنیم دشمن فقط حار تر شده . بیشتر می خواهد . واقعیت این است سازمان مجاهدین در سالهای اخیر به کارهایی عجیب و غریب همت گماشته که شایسته قدری تعمق و تفکر است . به همین سایت "همبستگی ملی" مجاهدین نیم نگاهی بیاندازید و ببنید چگونه مرتجعترین افراد به عنوان منبع و شخصیت سالم نقل قول میشوند . این برای من ایرانی که شناخت نسبی از دوستان و دشمنان ایران دارم کاملا روشن است و اصلا تاثیری در من نمیگذارد و ولی از طرف دیگر ممکن است دم تکان دادن برای طرف مقابل باشد (امیدوارم که من اشتباه کرده باشم) .متلآ حازم شعلان در ایران منفور است . چاپ عکس او و نقل قولی از وی بر علیه ایران را به چه چیزی میتوان نسبت داد . و نمونه های بسیار دیگر . بیشک ضد انقلابیون می خواهند مجاهدین را بی اعتبار و از نظر فیزیکی به صفر تنزل دهند ولی مجاهدین خود با اعمالشان و مواضع کنونی خود آب به آسیاب میریزند / موفق و پیروز باشید
[تاریخ ارسال: 05 Jan 2006] [ارسالکننده: شهرام فاضل] [ shahramfazel1360@yahoo.com ]
[تاریخ ارسال: 05 Jan 2006] [ارسالکننده: شهرام فاضل] [ shahramfazel1360@yahoo.com ]
چناچه دوستان نگاهی به بعضی از نوشته های این شخص با نام سرقتی "سعید سلطانپور" در دیدگاه بزنند به شکل خیلی روشن خواهند دید که این جناب خمینی جلاد را "آقای خمینی" خطاب می کند! او همچنین ددر همه نوشته هایش سعی در نرم کردن مواضع مخالفین دارد. برای نمونه در مورد قتل خانم زیبا (زهرا) کاظمی او این موارد عجیب وغریب را می نویسد. "استفان دوست دا شت كه مادرش عكاس گمنامي باشد ولي زنده باشد ولي حالا كه كشته شده است اجازه ندهيم كه كرامت انساني دستخوش بازيچه هاي سياسي بشود." می بینید چه اراجیفی را نوشته و یا چطور تلاش دارد رژیم جنایتکار را از زیر ضربه خلاص کند! و یا باز می گوید: "عدالت خواهي د رمورد زهرا كاظمي و يافتن حقيقت پيرامون قتل وي بايستي گامي باشد برا ي اينكه د ر ايران آينده هيچ مادري بدون فرزند نشودو هيچ فرزندي بدون مادر وهيچ فرزندي قاتل و شكنجه گر"! این اراجیف شبیه مطالب پاسدار فرهنگی دیگری از رژیم به نام داریوش سجادی است که به تازگی کانال ماهواره ای به نام "هما" و در خدمت رژیم جنایتکار خمینی به راه انداخته و چپ و راست با ایادی رژیم مصاحبه می کند! به نظر می رسد که بعضی از ما در اینجا گول اسم را خورده و چه بسا سادهه لوحانه دشمن ضد بشری را با دوست اشتباه گرفته ایم آن هم با هزینه پایین یک اسم و آن نام یک انقلابی که توسط رژیم "آقای خمینی" به قتل رسید! دم خروس بیرون بوده ما اون را نمی دیدم و البته به خاطر یاد آن عزیز که در شب عروسی توسط مزدوران "آقای خمینی" دستگیر شد و سپس جنایتکارانه به قتل رسید. بله "سعید سلطانپور" شاعر و مبارز واقعی نه این شخص قلابی!
[تاریخ ارسال: 05 Jan 2006] [ارسالکننده: گل کو] [ golku81@yahoo.com ]
[تاریخ ارسال: 05 Jan 2006] [ارسالکننده: گل کو] [ golku81@yahoo.com ]
عاطفه اقبال عزیز در مقایسه با تاریخ بشریت این روزها و لحظه ها هیچ چیزی نیستند. در تاریخ خیلی ها مثل چنگیز و هیتلر و خمینی آمده اند و رفته اند.خیلی ها عقل و شعور مردم را دست کم میگیرند و خیال میکنندمثلا با دروغهای شاخدار یا فحش دادن به این و آن مردم یادشان میرودکی شکنجه شان کرده و کی زندانشان انداخته. کی به دختران و زنان قبل از اعدام تجاوز کرده. کی اعتیاد و فقر و فحشا را استاندارد زندگی روزانه ایرانیان کرده. کی زنان و دختران ایران را به شیخ نشینان میفروشد. کی راننده اتوبوس را به جرم خواستن حقوق به زندان می اندازد. کی جوانان مردم را میگیرد و به نام معتاد وسط خیابان ها دار میزند. شوانه قادری را که به آن روز درآورد؟ خانه های مردم سنندج را کی وسط زمستان خراب کرد؟ حالا ما را از زندانهای مجاهدین می ترسانند که بگوییم صد رحمت به ملا و چشم بر جنایاتشان ببندیم؟. که مثلااز چاله به چاه نیفتیم؟مردم ایران عقلشان گرد نیست.هزاران رزمنده ارتش آزادیبخش به علاوه هزاران ایرانی که در گردهمایی های مجاهدین در سراسر دنیاشرکت میکنند از کره مریخ نیامده اند . همه رگ و ریشه شان در ایران است. روزی که بشود اسم مجاهد را بدون ترس از مجازات اعدام در خیابان های تهران آورد آنوقت معلوم میشود که مردم حرف کی را باور میکنند.از شما برای این مقاله متشکرم.
( دیدگاه
( دیدگاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر