يك توضيح كوتا ه : اقاي بهداد ]را اينقدر ... تند است شما كه داريد مي رويد ايران . چند روزي بيشتر دندان روي جيگر مي گذاشتيد
پسر خوب هميشه انقدر حرف بزن كه بعد ا نتونستي ثابت كني خجالت نكشي .
ممنون ميشويم. . لطفا يك نسخه از مطلبتان را هم برا ي وب لاك ما بفرسيتد
سعيد سلطانپور
نقد وتحلیل جوابیه ای سعیدتاريخ: شنبه، 24 دي، 1384موضوع: مقالات
هوشنگ – بهداد
نقد و تحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی
قسمت اول
گفته می شود دزد که از دزد بزند شاه دزد است . حال داستان این سعید سلطانپور قلابی است که برروی علی شمس بلند شده است. چون این یکی بر روی دست علی شمس زده است و در مورد خالی بندی کردن های فراوان و اتهام زدن های زیاد وتناقض گوئی کردن های ادامه دار ، به جا ثابت کرده است که چقدر این شعر واقعیت دارد که گفته می شود تا مرد سخن نگفته باشد عیب و سخنش نهفته باشد . زیرا این نه سعید سلطانپور قلابی نه اینکه بیش از حد خالی بند و تناقض گو می باشد . بلکه، نوشتارش نیز خیلی شیش و بش آینده در گذشته تنظیم شده است که به آن اشاره خواهد شد...
به نظر می رسد موقع نوشتن خیلی عصبی بوده است ویا اینکه فرصت چک کردن سفارش دریافتی را نداشته است ویا ممکن است که همچون پاسدار احمدی نژاد نورانی شده است وحالش طبیعی نبوده است که توانسته است این همه تناقض گوئی را کنار هم به ردیف کند. اما چون در سایت خبرگاه علی شمس درج شده است باید با این شعر نیز توجه شود که گفته می شود: شغال بیشه مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی. برای اینکه درج سفارشنامه سعید سلطانپور قلابی در سایت شمسعلی خان شناخته شده معروف بازتاب یافته است که از سوی علی شمس تأکید هم شده است جوابیه ای بوده است که در سایت دیدگاه درج نگردیده است! ولی ایشان این فداکری را کرده است. چونکه سایت ایشان در مورد تهمت وافتراء و اتهام زدن و فضا سازی کردن بر علیه ی مجاهدین و شورای ملی مقاومت وحتی همسوئی کردن با سایت های وزارت اطلاعات رژیم آخوندی، هرگز دچار هیچگونه معذورات سانسوری در این زمینه نبوده و نمی باشد.
جالب است که سعیدلطانپور قلابی در تومار 20 صفحه ای اتهامات خود بر علیه ی مجاهدین ، برای معرفی و سابقه ی فعالیت قلمی خود به افتخار همکاری با حسن زرهی در تورنتو اشاره کرده است . اما از سابقه ی همین همکاری نزدیک سلطانپور قلابی با نشریه ی شهروند حسن زرهی توده ای ومبلغ و حامی دوم خردادی معروف در تورنتوی کانادا به اندازه ی کافی درک می شود که ماهیت رسوای سعید سلطانپور قلابی چیست و چکاره می باشد و چرا در مقطع کنونی که وضعیت رژیم به شدت بحرانی می باشد و پرونده ی هسته ای اش دارد به شورای سازمان ملل ارجاع می شود و مجاهدین تظاهرات در 19 ژانویه در واشنگتن دارند ، چرا این عضو هسته ی خاموش، یکباره بر علیه ی مجاهدین فعال شده است ! مگر کسی که از همکاران دیروز پاسداران به سلاح سنگین مجهز کنید و دوم خردادی هائی که حاصل کارشان پیروز شدن همین پاسدار احمدی نژاد می باشد، ومبلغ و دعوت کننده ی دوم خردادیان در تورنتو بوده است، انتظاری غیر از تهیه تومار سعید سلطانپور می رود ؟ به خصوص اینکه همکار توده ای ذبون شهروندی، برای رد گم کردن نام مبارز انقلابی سعید سلطانپور را نیز به سرقت برده است . آخر این عنصر وفرصت طلب وناصادق و سارق که به این سادگی از نام دیگران بدون هر گونه توضیحی اینگونه سوء استفاده کرده است ، می تواند که قابل اعتماد باشد و واقعاً این گربه ملوس شده ، ولی خیلی گرسنه ، در این شرایط حساس، بخاطر رضایت خدا حاضر شده است که موش بگیرد که اینگونه مطالب تکراری در همسوئی با سایت های وزارت اطلاعات را برای خوشرصی به معرض نمایش گذاشته است .
پرسش است که حاصل این حرکت، تو ی کیسه ی کی ریخته می شود؟! البته سعید سلطانپور قلابی توضیح داده است که نتیجه به کدام حساب واریز می شود.
"سازمان به عنوان نيروي محركه پشت قضيه فرستادن اپرونده ج.ا به شوراي امنيت است. در همين راستا روز 18 ژانويه تظاهراتي در امريكا دارند.نزديكي به امريكا و اصرار براي بردن پرونده ايران به شوراي امنيت يك حركت ضد مردمي است."
بازهم سئوال است که آیا این ادعا کپی شده ی ادعای مقامات رژیم نمی باشد که به احتمال زیاد از طریق کنسول رژیم در تورنتوی کانادا به ایشان دیکته شده است. به خصوص اینکه رقم 13 انتخاب شده برای چاپ حروف از سوی ایشان، همان رقمی می باشد که در روزنامه ی کیهان وجمهوری اسلامی روزانه مورد استفاده قرار می گیرد . مهمتر اینکه یادداشت روز و سرمقاله ی کیهان نیز در همین مورد برنامه ی هسته ای با دفاع و نظر مشابه سعید سلطانپور قلابی امروز منعکس شده اند.
در بخش دیگر تومار سفارشی سعید سلطانپور قلابی اینگونه مدعی شده است:
"مشكل سازمان در ليست تروريستي يودن نيست بلكه عدم حضور فعال و محسوس و عدم پايگاه اجتماعي گسترده در داخل كشور است. در ان زمان سازمان نتوانست كاری صورت بدهد حالا كه در وضعيت مطلوبي نيست؟"
، این ترجیح بندی مشترک سعید سلطانپور قلابی با علی شمس می باشد که این روزها زیاد آن را تکرار می کند . یعنی در حقیقت شگرد جدید دستگاه تبلیغات وزارت اطلاعات ست . چون این مدعیان قلابی سوسیالیست و حقوق بشری که سلطانپور قلابی ادعا کرده است که سالیان درازیست در غرب بوده است، اما حال طوری نظر داده است که گویا از ناف تهران دارد گزارش آمده می کند واشراف به همه مسائل ایران دارد و می داند که مجاهدین پایگاه اجتماعی ندارد . تازه اگر در نظر بگیریم سازمانی که پایگاه مردمی ندارد، این مدعی وهمکار یک توده ای دوم خردادی در شهروند تورنتوی کانادا باید پاسخگو باشد که چرا اینگونه در مقام اشک تمساح ریزی به مخالفت با آن قیام کرده است و نظرات سران رژیم آخوندی و دستگاه وزارت اطلاعات و سایت های تبلیغاتی آن بر علیه ی مجاهدین را بازتاب داده است؟ !
سلطانپور قلابی در ادامه ی کیفرخواست خود، در بنددیگری از اتهامات خود اینگونه پرسش کرده است :
لطفا شما به من بگوئيد كه چرا من نبايد شما را با انصار حزب الله و حزب كمونيست كارگري يكي بدانم ؟ ايا تفكر شما با هوادران خامنه ا ي و احمدي نژاد يكي نيست چرا كه انها هم سوال را و انتقاد از انها را حرام ميدانند و مستوجب زندان.ايا اگر شما قدرت داشتيد و بجاي جورج بوش بوديد نوام چامسكي بزرگترين روشنفكرضد سياست خارجي امريكا و بوش را به هرقيمتي ساكت نمي كرديد؟
خوب دقت کنید که در اینگونه پرسش ها، خبری از دوم خردادی ها نیست و برای عادی سازی که گویا مخالف رژیم است ومدافع حقوق بشر ، مجاهدین ومخالفین دیگر را در کنار احمدی نژاد و ولی فقیه قرار داده است . چون ماهیت دوم خردادی و همکار با حسن زرهی توده ای حامی دوم خرداد در نشریه ی پیوند تورننتوی کانادا را شفاف کرده است.
ادامه دارد...
هوشنگ – بهداد
24 دیماه سال 1384
منبع ابن مطلب IRANE AZAD www.iranliberty.comhttp://iranliberty.com/nukesلينك متن:http://iranliberty.com/nukes/modules.php?name=News&file=article&sid=7925
نقد و تحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی
" نمی شود تشخصیص داد که این مدعی قلابی ، کدام بخش جمله برشت می باشد اولی یا دو می؟"
قسمت دوم
در قسمت پیشین با گزیده برداری کردن برخی از نوشتار سفارشی سعید سلطانپور قلابی اشاره شد که برای چه این نوشتار سفارشی را بازتاب داده است؟ وچرا در سایت خبرگاه علی شمس درج شده است؟ همچنین باید اضافه گردد که چرا مورد استقبال سایت های وزارت اطلاعات قرار گرفته شد است؟ و چرا پیامش این بوده است که در تظاهرات 19 ژانویه مجاهدین در واشنگتن شرکت نکنید . چونکه ایشان، گذشه ازعجله کاری که کرده ، تاریخ 18 ژانویه به جای 19 ژانویه زده است . این تعجیل برای است که خواسته است هرچه زودتر همسوئی خود را با حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه ی کیهان را ثابت کند . زیرا که ایشان طرح پنهانی هسته ای که بیش از 18 سال به دور از چشم ناظران بین المللی و مردم ایران دنبال شده است را یک طرح ملی قلمداد کرده است. سلطانپور قلابی نیز شرکت در تظاهراتی که خواهان ارجاع پرونده ی هسته ای رژیم آخوندی به شورای سازمان ملل در نوزدهم ژانویه در واشنگتن می باشد را ضد ملی مخاطب کرده است...
خوبست که ایشان ادعا کرده است ادعائی ندارد که چنین گرد وخاک کرده است و در ایران برای خودش سابقه ی سیاسی ساخته که جای بسیار بحث این سابقه دارد ودر برون مرز نیز مدعی نویسنده و صاحب صد ها مقاله شده که مشابه همین سفارش نامه جدید است . همچنین فعال حقوق بشری در تورنتوی کانادا می باشد . جالب است که از جهتی، خودش به خودش پیشاپیش دسته گل داده است . ولی از طرف دیگر از موضع شکسته نفسی بیان کرده است که ادعائی ندارد! زیرا که مدعیست مصاحبه با رهبر سوسیالیست کانادا کرده با شهروند کانادا همکاری داشته است. بنابراین ایشان باید آدم خیلی مهمی می باشد که می تواند اینگونه کیلومتر مویسی کند و با وجوداین همه سابقه وتجربه بازهم می گوید که ادعا ندارد. معلوم نیست که!اگر چنانچه این مدعی قلابی ادعا داشت، آنموقع چه می گفت؟ لابد یک صفر بر جلوی صحفات سفارشی اش اضافه می شد و جزوه 200 صفحه ای بر علیه ی مجاهدین آماده می کرد ویا اینکه آنچنان پرواز می کرد که می توانست به کره ماه رود وبرجای سابق خمینی تکیه زند. بهر شکل این بی ادعای قلابی ، اکنون خودش ا مدعی شده است که اینگونه دوم خردادی می باشد . چونکه از عملکردش در سایت گویا که معرف همگان است که چگونه سایتی می باشد وسمت وسویش کجاست ، مدعیست که گزارش آماده می کرده است .
من هيچ ادعائي ندارم ولي صدها مقاله و ترجمه و مصاحبه با شخصيتهاي سياسي مانند دكتر محمد ملكي ،بني صدر ، وعلمي و فرهنگي ايراني وغير ايراني مانند طارق علي يكي از بزرگترين منتقدان چپ و نيز فعاليت احتماعي به عنوان يك شهروند ايراني مقيم كانادا در كارنامه من هست. ارتقا حقوق بشرسالهاست كه وظيفه من شده است. در آغاز اشغال عراق يك ماه تمام كار نكردم وآخرين خبرها و تحليل ها را براي سايت گويا ترجمه كردم. هم چنين سر دبير ماهنامه انگليسي زبان “ تاكسي پست “ در تورنتوي كانادا هستم. يك تفاوت جدي است بين من كه خواهان ازادي بدون حد و حصربيان د ركشورم هستم با كسي كه از موضع استبدادي ولايت فقيه با وجود سازمان مجاهدين در اصل مسئله دارند . آخرين كار من قبل از وارد شدن در اين نقدها ، مصاحبه با رهبرسوسياليست حزب نيو دمو كرات كانادا در رابطه با انتخابات و ايران هست كه در“ شهروند“1 تورنتو و سايت“ گويا“ 2 و“ گزارشگران“ چاپ شد ه است البته براي آقاي ناظر اين مصاحبه را همراه با عكس فرستادم كه آنرا منتشر نكردند. عليرغم اينكه ايشان با نظرات من آشنا هستند و شماره تلفن و آدرس من را همراه با عكس سالهاست كه دارند. گذشته من در ايران و سابقه من در فعاليت هاي سياسي و نويسندگي و ترجمه صدها مقاله در مطبوعات فارسي زبان و سايت ها جا ي انكار ندارد. به هر كسي هم كه سوال كند خودم را موظف مي دانم كه پاسخ بدهم كما اينكه انهائي كه هم ايميل زدند و فحش دادند من با فرستادن جواب نشان داده ام كه براي مخالفان خودم هم احترام قائل هستم. به عنوان يكي از بنيانگزاران كانون انديشه و گفتگو و حقوق بشر تورنتو مصاحبه هاي من با راديوهاي مختلف فارسي زبان و روزنا مه هاي كانادا مو جود است.و چند روزي است كه بدليل اينكه گرفتار اين نقد زدنها شده ام فرصت به بروزكردن نشده. آدرس وب لاگ ماست چون پول نداريم كه سايت داشته باشيم.
جالب است که این مدعی قلابی و خالی بند فعال سیاسی و حقوق بشری زمان ومکان را بر هم ریخته است تاکه ثابت کند که خیلی در زمینه ی دفاع از حقوق بشر پیشتاز می باشد. چونکه در بستر نتایج مبارزات خود ادعا کرده است که همچون برادران بسیجی های جبهه ی جنگ ضد میهنی 8ساله بدون هیچگونه چشمداشتی صلواتی کار کرده است . همینطور تاریخ ها را سریع با هم دیگر قاطی ومخلوط کرده است تا بگوید حتی در مقابل گزارشی که برای بی بی سی ارسال کرده بود، راست یا دروغ آن بر گردن خودش می باشد ، از تجربه شکست ها یادگرفته است که باید چک ارسالی از سوی بنگاه سخن پراکنی دولت فخیمه ی آیت الله بی بی سی ، که در ازادی همکاری برایش ارسال شده بود را، سخاوتمندانه والبته با رعایت حقوق بشر مآبانه، برایشان پس فرستاده است . چونکه جزو وظایف ملی ومیهنی ودینی اش بوده است که باید چک را اینگونه پس می فرستاد:
ما در جريان مشكل سازمان در عراق از اولين گروههاي حقوق بشري بوديم كه درزير چتر “ فعالان حقوق بشر ايراني در اروپا و كانادا “ كه ما در ان زمان بخشي از ان بوديم در حمايت از سازمان در مورد به رسميت شناخته شدن حق پناهندگي انان بر اساس كنوانسیون ژنو و نيزمحكوم كردن حمله سپاه بدر در فروردين 82 و حفاظت از جان افراد سازمان و نيز استرداد دو عضو سازمان از سوريه به ايران نامه هائي به مقامات سازمان ملل نوشتيم. و البته پيش نويس انها را من تهيه كردم . من از گذشته علت شكست مان را با بهاي سنگيني ياد گرفته ام. والان هم ايمان دارم كه بايد از حقوق انسانها دفاع كنم صرفنظر از عقيده شان و مرامشان . ونيز از آزادي بي حد و حصر بيان دفاع كنم.من تمامي اين ها را به عنوان وظيفه ملي و ميهني وديني خودم دانسته ام و بابت اين فعاليت ها هيچ پولي دريافت نكرده ام . سال گذشته مقاله اي در رابطه با نقش “مهاجرت در حانواده هاي ايراني در كانادا “ براي بي. بي .سي نوشتم كه عليرغم ارسال فرم بانكي من انرا نگرفتم . فكر ميكنم كه مطلب هم چنان در سايت در بخش كانادا باشد..خانم اقبال و اقاي پويا و آنهائي كه فحاشي كرده ايد براي من فرقي نمي كند كه شما كي هستيد براي من اين مهم است كه شما چه مي گوئيد و ايا به انچه مي گويئد عمل ميكنيد . يعني ازادي بيان براي همه وبدون حد و محدوديت. هيچ دلخوري شخصي هم از شما ندارم . و تهمت هاي شما را هم مي بخشم .
معلوم نیست کسی که چنین برای دستگاه سخن پراکنی آیت الله بی بی سی صلواتی کار کرده است و این همه ادعای کاذب حقوق بشری دارد که خودش با ضمیر ما به جای من، همچون ولی فقیه نشانده است . چرا در برابر خانم عاطفه اقبال وآقای حسین پویان دچار فراموشی گذشت وتنگ نظری و تحریف گری شده است وبه آنان اتهام زده است که چون شما از من طلب مدرک وسند در مقابل اتهامات وارده ام به مجاهدین درخواست کرده اید ، من ِ مدافع حقوق بشر از حق خودم با توهین کردن به شما، دفاع می کنم و به شما در پاسخ می گویم فحاشی نموده اید؟!
سعید سلطانپور قلابی در دنباله، باز بحث های شیش و بش و آینده در گذشته را دنبال کرده است . چون با عنوان تیتر " سياست امريكا ، ليست تروريستي و بزرگ نمائي رهبري مجاهدين " از یک سو خبررسانی ا ینترنت را کم بها ، قلمداد کرده است واز سوی دیگر به پاسخ منتفدانه ونه فحاشانه ی علی ناظر مسئول سایت دیدگاه گفته است شما فکر می کنید که سایت شما چه تأثیری در داخل کشور دارد درصورتی که میلیون ها ایرانی به آن دسترسی ندارند و اضافه کرده است که اگر نیمی از جهان هم از بین برود، کاخ سفید یک لحظه کارش متوقف نمی شود. این جواب دادن چه ارتباطی دارد؟ لابد باید دنبال پرتقال فروش ب گشت تا از ایشان دلیل منطقی وریاضی و فلسفی ارتباط داشتن را توضیح دهند. حال که پرتقال فروش در دسترس نیست . ولی سعید سلطانپور قلابی مدعی، اینگونه باور دارد :
"انسان مبارز بايد اميد و ايمان داشته باشد ولي ارمانگرائي انقلابي به حل مشكل ملتها كمك نمي كند.براستي فكر ميكنيد كه مجاهدين فعلي يا حتي جمهوري اسلامي در سياست جهاني ، ميتوانند كسي را وارد ليست و يا از ليست تروريستي خار ج كنند. ؟ اجازه بدهيد كمي بيشتر به اين مسئله بپردازيم.اميدوارم كه سازمان هر چه زودتر از ليست خارج شود ولي داستان آنجوري كه سازمان مي گويد نيست. بعد از ساليان دراز در سياست و زندگي در غرب بايد آموخته باشيم كه در دمكراسي غرب راي مردم تنها نقش در انتخاب سياست مداران موجود در صحنه دارد كه هر چند صباحي امكان تجديد قرارداد با اآان را دارند سياست و سياست گذاري (به مفهوم رايج ان) در خيابانها و با تظاهرات مردم تحقق پيدا نمي كند . مگر اينكه براستي فكر كنيم كه ما هستيم كه سياست جهاني را رقم مي زنيم. كه ديگه نوشتن و فاكت آوردن كاري بيهوده است.آيا فكر نمي كنيد سازمان تلاش مي كند كه با هياهو بر سر خروج از ليست و تظاهرات مي خواهد زد و بندهاي پنهاني را پوشش بدهد كه به هواردان ثابتش بگوبد چون شما در خارج تظاهرات كرديد ما از ليست خارج شديم . سازمان بتواند تظاهرات 1000 نفري صلح اميز درتهران راه بيندازد اروپا بدنبال سازمان خواهند امد."
اشکال سعید سلطانپور قلابی این است که چون نه سابقه ی کار سیاسی دارد ونه اینکه فعال حقوق بشری می باشد . البته که خودش هم از موضع شکسته نفسی بطور وارونه در ابتدای نوشتارش تأئید کرده است که در این زمینه ادعائی ندارد! ولی چون وحشتناک به کیش شخصیت و عقده ی خود بزرگ بینی مبتلا می باشد و عجیب اعتیاد مزمن به خالی بندی دارد . بنابراین تلاش کرده است تا که دوغ و دوشاب را قاطی کند ومرز ها را مخدوش نماید تا که بتواند قربانی و جلاد را همسنگ همدیگر فرض کند تا فضا برای مانورش باز شود تاکه بتواند خود را به کوچه ی علی چپ بزند و مجبور نباشد توضیح دهد که در ایران چه سیستمی حاکم است و چکار می کند و سانسور وخفقان چه می کند و چرا قربانی این نظام که فقط از خودش و آزادی مردم ایران دفاع می کند ، باید جوابگوی امثال ایشان باشد ونه آن جنایتکارانی که در ایران برمسند قدرت نشسته اند ؟ خب از مدعی که اینگونه در شرف تبرئه کردن جلاد می باشد چه انتظاری می توان داشت؟! عجیب تر این که مدعی طلبکار قلابی از رژیم جانی، نخواسته است که چرا از کشورهای اروپائی و آمریکا تقاضا وخواهش کرده است و میلیاردها دلار باج داده است تا اینکه نام سازمان مجاهدین را درلیست تروریست ها بگذارند ؟ بلکه از قربانی اش خواسته است که چرا تلاش می کند نام خودش را ازلیست تروریستی خارج کند ؟ مضحک تر اینکه طوری نظر داده است که گویا اینکه رژیم سرکوبگر اجازه می دهد که هواداران مجاهدین در ایران تظاهرات آزاد داشته باشند که بتوانند 1000 نفر را در صحنه ی تظاهرات بکشانند تا نظر اروپا نسبت به اینان تغییر جهت داده شود. تأکید می شود که چون ایشان سیاسی نیست ولی فرصت طلب وموج سوار حرفه ای می باشد، نمی تواند بفهمد که مشروعیت تاشی از مقاومت است و سازمانی که می تواند در برون مرز ده ها هزار نفر از مخالفین را بسیج کند ، اگر فضا در داخل آزاد ومناسب باشد توانائی بسیار بالاتری را در بسیج کردن دارد. مطمنئاً اگر مجاهدین پایگاه مردمی نداشتند و خطر جدی برای رژیم آخوندی نبودند، ضرورن نداشت که یک مدعی گمنام قلابی را برعلیه ی آنان با تناقض گوئی و اتهام زدن وخالی بندی وارد صحنه کند. یکی دیگر از دلایل اینکه ایشان سیاسی نمی باشد بی ربط بودن اشارات و فاکت هائی می باشد که ارائه کرده است که هیچگونه ارتباطی به همد دیگر و موضوع بحث مورد نظر ندارد . چونکه در ادامه در مورد جوهر فرهنگ استبدادی گفته و آقای حسین پویان را به عنوان ولی فقیه مخاطب قرار داده است . حال بماند که این مدعی قلابی اصلاً ، هیچ یک ازمهره های دوم خردادی مورد مخاطب قرار نداده است وبه آنان در این تومار بالا وبلند ش، هرگز اشاره ای نکرده ااست. گویا که اینان 8 سال در قدرت با عنوان اصلاح طلبان نبوده اند وشریک در جنایات ولی فقیه نمی باشند و حد اقل برای یک دوره ی 8 ساله در بقای نظام و قتل های زنجیره ای سهیم نبوده اند ! در هر صورت سلطا نپور قلابی، در مورد جوهره فرهنگ استبدادی ویقه گیری از قربایان هر دو سیستم غالب ومغلوب ومخالفین رژیم آخوندی، چنین ادعای کمیکی را کرده است :
جوهر فرهنگ استبدادي
متاسفانه همچنان فرهنگ استبداد تا اعماق استخوان تمامي جريانات سياسي از رهبر تا هواداران نفوذ كرده است. زيرا در فرهنگ استبداد تربيت شده ايم . وقتي كه پيكار در سال 54 مخالفان فكري خود را اعدام ميكند و و قتي سازمان فعلي مخالفانش را بدون هيچ مدركي به همكار ي با سازمانهاي اطلاعاتي متهم مي كند . ايا مي توان از استبداد حاكم انتقاد كرد كه چرا مخالفانت را سركوب مبكني ؟ چرا دگر انديشان (تاكيد من دگر انديشي است يعني ممكن است غلط باشد ولي با تفكر حاكم فرق د اشته باشد ) را بدون مدرك دستگير و شكنجه مي كنيد ؟
آقاي پويا
ايا جريانات سياسي مبرا از پاسخ گوئي هستند ؟!
براستي چرا دارو و دسته استبداد ولايت فقيه بايستي پاسخگو ي مردم باشند ولي دار و دسته هاي سياسي اپوزيسيون بدليل اينكه شهيد داده اند و با شاه و خميني مبارزه كرده اند از هر گونه ياسخگوئي مبرا باشند. آيا اين جملات همان استدلالي نيست كه دار ودسته خامنه اي و مصباح يزدي به انها كه خواهان پاسخگوئي ولايت فقيه و نهادهاي زير نظر وي هستند ،مي اورند. زيرا در نظر انان مردم معمولي كه هيچ كدام هم نامي ندارند (مثل من به گفته اقاي پويا ) “ اين فرد برخلاف آقای خرسندی نه خودش برای خوانندگان ديدگاه شناخته شده است و نه مواضع و رابطه اش با رژيم آخوندی مشخص است. ايشان ظاهرا با انتخاب اين اسم مستعار می خواهد از سابقه و شناخته شدگی مبارز بزرگ سعيد سلطانپور استفاده (سوء استفاده) کند.“
حق سوال هم ندارند زيرا ولي فقيه است كه بهتر مي انديشد و نماينده خدا هم هست و در كل بهتر از “ عوام كل الانعام “ ميداند عينا همين نظريه اي كه اقا ي پويا و بسياري از رهبران سياسي گروهها در عمل دارند كه تنها ما دموكراسي را مي شناسيم و صلاحيت اظهار نظر و تحليل داريم . آقاي پويا نقش ادستان را هم بازي مي كند و از طرف خوانندگان ديدگاه هم حكم صادر ميكند كه من براي انان شناخته شده نيستم. به استناد قانون امنيت عمومي 1339 كه مرتضوي همه روزنامه ها را با استناد ان يك شبه بست مي توان ديدگاه را هم بست زيرا اين اقاي ناظر به عنوان مدير مسول ، مقاله يك ادم گمنام را چاپ كرده . ايا حرف شما مفهموم ديگري دارد؟
واقعاً که خیلی جالب وتعجب انگیز است که سعید سلطانپور قلابی بنا بر گفته ی معروف برشت که می گوید: "آنکس که حقیقت را نمی داند احمق است و آنکه حقیقت را می داند وانکار می کند جنایتکار است" آدم وقتی تومار نامفهوم ومتناقض والبته چر ت وپرت های فراوان ایشان را می خواند ، نمی داند که تشخصیص دهد که این مدعی، کدام قسمت برشت می باشد اولی یا دو می ؟ چونکه گذشته از اینکه آقای پویان ورهبران سیاسی را همردیف ولی فقیه و آخوند مصباح یزدی دانسته است، در پاسخ به انتقاد آقای حسین پویان از قانون امنیت زمان شاه نقل قول کرده است که این قانون آلت دست جلاد مطبوعات سعید مرتضوی قرار گرفته است . درصورتی که به استناد همین قانون است که در ایران یک شبه بیش از 80 نشریه و روزنامه بر زیر تیغ سانسور برده شد و همین سعید مرتضوی که ایشان ازآن نام برده است، گفته می شود که همان کسی است که قاتل خانم زهرا کاظمی خبرنگار عکاس شهروند کانادائی در زندان اوین می باشد که ایشان تقاضا کرده است این پرونده را سیاسی نکنید وبه سران رژیم ربط ندهید وبگذارید پرونده غیر سیاسی و خاموش بماند. ولی ایشان در عوض آخوند گونه و طلبکارانه بااین فضائی که در ایران حاکم است خطاب به مجاهدین گفته است که اگر شما در تهران تظاهرات 1000 نفره راه بی اندازید اروپا از شما حمایت می کند ونام شما ر ا از لیست تروریست خارج می کند. حال بماند که چرا ایشان این درخواست را ازسازمانی می کند که خودش ادعا کرده است عدم پایگاه مردمی دارد ! عجیب تر اینکه ایشان نه بر علیه ی همین رژیم که حتی از این بدتر برعلیه ی قانون امنیت زمان شاه که چماق شیخ شده است هم موضع گیری نمی کند، بلکه آن را چماق ساخته و بر سر منتقد خود فرو آورده است و در پوشش افشاگری بر علیه ی برنامه ی هسته ای رژیم از سوی مجاهدین و تظاهرات 19 ژانویه ی آنان که در واشنگتن است و برای خروج کردن نام شان از لیست گروه های تروریستی می باشد ا حسین شریعتمداری وار تهام حرکت ضدملی زده است !
ادامه دارد....
هوشنگ - بهداد
بیست و هفتم دیماه سال 1384
نقد و تحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی
" نمی شود تشخصیص داد که این مدعی قلابی ، کدام بخش جمله برشت می باشد اولی یا دو می؟"
قسمت دوم
در قسمت پیشین با گزیده برداری کردن برخی از نوشتار سفارشی سعید سلطانپور قلابی اشاره شد که برای چه این نوشتار سفارشی را بازتاب داده است؟ وچرا در سایت خبرگاه علی شمس درج شده است؟ همچنین باید اضافه گردد که چرا مورد استقبال سایت های وزارت اطلاعات قرار گرفته شد است؟ و چرا پیامش این بوده است که در تظاهرات 19 ژانویه مجاهدین در واشنگتن شرکت نکنید . چونکه ایشان، گذشه ازعجله کاری که کرده ، تاریخ 18 ژانویه به جای 19 ژانویه زده است . این تعجیل برای است که خواسته است هرچه زودتر همسوئی خود را با حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه ی کیهان را ثابت کند . زیرا که ایشان طرح پنهانی هسته ای که بیش از 18 سال به دور از چشم ناظران بین المللی و مردم ایران دنبال شده است را یک طرح ملی قلمداد کرده است. سلطانپور قلابی نیز شرکت در تظاهراتی که خواهان ارجاع پرونده ی هسته ای رژیم آخوندی به شورای سازمان ملل در نوزدهم ژانویه در واشنگتن می باشد را ضد ملی مخاطب کرده است...
خوبست که ایشان ادعا کرده است ادعائی ندارد که چنین گرد وخاک کرده است و در ایران برای خودش سابقه ی سیاسی ساخته که جای بسیار بحث این سابقه دارد ودر برون مرز نیز مدعی نویسنده و صاحب صد ها مقاله شده که مشابه همین سفارش نامه جدید است . همچنین فعال حقوق بشری در تورنتوی کانادا می باشد . جالب است که از جهتی، خودش به خودش پیشاپیش دسته گل داده است . ولی از طرف دیگر از موضع شکسته نفسی بیان کرده است که ادعائی ندارد! زیرا که مدعیست مصاحبه با رهبر سوسیالیست کانادا کرده با شهروند کانادا همکاری داشته است. بنابراین ایشان باید آدم خیلی مهمی می باشد که می تواند اینگونه کیلومتر مویسی کند و با وجوداین همه سابقه وتجربه بازهم می گوید که ادعا ندارد. معلوم نیست که!اگر چنانچه این مدعی قلابی ادعا داشت، آنموقع چه می گفت؟ لابد یک صفر بر جلوی صحفات سفارشی اش اضافه می شد و جزوه 200 صفحه ای بر علیه ی مجاهدین آماده می کرد ویا اینکه آنچنان پرواز می کرد که می توانست به کره ماه رود وبرجای سابق خمینی تکیه زند. بهر شکل این بی ادعای قلابی ، اکنون خودش ا مدعی شده است که اینگونه دوم خردادی می باشد . چونکه از عملکردش در سایت گویا که معرف همگان است که چگونه سایتی می باشد وسمت وسویش کجاست ، مدعیست که گزارش آماده می کرده است .
من هيچ ادعائي ندارم ولي صدها مقاله و ترجمه و مصاحبه با شخصيتهاي سياسي مانند دكتر محمد ملكي ،بني صدر ، وعلمي و فرهنگي ايراني وغير ايراني مانند طارق علي يكي از بزرگترين منتقدان چپ و نيز فعاليت احتماعي به عنوان يك شهروند ايراني مقيم كانادا در كارنامه من هست. ارتقا حقوق بشرسالهاست كه وظيفه من شده است. در آغاز اشغال عراق يك ماه تمام كار نكردم وآخرين خبرها و تحليل ها را براي سايت گويا ترجمه كردم. هم چنين سر دبير ماهنامه انگليسي زبان “ تاكسي پست “ در تورنتوي كانادا هستم. يك تفاوت جدي است بين من كه خواهان ازادي بدون حد و حصربيان د ركشورم هستم با كسي كه از موضع استبدادي ولايت فقيه با وجود سازمان مجاهدين در اصل مسئله دارند . آخرين كار من قبل از وارد شدن در اين نقدها ، مصاحبه با رهبرسوسياليست حزب نيو دمو كرات كانادا در رابطه با انتخابات و ايران هست كه در“ شهروند“1 تورنتو و سايت“ گويا“ 2 و“ گزارشگران“ چاپ شد ه است البته براي آقاي ناظر اين مصاحبه را همراه با عكس فرستادم كه آنرا منتشر نكردند. عليرغم اينكه ايشان با نظرات من آشنا هستند و شماره تلفن و آدرس من را همراه با عكس سالهاست كه دارند. گذشته من در ايران و سابقه من در فعاليت هاي سياسي و نويسندگي و ترجمه صدها مقاله در مطبوعات فارسي زبان و سايت ها جا ي انكار ندارد. به هر كسي هم كه سوال كند خودم را موظف مي دانم كه پاسخ بدهم كما اينكه انهائي كه هم ايميل زدند و فحش دادند من با فرستادن جواب نشان داده ام كه براي مخالفان خودم هم احترام قائل هستم. به عنوان يكي از بنيانگزاران كانون انديشه و گفتگو و حقوق بشر تورنتو مصاحبه هاي من با راديوهاي مختلف فارسي زبان و روزنا مه هاي كانادا مو جود است.و چند روزي است كه بدليل اينكه گرفتار اين نقد زدنها شده ام فرصت به بروزكردن نشده. آدرس وب لاگ ماست چون پول نداريم كه سايت داشته باشيم.
جالب است که این مدعی قلابی و خالی بند فعال سیاسی و حقوق بشری زمان ومکان را بر هم ریخته است تاکه ثابت کند که خیلی در زمینه ی دفاع از حقوق بشر پیشتاز می باشد. چونکه در بستر نتایج مبارزات خود ادعا کرده است که همچون برادران بسیجی های جبهه ی جنگ ضد میهنی 8ساله بدون هیچگونه چشمداشتی صلواتی کار کرده است . همینطور تاریخ ها را سریع با هم دیگر قاطی ومخلوط کرده است تا بگوید حتی در مقابل گزارشی که برای بی بی سی ارسال کرده بود، راست یا دروغ آن بر گردن خودش می باشد ، از تجربه شکست ها یادگرفته است که باید چک ارسالی از سوی بنگاه سخن پراکنی دولت فخیمه ی آیت الله بی بی سی ، که در ازادی همکاری برایش ارسال شده بود را، سخاوتمندانه والبته با رعایت حقوق بشر مآبانه، برایشان پس فرستاده است . چونکه جزو وظایف ملی ومیهنی ودینی اش بوده است که باید چک را اینگونه پس می فرستاد:
ما در جريان مشكل سازمان در عراق از اولين گروههاي حقوق بشري بوديم كه درزير چتر “ فعالان حقوق بشر ايراني در اروپا و كانادا “ كه ما در ان زمان بخشي از ان بوديم در حمايت از سازمان در مورد به رسميت شناخته شدن حق پناهندگي انان بر اساس كنوانسیون ژنو و نيزمحكوم كردن حمله سپاه بدر در فروردين 82 و حفاظت از جان افراد سازمان و نيز استرداد دو عضو سازمان از سوريه به ايران نامه هائي به مقامات سازمان ملل نوشتيم. و البته پيش نويس انها را من تهيه كردم . من از گذشته علت شكست مان را با بهاي سنگيني ياد گرفته ام. والان هم ايمان دارم كه بايد از حقوق انسانها دفاع كنم صرفنظر از عقيده شان و مرامشان . ونيز از آزادي بي حد و حصر بيان دفاع كنم.من تمامي اين ها را به عنوان وظيفه ملي و ميهني وديني خودم دانسته ام و بابت اين فعاليت ها هيچ پولي دريافت نكرده ام . سال گذشته مقاله اي در رابطه با نقش “مهاجرت در حانواده هاي ايراني در كانادا “ براي بي. بي .سي نوشتم كه عليرغم ارسال فرم بانكي من انرا نگرفتم . فكر ميكنم كه مطلب هم چنان در سايت در بخش كانادا باشد..خانم اقبال و اقاي پويا و آنهائي كه فحاشي كرده ايد براي من فرقي نمي كند كه شما كي هستيد براي من اين مهم است كه شما چه مي گوئيد و ايا به انچه مي گويئد عمل ميكنيد . يعني ازادي بيان براي همه وبدون حد و محدوديت. هيچ دلخوري شخصي هم از شما ندارم . و تهمت هاي شما را هم مي بخشم .
معلوم نیست کسی که چنین برای دستگاه سخن پراکنی آیت الله بی بی سی صلواتی کار کرده است و این همه ادعای کاذب حقوق بشری دارد که خودش با ضمیر ما به جای من، همچون ولی فقیه نشانده است . چرا در برابر خانم عاطفه اقبال وآقای حسین پویان دچار فراموشی گذشت وتنگ نظری و تحریف گری شده است وبه آنان اتهام زده است که چون شما از من طلب مدرک وسند در مقابل اتهامات وارده ام به مجاهدین درخواست کرده اید ، من ِ مدافع حقوق بشر از حق خودم با توهین کردن به شما، دفاع می کنم و به شما در پاسخ می گویم فحاشی نموده اید؟!
سعید سلطانپور قلابی در دنباله، باز بحث های شیش و بش و آینده در گذشته را دنبال کرده است . چون با عنوان تیتر " سياست امريكا ، ليست تروريستي و بزرگ نمائي رهبري مجاهدين " از یک سو خبررسانی ا ینترنت را کم بها ، قلمداد کرده است واز سوی دیگر به پاسخ منتفدانه ونه فحاشانه ی علی ناظر مسئول سایت دیدگاه گفته است شما فکر می کنید که سایت شما چه تأثیری در داخل کشور دارد درصورتی که میلیون ها ایرانی به آن دسترسی ندارند و اضافه کرده است که اگر نیمی از جهان هم از بین برود، کاخ سفید یک لحظه کارش متوقف نمی شود. این جواب دادن چه ارتباطی دارد؟ لابد باید دنبال پرتقال فروش ب گشت تا از ایشان دلیل منطقی وریاضی و فلسفی ارتباط داشتن را توضیح دهند. حال که پرتقال فروش در دسترس نیست . ولی سعید سلطانپور قلابی مدعی، اینگونه باور دارد :
"انسان مبارز بايد اميد و ايمان داشته باشد ولي ارمانگرائي انقلابي به حل مشكل ملتها كمك نمي كند.براستي فكر ميكنيد كه مجاهدين فعلي يا حتي جمهوري اسلامي در سياست جهاني ، ميتوانند كسي را وارد ليست و يا از ليست تروريستي خار ج كنند. ؟ اجازه بدهيد كمي بيشتر به اين مسئله بپردازيم.اميدوارم كه سازمان هر چه زودتر از ليست خارج شود ولي داستان آنجوري كه سازمان مي گويد نيست. بعد از ساليان دراز در سياست و زندگي در غرب بايد آموخته باشيم كه در دمكراسي غرب راي مردم تنها نقش در انتخاب سياست مداران موجود در صحنه دارد كه هر چند صباحي امكان تجديد قرارداد با اآان را دارند سياست و سياست گذاري (به مفهوم رايج ان) در خيابانها و با تظاهرات مردم تحقق پيدا نمي كند . مگر اينكه براستي فكر كنيم كه ما هستيم كه سياست جهاني را رقم مي زنيم. كه ديگه نوشتن و فاكت آوردن كاري بيهوده است.آيا فكر نمي كنيد سازمان تلاش مي كند كه با هياهو بر سر خروج از ليست و تظاهرات مي خواهد زد و بندهاي پنهاني را پوشش بدهد كه به هواردان ثابتش بگوبد چون شما در خارج تظاهرات كرديد ما از ليست خارج شديم . سازمان بتواند تظاهرات 1000 نفري صلح اميز درتهران راه بيندازد اروپا بدنبال سازمان خواهند امد."
اشکال سعید سلطانپور قلابی این است که چون نه سابقه ی کار سیاسی دارد ونه اینکه فعال حقوق بشری می باشد . البته که خودش هم از موضع شکسته نفسی بطور وارونه در ابتدای نوشتارش تأئید کرده است که در این زمینه ادعائی ندارد! ولی چون وحشتناک به کیش شخصیت و عقده ی خود بزرگ بینی مبتلا می باشد و عجیب اعتیاد مزمن به خالی بندی دارد . بنابراین تلاش کرده است تا که دوغ و دوشاب را قاطی کند ومرز ها را مخدوش نماید تا که بتواند قربانی و جلاد را همسنگ همدیگر فرض کند تا فضا برای مانورش باز شود تاکه بتواند خود را به کوچه ی علی چپ بزند و مجبور نباشد توضیح دهد که در ایران چه سیستمی حاکم است و چکار می کند و سانسور وخفقان چه می کند و چرا قربانی این نظام که فقط از خودش و آزادی مردم ایران دفاع می کند ، باید جوابگوی امثال ایشان باشد ونه آن جنایتکارانی که در ایران برمسند قدرت نشسته اند ؟ خب از مدعی که اینگونه در شرف تبرئه کردن جلاد می باشد چه انتظاری می توان داشت؟! عجیب تر این که مدعی طلبکار قلابی از رژیم جانی، نخواسته است که چرا از کشورهای اروپائی و آمریکا تقاضا وخواهش کرده است و میلیاردها دلار باج داده است تا اینکه نام سازمان مجاهدین را درلیست تروریست ها بگذارند ؟ بلکه از قربانی اش خواسته است که چرا تلاش می کند نام خودش را ازلیست تروریستی خارج کند ؟ مضحک تر اینکه طوری نظر داده است که گویا اینکه رژیم سرکوبگر اجازه می دهد که هواداران مجاهدین در ایران تظاهرات آزاد داشته باشند که بتوانند 1000 نفر را در صحنه ی تظاهرات بکشانند تا نظر اروپا نسبت به اینان تغییر جهت داده شود. تأکید می شود که چون ایشان سیاسی نیست ولی فرصت طلب وموج سوار حرفه ای می باشد، نمی تواند بفهمد که مشروعیت تاشی از مقاومت است و سازمانی که می تواند در برون مرز ده ها هزار نفر از مخالفین را بسیج کند ، اگر فضا در داخل آزاد ومناسب باشد توانائی بسیار بالاتری را در بسیج کردن دارد. مطمنئاً اگر مجاهدین پایگاه مردمی نداشتند و خطر جدی برای رژیم آخوندی نبودند، ضرورن نداشت که یک مدعی گمنام قلابی را برعلیه ی آنان با تناقض گوئی و اتهام زدن وخالی بندی وارد صحنه کند. یکی دیگر از دلایل اینکه ایشان سیاسی نمی باشد بی ربط بودن اشارات و فاکت هائی می باشد که ارائه کرده است که هیچگونه ارتباطی به همد دیگر و موضوع بحث مورد نظر ندارد . چونکه در ادامه در مورد جوهر فرهنگ استبدادی گفته و آقای حسین پویان را به عنوان ولی فقیه مخاطب قرار داده است . حال بماند که این مدعی قلابی اصلاً ، هیچ یک ازمهره های دوم خردادی مورد مخاطب قرار نداده است وبه آنان در این تومار بالا وبلند ش، هرگز اشاره ای نکرده ااست. گویا که اینان 8 سال در قدرت با عنوان اصلاح طلبان نبوده اند وشریک در جنایات ولی فقیه نمی باشند و حد اقل برای یک دوره ی 8 ساله در بقای نظام و قتل های زنجیره ای سهیم نبوده اند ! در هر صورت سلطا نپور قلابی، در مورد جوهره فرهنگ استبدادی ویقه گیری از قربایان هر دو سیستم غالب ومغلوب ومخالفین رژیم آخوندی، چنین ادعای کمیکی را کرده است :
جوهر فرهنگ استبدادي
متاسفانه همچنان فرهنگ استبداد تا اعماق استخوان تمامي جريانات سياسي از رهبر تا هواداران نفوذ كرده است. زيرا در فرهنگ استبداد تربيت شده ايم . وقتي كه پيكار در سال 54 مخالفان فكري خود را اعدام ميكند و و قتي سازمان فعلي مخالفانش را بدون هيچ مدركي به همكار ي با سازمانهاي اطلاعاتي متهم مي كند . ايا مي توان از استبداد حاكم انتقاد كرد كه چرا مخالفانت را سركوب مبكني ؟ چرا دگر انديشان (تاكيد من دگر انديشي است يعني ممكن است غلط باشد ولي با تفكر حاكم فرق د اشته باشد ) را بدون مدرك دستگير و شكنجه مي كنيد ؟
آقاي پويا
ايا جريانات سياسي مبرا از پاسخ گوئي هستند ؟!
براستي چرا دارو و دسته استبداد ولايت فقيه بايستي پاسخگو ي مردم باشند ولي دار و دسته هاي سياسي اپوزيسيون بدليل اينكه شهيد داده اند و با شاه و خميني مبارزه كرده اند از هر گونه ياسخگوئي مبرا باشند. آيا اين جملات همان استدلالي نيست كه دار ودسته خامنه اي و مصباح يزدي به انها كه خواهان پاسخگوئي ولايت فقيه و نهادهاي زير نظر وي هستند ،مي اورند. زيرا در نظر انان مردم معمولي كه هيچ كدام هم نامي ندارند (مثل من به گفته اقاي پويا ) “ اين فرد برخلاف آقای خرسندی نه خودش برای خوانندگان ديدگاه شناخته شده است و نه مواضع و رابطه اش با رژيم آخوندی مشخص است. ايشان ظاهرا با انتخاب اين اسم مستعار می خواهد از سابقه و شناخته شدگی مبارز بزرگ سعيد سلطانپور استفاده (سوء استفاده) کند.“
حق سوال هم ندارند زيرا ولي فقيه است كه بهتر مي انديشد و نماينده خدا هم هست و در كل بهتر از “ عوام كل الانعام “ ميداند عينا همين نظريه اي كه اقا ي پويا و بسياري از رهبران سياسي گروهها در عمل دارند كه تنها ما دموكراسي را مي شناسيم و صلاحيت اظهار نظر و تحليل داريم . آقاي پويا نقش ادستان را هم بازي مي كند و از طرف خوانندگان ديدگاه هم حكم صادر ميكند كه من براي انان شناخته شده نيستم. به استناد قانون امنيت عمومي 1339 كه مرتضوي همه روزنامه ها را با استناد ان يك شبه بست مي توان ديدگاه را هم بست زيرا اين اقاي ناظر به عنوان مدير مسول ، مقاله يك ادم گمنام را چاپ كرده . ايا حرف شما مفهموم ديگري دارد؟
واقعاً که خیلی جالب وتعجب انگیز است که سعید سلطانپور قلابی بنا بر گفته ی معروف برشت که می گوید: "آنکس که حقیقت را نمی داند احمق است و آنکه حقیقت را می داند وانکار می کند جنایتکار است" آدم وقتی تومار نامفهوم ومتناقض والبته چر ت وپرت های فراوان ایشان را می خواند ، نمی داند که تشخصیص دهد که این مدعی، کدام قسمت برشت می باشد اولی یا دو می ؟ چونکه گذشته از اینکه آقای پویان ورهبران سیاسی را همردیف ولی فقیه و آخوند مصباح یزدی دانسته است، در پاسخ به انتقاد آقای حسین پویان از قانون امنیت زمان شاه نقل قول کرده است که این قانون آلت دست جلاد مطبوعات سعید مرتضوی قرار گرفته است . درصورتی که به استناد همین قانون است که در ایران یک شبه بیش از 80 نشریه و روزنامه بر زیر تیغ سانسور برده شد و همین سعید مرتضوی که ایشان ازآن نام برده است، گفته می شود که همان کسی است که قاتل خانم زهرا کاظمی خبرنگار عکاس شهروند کانادائی در زندان اوین می باشد که ایشان تقاضا کرده است این پرونده را سیاسی نکنید وبه سران رژیم ربط ندهید وبگذارید پرونده غیر سیاسی و خاموش بماند. ولی ایشان در عوض آخوند گونه و طلبکارانه بااین فضائی که در ایران حاکم است خطاب به مجاهدین گفته است که اگر شما در تهران تظاهرات 1000 نفره راه بی اندازید اروپا از شما حمایت می کند ونام شما ر ا از لیست تروریست خارج می کند. حال بماند که چرا ایشان این درخواست را ازسازمانی می کند که خودش ادعا کرده است عدم پایگاه مردمی دارد ! عجیب تر اینکه ایشان نه بر علیه ی همین رژیم که حتی از این بدتر برعلیه ی قانون امنیت زمان شاه که چماق شیخ شده است هم موضع گیری نمی کند، بلکه آن را چماق ساخته و بر سر منتقد خود فرو آورده است و در پوشش افشاگری بر علیه ی برنامه ی هسته ای رژیم از سوی مجاهدین و تظاهرات 19 ژانویه ی آنان که در واشنگتن است و برای خروج کردن نام شان از لیست گروه های تروریستی می باشد ا حسین شریعتمداری وار تهام حرکت ضدملی زده است !
ادامه دارد....
هوشنگ - بهداد
بیست و هفتم دیماه سال 1384
نقد وتحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی4تاريخ: پنجشنبه، 29 دي، 1384موضوع: مقالات
هوشنگ - بهداد
نقد و تحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی
"در سال 65 به تركيه امدم. زيرا بايد به خدمت سربازي مي رفتم و قرار بود با سازمان در اين مورد مشورت كنم. در سال 64 در المان به سازمان گفته بودم كه من حاضر به خرج ازايران نيستم و ترجيح مي دهم داخل باشم. (س) و (ع) هنوز د ر المان هستند و و ازاين جريان د راطلاع ."
قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم
قسمت چهارم
ازاینکه سعید سلطانپور خالی بند وقلابی ، به خاطر برگزاری تظاهرات نوزدهم واشنگتن مجاهدین بطور عجولانه انجام وظیفه نموده و مجبور شده است که داستان سرائی تخیلی و داعی جان ناپلئونی کند شکی برآن متصور نمی باشد. بیچاره خواسته است که در این شرایط حساس که رژیم آخوندی به دلیل پرونده ی هسته ای سخت زیر فشار است با اتهام زنی بر علیه ی مجاهدین کوشش کرده است تا شاید بتواند گران فروشی کند که از بخت بدش، خالی بند هایش موجب شده است تا اینکه نه ارزان ، بلکه مفت فروشی کند . چونکه بدلیل تعجیل وعدم فرصت بازخوانی دوباره ی سفارشات کپی شده اش ، نوشتارش بی سر وته و با پراکنده نویسی بسیار نا مرتبط به همدیگر شده است. زیرا به وضوح قابل رؤیت است که نوشتار سفارشی اش، غیر منضبط ومتشکل وبی ربط وناموزون می باشد . ولی چون این فعال سیاسی وحقوق بشری، عنصری آبدیده و چریک دوره دیده و سیاسی کار حرفه ای و فعال حقوق بشر و رزمنده ای توانا می باشد . مع الوصف توانسته است با همه شناخت شدگی بقول خودش که مثل کفر ابلیس بوده است…
این معجون استثائی خیلی پیچ خورد ه بهم و پیچیده شده هچون فنر که حالتی ارتجاعی دارد ، باعث شده است نه اینکه لو نرود ودستگیر نشود «البته درجائی وانمود کرده است که در زندان اوین بوده است . ولی توضیح نداده در چه رابطه ای ! » بلکه حتی توانسته تا پس از تظاهرات 30 خرداد تاحال نیز زنده بماند و در شرایط سفید کامل امنیتی به سر برد تاکه بتواند برای ما خاطرات پس از انفجار مرکز حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر را پیگیری وگزارش کند و به بقیه امثال ما،به فهماند که چگونه پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ، مسئولش قاسم بدون مشخصات وصفات دیگر ، از وی در خواست کرده بود تا که تحقیق کند که آیا دکتر بهشتی در انفجار 7 تیر ماه سال 1360 کشته شده است یانه؟ چون اطراف خانه ی ایشان همه عوامل اطلاعاتی – قضائی و یا مقامات بالای نظام بودند که از قضا همه هم با این کفر ابلیس شناخته شده و ابلیس آشنا ودر رابطه تنگاتنگ بوده اند طبق گزارشی که ایشان ارائه کرده است توانسته است با تهرانی رجوی کند « لابد از آشنایان حسین تهرانی شکنجه گر معروف ساواک زمان شاه بوده است.» و با وی به پزشک قانونی و دفتر حزب منفجر شده سرکشی کند . یعنی مکان ائی که در روز هفتم تیر ماه سال 1360 شدیداً زیر پوشش کنترل نیروهای اطلاعاتی – امنیتی و انتظامی و پاسداران وکمیته چی ها بوده است تا بلکه بتواند گزارش خبری برای مسئول خود بدست آورد! به نظر می رسد که ایشان بیش از علی شمس نابغه تر وبا استعدادتر در داستان سرائی وتحریف گری می باشد . چون سلطانپور قلابی مدعیست که در هفتم تیر، هنگام برپائی تشییع جنازه بهشتی ، مجاهدین تصمیم داشتند که دانشگاه تهران را نیز اشغال کنند که انبوه جمعیت شرکت کننده در تشییع جنازه ی بهشتی، امکان این کار را به مجاهدین نداده است . عجیب و جالب تر اینکه این گزارش را این نابغه نورانی شده خالی بند به عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان پیوند زده است و تحلیل کارشناسانه نظامی گری در این مورد داده است که خودش در مورد 7 تیر و این موضوع چنین گزارش کرده است.
7 تير 60
"انفجار شديد ي شهر تهران را لرزاند. از اپارتمان هاي ا.اس .پ در يوسف اباد مي شد دود را در اسمان ديد. صبح قاسم مسئول تشكيلاتيم تلفن كرد گفت ببين دكتر هم هست يا نه (منظور دكتر بهشتي بود ) به خانه اقاي تهراني كه از سپاه بود و در برج روبرو مي شست خبر را پرسيدم . گفت دكتر شهيد شده است. مي خواست بره پزشكي قانوني كه من هم گفتم مي ايم. اول به محل حزب جمهوري اسلامي رفيتم. سالن حزب يك سوله با سقف بتوني يكپارچه بود . وي تصميم گرفت كه به پزشكي قانوني برويم. با وي به داخل سردخانه رفتيم . احمد خميني اومد و جنازه بهشتي را بهش نشان دادند. 2 روز قبل بهشتي رادر كاخ دادكستري با حدود 20 محافظ از پله ها بالا مي رفت و حالا كشته شده بود. براستي كه ادم از فرداي خود خبر ندارد. عبدالحميد ديالمه نماينده مشهد كه از مخالفان سرسخت سازمان بود تنها يك سوراخ در پيشاني اش بود. د رهمين موقع هادي غفاري وارد شد و با سيد احمد خميني در سردخانه به جسدها سر زدند. غفاري د رحاليكه عصباني وبد و فحش مي داد با بيسیم به كسي گفت كه بيا الان ميريم هرچي منافقه د رمحله هست را مي كشيم. دل توي دلم نبود. قاسم تنها مسول بود و تلفن هم نداشت. پدر اقاي تهراني يك مغازه اب ليمو فروشي بزرگي روبروي پارك شهر ضلع غربي داشت. تلفن كرد كه گلاب سفارش بده . گفتم من مي رم مي آورم. بسرعت به سمت خانه قاسم كه در منطقه شهرآرا بود رفتم و خبرشروع قتل عام را بهش دادم .گفتم سريع خبررا به بچه ها بده. با سرعت به پار ك شهربرگشتم. 3 تا شييه گلاب بزرگ را گرفتم امدم توي سردخانه . سرراه 2 تا ماشين را ديدم كه خورد شده اند زيرا رانندگان ان در موقع شنيدن خبر مرگ بهشتي تبسم زده بودند. بهشتي ا در بين مردم غير حزب اللهي طرفداري نداشت. از طرفي دل توي دلم نبود چون تمام تشكيلات سازمان تحت تعقيب و امكان لو رفتن هم بود . هر چند ما مدتها بود كه از نيروي هوائي اسباب كشي كرده بوديم وچند ماهي بود كه كه بدستور سازمان در نشست هاي جمعي شركت نمي كردم ولي دستور سازمان براي راست زدن را نپذيرفته بودم . گفتم من توده اي نيستم. از طر ف ديگر مي خواستم ببينم كه چند نفر كشته شده اند. تا نزديكهاي ظهر بيشتر از 76 نفر از مقامات شنا سائي شده بودند ولي رقم روي 72 نفر باقي ماند كه با بهشتي مي شدند 73 نفر كه خميني از ان به عنوان واقعه كربلا ياد كرد."
توجه می کنید اگر آنچه این سلطانور قلابی گزارش کرده است ، واقعیت داشته باشد ، باید ایشان یک پاسدار محافظ مورد اعتماد در رژیم ملایان بوده باشد که اینگونه راحت می توانسته است همه جا بدون مشکل سرک بکشد. از شما چه پنهان که باز هم معجزه رخ داده است . چونکه پس از گزارش هفتم تیر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، بدون آنکه به نقش محوری راه اندازی شیوه چماقداری و بسیج وسازماندهی کردن از سوی بهشتی یا راسپوتین رژیم آخوندی اشاره ای داشته باشد . ملاوار، توصیه کرده است که آدم خوبست در سوگ دشمن خودش هم شادی نکند. حال بماند که سران رژیم هنوز که آریل شارون نمرده است، چه شادی وخوشی ها وشیرینی پزانی که بر پا نکرده اند! ولی از عجایب رژیم آخوندی ومبارزاتی سلطانپور قلابی این است که ناگهان ایشان از زندان اوین سر درآورده است! البته اگر ایشان، توضیح نداده است که در چه رابطه ای به زندان اوین رفته است و بعداً ایران را ترک کرده وباز گشته است! پاسخ را دیگر باید از خودش سئوال کنید . یا وظیفه ی مسئولین سازمان دیدبان حقوق بشر است که زمان مصاحبه از ایشان پرسش کنند . چونکه لطانپور قلابی در این سفارشنامه، به آن اشاره نکرده است! برای اینکه احساس نکنید که منهم در ترکش خالی بندی های وی قرار گرفته ام . در دنباله به نگاه خود سلطانپور قلابی که به آن زمان اشاره کرده است ، حواله می دهم تا با بازتاب دادن آن بدانید ایشان آن شرایط را چگونه گزارش کرده است :
"الان كه به ان روزها نگاه ميكنم وقتي كه ازديدن ان جناز ها خوشحال بودم مي بينم كه چگونه نفرت تمامي وجود ما را پر كرده بود . ما را چه ميشد.؟ زيبایي در اين است كه د رمرگ دشمن خودت هم شاد نباشي. در اوين صداي شكنجه فردي را ميشندم كه تا صبح در شعبه 4 كابل مي خورد. بازجوها نوار نوحه اهنگران در سوگ بهشتي را گذاشته بودند و به وي مي گفتند تو بهشتي را كشتي اون هم زير شكنجه مي گفت سعادتي را شما كشتيد . "
نابغه ی خالی بند پس از گزارش هفتم تیر، معجزه آسا سر از زندان اوین در آورده است تا نظاره گر کاربازجویان وپاسخگوئی قربانیان دربند در اطاق بازجوئی باشد ! اما معلوم نیست که چرا از زندان اوین، راه میان بر زده است و دوباره عقب گرد کرده وبه قبل از سال 60 باز گشته است و از قاسم مولوی یادکرده که در ست درروز تولد دخترش بود که در سال 60 تیرباران شده است ، به هر بدبختی که بوده است در سال 64 با سازمان ارتباط برقرار می کند تا عکس شهید قاسم مولوی را به سازمان برساند، یعنی اینکه حضوراً با سازمان تماس داشته است. آنگونه که خود در دنباله اذعان کرده است در آلمان بوده است . حال با کی وچگونه؟ اگر شما می دانید سلطانپور قلابی هم می داند ! تصور می شود که چون ایشان به امدادهای غیبی وصل می باشد ، برخی حرکاتش بوسیله ی قالیچه حضرت سلیمان انجام می گیرد . چون در نقش علی بابا وچهل دزد بغداد فرو رفته وگزارش نوشته است تا دسترسی به علی بابا امکان پذیر نشود، ضریب صحت وسقم گزارش ایشان هم، پذیرفتنی نمی باشد. ولی فراموش نشود که این قهرمان پوشالی و باسمه ای ، یقه ی مجاهدین را گرفته است زیرا که طلبکارانه سئوال کرده است که نمی داند که چرا سازمان مجاهدین عکس قاسم مولوی را در لیست کتاب شهدا ی سازمان چاپ نکرده است؟ لابد به دلیل درجه ی وثوق بالای آن چاپ نکرده است !!: سلطانپور قلابی معجزه اندر معجزه کرده است . زیرا وی مجدداً از قبل از سال 60 و سال 64 و رفتن زندان اوین به صحنه ی تشییع جنازه ی کشه های هفتم تیر ماه باز گشته است و در ادامه ی آن تظاهرات میلیشای 5 مهر را همچون هفتم تیرماهه، به دلیل علاقه ی زیاد به بهشتی و هفتم تیرماه ، 5 مهر را نیز 7 مهر نامیده است تا برای بار دیگر ثابت کند که تا کجا دروغگو وخالی بند می باشد که فکر کرده است چنین احمقانه وشیادانه می تواند داستان دروغ سر هم بندی کند و بر علیه ی مجاهدین جو سازی نماید و برای ملایان ،خوشرقصی کند و اینگونه گزارش دروغ ارائه کند:
"شهيد قاسم مولوي زاده از بچه هاي صنايع هلي كوپتر سازي شب به منزل ما امد و گفت “ بچه ها فردا هر كس با هر سلاحي كه ميتواند تهيه كند بيايد بيرون . سازمان مي خواهد دانشگاه تهران را بگيرد. االبته من و( س) در ان موقع گفيتم ما نيستم. من و(س) هم بروز نمي داديم كه الان هم با سازمان هستيم مي دانستم. ( س) روزنامه مجاهد مي خواند ولي اصلا فكر نمي كردم وي يكي از بچه هاي نظامي سازمان باشد. به قاسم گفتم تو مطمئني كه اين خط سازمان هست . گفت مسئول من اين خط را داده . من اخرين دفعه اي بود كه قاسم را مي ديدم. قاسم در روزي كه دخترش بدنيا امد در سال 60 تيرباران شد. سال 64 در اولين تماس با سازمان با هزار بدبختي عكس قاسم را برا ي سازمان بردم ولي تا انجا كه ميدانم سازمان عكس وي را د ركتاب شهيدان چاپ نكرد. راستي دليل اينرا هم بايد بپرسم ؟ مادر قاسم هميشه ما را مقصر ميدانست و گفته بود اينها خودشان اينها را مجاهد كردند و خودشان فعاليت نكردند. و چقدر سخت است كه متهم مي شوي ولي نمي تواني واقعيت را بگوئي . فرداي انروز تشيع جنازه كشته هاي 7 تير بود و هزاران نفر به خيابانهاي تهران امدند. شايد دليل عملي نشدن طرح تصرف دانشگاه تهران ، حضور گستره مردم در تشييع جنازه بود. شايد الان اين طرح نظامي مسخره بنظر بياد وقتي اشل ارتش ازادي بخش و جنگهاي كلاسيك مانند چلچراغ را در نظر بگيريم . ولي بهر حال در ان دوران واقعيتي بود . در ان زمان يك خط جنگل بود كه سازمان به ان معتقد نبود و خط ديگر جنگ چريك شهري كه سازمان به ان اعتقاد داشت . با درنظر گرفتن عمليات 7 مهر 1360 كه در خيابان مصدق بين راه اهن تا ميدان ولي عصر اتفاق افتاد. احتمال اين طرح هست. در 7 مهر كه به كشته شدن حداقل 100 تا از بچه هاي سازمان تمام شد كه در تيم هاي دو نفره خيابان مصدق را به تصرف در اوردند و شعار مرگ بر خميني سردادند. "
اوج بلاهت و خالی بندی واتهام زنی سلطانپور قلابی در بازتاب دادن گزارش خاطره ی تخیلی زیر برجسته شده است . چونکه خالی بند ناشی تلاش بسیار کرده است تاخودش را حرفه ای وخبره کارشناس مسائل مبارزات نظامی و چریک شهری جا بزند . ولی در مقابل از کم تجربگی ومهارت نظامی و عدم رعایت مسائل امنیتی سازمان مجاهدین گفته است . اما چون ناشی بوده است به کاهدان زده است و از هول حلیم در دیگ افتاده است و محمود را به محمد گفته است و این ناشناس بقول خودش، اینگونه در مورد زنده یاد محمود قائمشهر که یکی از زبده ترین وهوشیارترین فرماندهان نظامی ارتش آزادیبخش بود ه است ، چنین مهمل گوئی کرده است:
"در رابطه با كم تجربگي سازمان در همين رابطه بد نيست خا طره اي را ذكر كنم. سر شب بود زير پل جلا ل ال احمد منتظر ماشين بودم كه ديدم پژوئي دنده عقب مي ايد. 2 نفر جلو و يك نفر عقب بود. خودم را جمع و جور كردم فكر كردم گشت كميته است. ديدم يكي گفت سعيد بيا بالا. شهيد محمد قائم شهر بود. 2 تا محافظش هم سنهاي خودم بودند . روي پاشون كلاشينكوف بود و خيلي هم خونسرد بودند. سوار شدم . از يك طرف نگران بودم كه من اسلحه نداشتم و ان روزها درگيري ها بين گشتهاي كميته و واحدهاي عملياتي سازمان به 60 در گيري هم مي رسيد و همه چيز تمام ميشد. خوشبختانه راه نزديك بود . به اپارتمانهاي ارين روي پادگان جمشيديه مي رفتم. گفت سعيد از كاخ فيروزه چه خبر؟ گفتم خبري ندارم مي دانم كه تحويل بنياد شده . گفت مي خواهيم انجا را بگيريم. گفتم جدي مي گي ؟ موفق باشي. و رفتند. نتواسنتم بفهمم تصرف اونجا چه فايده اي دارد ؟ بعد ها فهميدم محمود در زندان اعدام شد. "
در ادامه ی تومار نویسی سلطانپور قلابی ، صفت ملاگونه و خصلت خبرنگار شریعتمداری گونه بودن این قهرمان ناشناس وبی ادعا، بد جوری بیرون زده است ، چونکه این گمنام بی نام ونشان، اکنون درکسوت خبرگار طلبکار و بازجو ظاهر شده است و به شیوه ی بازجویان زندان اوین، پرسشگری کرده است. همانگونه که در قسمت اول توضیح داده شده است، ایشان بدون آنکه خونخواهی از مسئولان و قاتلان 120 هزار زندانی سیاسی تیرباران شده و 3 رهبر و کشیش مسیحی مثله شده درایران بکند وحتی سخنی به میان آورد ،از هفتم تیر ماه سال 1360 انفجار حزب جمهوری اسلامی گفته و به دفاع از شکنجه گران کمیته چی برخاسته است و ، در رابطه با کشته شدن سه نفر کمیه چی ،این خالی بند و مدعی قلابی سیاسی وحقوق بشر ، برای شفاف سازی شیوه خبرگزاری در سازمان مجاهدین ،اینگونه بر علیه ی قربانیان جلادان حاکم برایران ،هذیان بافی کرده واز آقای حسین ابریشمچی و سایر مسئولین سازمان بازجوئی کرده و سئوال کرده است که چرا تا حال با هیچ نشریه ی ایرانی! لابد از جمله بااین خالی بند بی هویت مسئول نشریه خالی بندان در تورنتوی کانادا، که با ابولحسن خان بنی صدر در پاریس و... و لطف الله میثمی در تهران مصاحبه داشته است، چرا اینان حاضر به مصاحبه کردن نشده اند تا که اینگونه سلطانپور قلابی مجبور نباشد مشتی سفارشات گزینه برداری شده سر هم کند که احتمالاً بخشی از اطلاعات بکار برده شده ی برعلیه ی مجاهدین را از طریق اینگونه مصاحبه ها با افراد نامبرده به دست آورده باشد و در نهایت به عنوان خبرنگار شفاف سای خبرنگاری را چنین بلغور کند:
شيوه شفاف خبر رساني در سازمان مجاهدين را ببينيم.
"من به عنوان يك خبرنگار از اقاي حسين ابريشمچي كه مسئول اطلاعات سازمان در هنگام وقوع حادثه بود ه است ، بپرسم كه به اين سئوال براي روشن شدن ذهن همگان پاسخ بدهد. ؟ سازمان فعلي سالهاست (تا انجا كه من دنبال مي كنم ) باهيچ نشريه ايراني مصاحبه نكرده اند. البته من چندين بار قبلا از طریق كانا لهاي سازمان د رتورنتو و اروپا سعي كرده بودم كه مصاحبه اي با مسولين فعلي سازمان داشته زيرا سلسه مصاحباتي با دكتر پيمان (حنبش مسلمانان مبارز )محمد توسلي (نهضت ازادي )،لطف الله ميثمي (از اعضاي اوليه سازمان كه در انفجار بمب در زمان شاه بينائي خود را از دست داد )و چند فعال سياسي ديگر در رابطه با 30 خرداد و نقش سازمان ومسعود رجوي كه در ايران انجام شده بود و اتهامات جدي و نقدهاي اصولي به اين حركت داشتند . داشته باشم . ولي ميسر نشد. اتفاقا يك دفعه هم از طريق اقاي ناظر تماس گرفتم كه ايشان اقاي اسماعيل وفا يغمائي را پيشنهاد كردند كه من نوشتم من يك عضو مي خواهم كه پاسخ هايش پاسخ رسمي سازمان باشد . بنابراين بعيد م بدانم كه جوابي دريافت كنيم."
سلطانپور قلابی و وکیل مدافع تسخیری 3 کمیته چی رژیم آخوندی، دیگر تعارف را کنار گذاشته است. چونکه آمادگی خود برای ارزان فروشی به سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکا برعلیه ی را مجاهدین را فریاد زده است و تأکید کرده است که از حق محفو ظ وکیل مدافع تسخیری 3 کمیته چی دفاع خواهد کرد و از اطلاعات ذیقیمت اتهام زنی وخالی ندی که در اختیار دارد بر علیه مجاهدین استفاده خواهد کرد تا اینکه ثابت کند هرگز چیزی کمتر ازآن یک دوجین مزدور ان سابقی که با سازمان دیدبان حقوق بشر آمریکائی از طریق تلفن مصاحبه شده بودند کمتر ندارد . بنابراین می تواند که اینگونه باج گیرانه مجاهدین را تهدید کند :
"البته اگر اقاي ابريشمچي جوابي ندادند كه با توجه به سابقه سازمان بعيد هست. لذا من اين حق را براي خودم محفوظ مي دانم كه اطلاعات خودم با ذكر منبع را باطلاع همگان منجمله كميسیون حقوق بشر سازمان ملل و نيز سازمان ديدبان حقوق بشر و مطبوعات ، بگذارم."
قهرمان خالی بند رؤیائی و قلابی توضیح نمی دهد که از هفتم تیر ماه تا سال 64 و سال 65 کجا بوده است وچه می کرده است که خطری این فعال سیاسی مدعی هوادار مجاهدین را تهدید نمی کرده است؟ مضحک تر اینکه ادعا کرده است که سال 65 به ترکیه برای فرار از سربازی رفته است . وتأکید کرده است که در سال64 درآلمان به سازمان گفته است که حاضر به ترک ایران نمی باشد! تازه گفته است که در سال 65 موقع سربازی رفتنش بوده است . حال محاسبه کنید که ایشان در بهار سال 57 یعنی 7 سال قبل از آن چند ساله بوده است که آنگونه کارها را می کرده است توضیح آن داده شد که خالی بندیست ک تلاش مذبوحانه می کند تا که خود عنصر فعال سیاسی وحقوق بشری جا بزند تا شاید مهم جلوه کند که بتواند گران فروشی کند ولی تاحال نه ارزان فروشی که مفت فروشی کرده وبطور مجانی خود را به حراج گذاشته است . همین طور نمی گوید ایشان که سربازی نرفته است چگونه موفق شده است که پاسپورت دریافت کند!!
"در سال 65 به تركيه امدم. زيرا بايد به خدمت سربازي مي رفتم و قرار بود با سازمان در اين مورد مشورت كنم. در سال 64 در المان به سازمان گفته بودم كه من حاضر به خرج ازايران نيستم و ترجيح مي دهم داخل باشم. (س) و (ع) هنوز د ر المان هستند و و ازاين جريان د راطلاع ."
هوشنگ - بهداد
بیست و نهم دیماه سال 1384
منبع ابن مطلب IRANE AZAD www.iranliberty.comhttp://iranliberty.com/nukesلينك متن:http://iranliberty.com/nukes/modules.php?name=News&file=article&sid=7965
نقد وتحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی5تاريخ: جمعه، 30 دي، 1384موضوع: مقالات
هوشنگ - بهداد
نقد و تحلیل جوابیه ای سعید سلطانپور قلابی
ا ز کسی پرسیده شد که به نظر تو روباه می تواند به پرد یا اینکه تخم بگذارد، جواب داده بود از این حیله گر مکار هرچه بگی برمیاد!
قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم
قسمت پنجم
همانگونه که قبلاً توضیح داده شده بود این سلطانپور قلابی ، خیلی شیش وبش و آینده در گذشته خالی بندی کرده است. چونکه یک جا گفته بود که سال 65 برای مجوز گرفتن از مسئولین سازمان برای سربازی رفتن به تر کیه رفته بوددر صورتی پاسپورت قانونی داشته است ! گویا که مسئولین سازمان در ترکیه مسئول سرباز گیری و مجوز صادر کردن برای پادگان های رژیم است ونه اعزام کردن برای مبارزه کردن با رژیم . در صورتی که ایشان بدون آنکه کارت پایان خدمت داشته باشد، مدعیست درسال 64 سفر با اینکه وضعیت کفر ابلیسی داشته است موفق به دریافت پاسپورت قانونی شده و به آلمان سفر داشته است . چون که می خواسته تصویر قاسم مولوی را به سازان برساند ...
"من با پرداخت 500 هزار تومان در سال 64 پاسپورت قانوني بدست اورده بودم. انموقع برابر 7 هزار دلار امريكا بود كه قاچاقچي هم با نصف اين مبلغ تو را به اروپا مي بردند. اتفاقا هم نامي با سعيد سلطا نپور كلي مشكلات ايجاد كرد كه داستان مفصلي دارد . "
توجه داشته باشید که سلطانپور قلابی خودش بچه تهران است ولی تا این چریک تیز وزبل به پاسپورت قانونی وقبل از سربازی به ترکیه رسیده است با سرپل تماس گرفته و گفته است که با چه کسی کار دارد . یعنی می دانسته است که مسئول سرپل کیست و بلافاصله مخاطبش با ایشان قرار ملاقات گذاشته است . بازگوئی داستانش بسیار جالب وانگیزانده است . چون برای پیگیری سناریو کشته شدن 3 نفر کمیته چی، به ترکیه سفر کرده بود که داستانس اینگونه شروع می شود:
"از هتل به سر پل زنگ زدم كه با مصطفي كاردارم . شهيد مصطفي (ترابيان )با من د رميدان ملت استانبول قرا ر گذاشت. اولين چيزي كه ازش پرسيدم د ر مورد صحت خبر شكنجه 3 پاسدار بود. من در مرخصي يكي از زندانيان هوادار كه از بچه هاي نظامي سازمان بود و زير شكنجه كف پايش را از دست داده بود. كسي كه باتفاق شهيد گلزاده غفوري به صبحگاه لويزان حمله كرده بودند و سالم از انجا خارج شده بودند. در مورد سازمان صحبت شد . وي با مسئول عمليات 3 پاسدار كه يكي از فرماند هان نظامي تهران با دهها عمليات نظامي بود هم بند بود . كساني كه د ران دوران دستي در اتش داشتند مي دانند داشتن دهها عمليات و دستگير نشدن يعني چه ؟. فرمانده مزبور ابتدا توبه كرده بود ولي بعد از مدتي سرمواضع بر گشته بود و سرانجام هم توسط لاجوردي اعدام شد. "
حال بطور دقیق گرفتید که چریک نابغه، چه عجوبه ای می باشد و چه پروسه ای را طی کرده است ! مهم اینکه رژیم آخوندی به چه سناریو پردازانی در این مقطع حساس تاریخی نیاز دارد و چگونه این خالی بند یک سایت مدعی سرنگونی طلب را نیز برای چند سال سر کار گذاشته بود؟! نابغه ی قلابی و خالی بند خودش می گوید که چگونه دستی در آتش داشته است! ولی از حقوق بشر به خصوص 3 کمیته چی هم دفاع می کرده است و چگونه با یک زندانی شکنجه شده و کف پا از دست داده و تواب شده بی نام ونشان که به مرخصی آمده بود ایشان شناخته ی کفر ابلیس! ملاقات داشته است تا تواب برایش نقل قول کند که گزارش مسئول عملیات 3 پاسدار که یکی از آنان فرمانده ی نظامی ده ها عملیات نظامی در تهران بوده باایشان هم بند بوده است . با اینکه این فرمانده اول توبه کرده بود ولی سپس پشیمان شده و آخر هم بدست لاجوردی جلاد اعدام شده است ولی به دلیل رعایت مسائل امنیتی فرد اعدام شده !! نام و مشخصات وی را اعلام نکرده است . شاید هم بی نام و نشان بوده است. چون گفته می شوند ا ز کسی پرسیده شد که به نظر تو روباه می تواند به پرد یا اینکه تخم بگذارد، جواب داده بود از این حیله گر مکار هرچه بگی برمیاد! حال سلطانپور قلابی روز بعد از منتقل کردن این گزارش با مصطفی برا ی عکس گرفتن می رود تا که بتواند برای اولین بار به عراق برود که در بین راه مصطفی به ایشان گفته است که برای رعایت مسئولان رده بالا اینکار شده است که این سئوال کرده است که پس چه فرقی با خمینی است ؟! در صورتی از مقاومت وشکنجه های خودش در زندان خمینی چنین گزارش داده است !
"2 رو زبعد كه همرا ه مصطفي رفتيم عكس بيندازيم براي پاسپورت كه بتوانمم براي اولين بار به عراق بروم در راه گفت سازمان چاره اي نداشت و لي د رعوض جان بسياري از رده ها حفظ شد. بهش گفتم . فرق ما با خميني د راين است. گفتم وقتي درزندان هستي و زير فشارهاي جسمي و حفظ اسرار و نگران بقيه و خودت هستي و تبليغات يكطرفه روي توهست، وقتي شكنجه ها را ميديدم گفتم در اسلام ما شكنجه نيست وعهد كردم كه اگر روزي ازاد شدم د ركنار سازمان براي محو شكنجه بايستم."
می بینید که سلطانپور قلابی که قرار بوده است در برابر پرسش خانم عاطفه اقبال مدرک ارائه کند که اگر در ارتش آزادی بخش بوده است ودر نشست ها حضور داشته است چرا نمی گوید که نام واقعی اش چه بوده ودر چه در سال یا دوره ای در عراق بوده است ؟ ایشان بدون آنکه توضیح بیشتر ی دهد به مدت 3 سال چکار می کرده است از سال 65 پرید ه است وبه سال 78 به مرگ خمینی رسیده است تا ما باز شاهد یک گپ 3 ساله تکراری دیگر از ناپدید شدگی ایشان همچون گذشته باشیم . البته ایشان در پاسخ به خانم عاطفه اقبال ، با درخواست واحضار شدنش از سوی مجاهدین به ترکیه در سال68 گفته است که گویا مرتبط با ارائه گزارش و وضعیت جسمانی خمینی بوده است . چونکه این کفر ابلیس شناخته شده با اینکه سرباز بوده است وهمچنین دارای پاسپورت قانونی نیز بوده است . البته می شود فهمید یا حدس زد که ایشان دکتر متخصص درمان ویژه خمینی بوده است که دارای آنچنان اطلاعات ذیقیمتی بوده است که مجاهدین نیاز فوری وفوتی به دریافت این اطلاعات داشته است که ایشان را از طریق ارسال پیام رادیوئی به ترکیه فراخوانده است. چون ایشان گزارش انتقال کردن بیماری خمینی و همچنی مرگ خمینی و داستان رفتنش به عراق و البه گپ و خلاء 3 ساله را اینگونه با یک داستان سازی ساختگی سفر به ترکیه و چند روزه در عراق سر هم بندی و پر کرده است :
مرك خميني 68
"خرداد 68 خميني چند وقتي بود كه مريض بود . سازمان پيام راديوئي مي فرستاد كه براي ملاقات به تركيه بروم. مشكل مرخصي پادگان و بعد هم بليط هواپيما بود. به همسرم گفتم دارم ميرم مامويت اهواز . رفتم تركيه. اطلاعاتي را كه از وضعيت جسمي خميني داشتم كه در يك بيمارستان پناهگاه مانند بود و اينكه پزشكان اميدي به زنده بودنش ندارند منتقل كردم. سازمان اولين منبعي بود كه خبر را در مورد وضعيت مرگ خميني اعلام كرد.د رخانه امن سازمان در استانبول بودم . به پادگان و چند تا ازفرماندهان تلفن كردم فهيمدم اماده باش 100 %شده است.برا ي اولين بار با يك واقعيت كه در بولتن هاي محرمانه در مورد شيوه تخليه اطلاعاتي سازمان از مسئولين شرح داده بود پي بردم. تازه متوجه شدم كه سازمان افرادي مثل من درايران كم دارد و بيشتر اطلاعات را از طريق تلفن از تركيه بدست مي اورد. البته براي من فرقي نمي كرد. ولي تحليل خبر وقتي كه د رمحيط هستي . واقعي تر و درست خواهد بود زيرا با انسان سر وكار داري . "
این قهرمان پوشالی وکارشناس سیاسی و نظامی قلابی و فعال حقوق بشری خالی بند شناخته شده بدتر از کفر ابلیسی که توانسته بود با پیچیدگی خاص خودش تا سال 58 زنده بماند . بااینکه باور داشته است که عملیات نظامی سازمان یک عملیات خودکشی نظامی می باشد ، چونکه ایشان قبلاً به منطقه کرمانشاه رفته بوده است و به موقعیت سوق الجیشی آنجا آشنائی کامل داشته است . چون مشاهده کرده بود در اثر جاده سازی دو طرفه جاد خاک ریز وجود دارد پس نمی شود با سرعت رانندگی کرد. بنابراین به این نتیجه رسیده بود هر گونه عملیات نظامی منجر به شکست خواهد شد. باور کنید این اگر همینگونه خودش را حفظ کند و رشد کند و خطر ناگوار غیر مترقبه ای برایش پیش نیاید وهمچنان به پیش برود ، تبدیل به اندیشه قرن وبحر العلوم دیگری همچون ابوالحسن خان بنی صدر خواهد شد. وچشم انداز رئیس جمهور شدن آینده اش زیاد است. چونکه یا همه مسائل سیاسی ، نظامی و حقوق بشری و... را می داند ویا اینکه از قبل هر چه پیش بینی کرده است اتفاقاً همه پیش بینی ها درست از آب در آمده است. مهمتر اینکه ایشان تنها نفری بوده است که از قبل اطلاع داشته است که سازمان می خواهد عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد و آنهم از مسیر کرمانشاه می باشد وبه سازمان هم اخطار کرده بود!، ولی با این وجود زن وهمسرش را به خدا می سپارد وبه نیت سفر اهواز ،پس از عملیات فروغ جاویدان، راهی ترکیه می شود تا سپس ازآنجا راهی عراق برای پیوستن به ارتش آزادیبخش گردد تااینکه بتواند در آخرین عملیات نظامی ارتش آزادیبخش شرکت داشته باشد . تا بقول خودش به ایشان گفته نشود که رفیق نیمه راه بودی که آنموقع دیگر صورت خوشی ندارد که ایشان نتوانسته است در آخرین عملیات شرکت نداشته باشد ! هشیار باشید و فراموش نکنید که خودش اعتراف کرده است که اطلاعات نظامی اش را از رفسنجانی گرفته است که در خطبه نماز جمعه ی تهران پس از عملیات فروغ جاویدان قرائت کرده است که چنین داستان کمیکی سر هم بندی شده است که توضیح آن چنین است! :
"وي فردا صبح گفت سازمان گفته همه بيايند عراق براي حمله نهائي . گفتم براي اينكه نگيد در نبرد اخري سازمان را تنها گذاشت من ميام و زن و بچه را به خدا ميسپارم ولي مينويسم كه گفتم اين عمليات يك خودكشي نظامي است. زيرا قبلا به كرمانشاه رفته بودم . رژيم تا بيستون دو طرف جاده را خاكريزي كرده بود و سرباز گذاشته بود . گفتم انها منتظرند. بعد ها رفسنجاني اين مطلب را در نماز جمعه هم اعلام كرد. هركسي كه يك ذره درك نظامي داشته باشد. مي داند كه د رگردنه اوج همدان با يك تيربار و توپ مي شود جلوي هر لشگر ي را گرفت. با كوچكترين فن نظامي گري هر كسي ميدانست كه درزمستان هيچ نيروي نمي توانست از كردستان و يا كرمانشاه و همدان بدليل سرماي شديد و مشكل لجستيكي وارد شود. ولي بارها شنيدم و ديدم كه چنان از عمليات در زمستان صحبت مي كنند كه ادم شك مي كرد. "
فراموش نشود که عملیات فروغ جاویدان در اوایل مرداماه یعنی در تابستان شروع شد ولی ایشان چون علاقه دارد تاریخ وفصول را تعویض کند، آن را به زمستان تبدیل کرده است اینگونه که خالی بند گفته است چندین بار از ترکیه به عراق پرواز داشته است و در فرودگاه عراق هم همیشه یک نفر ثابت منتظر ایشان بوده که ایشان را تحویل می گرفته است . در صورتی که از گزارش تناقض آمیز جوابیه این خالی بند مالیخولیائی و شیوه پاسپورت گرفتنش مشخص است که اصلاً به عراق نرفته است بلکه عوامفریبانه خالی بندی کرده است چونکه اشاره نکرده است که دفعه قبل که به عراق بوده چه موقع بوده است که حال چنین پرواز تهران استانبول خود را برای بار دیگر بیان کرده است:
"فرداي ان روزاز فرودگاه استانبول به بغداد با پاسپورت ديگري كه ورقه ويزاي عراق را جداگانه داشت سفر كردم. اين بار برادر منوچهر مسول قبلي اطلاعات سازمان هم دراين پرواز بود ولي بدلايل امنيتي در پروازها هيج كسي با هم صحبت نمي كرد. درفرودگاه بغداد يك مامور سازمان امنيت عراق كارهاي پاسپورت مرا كرد و كيف سامسونيت مرا گرفت. حميد( مسول بخش ارتش ) منتظرم بود. هوا بشدت گرم بود.همديگررابغل كرديم ."
گفته می شود که آدم دروغگو فراموشکار می شود . یا آنکه خوابست می شود بیدارش کرد ولی آنکه خودش را به خواب زده است مشکل می شود از خواب بیدارش کرد. برای اینکه این خود به خواب زده فراموش کرده است که در چند سطر پیش توضیح داده بود که برای آخرین عملیات به عراق رفته است . حال مدعی می شود که درآنجا نوار عملیات فروغ جاویدان را دیده است که نه در تضاد 180 درجه با ادعای این قلابی خالی بند می باشد، بلکه ثابت کرده است که بر خلاف خالی بندی ها واتهام زنی های گذشته اش که مدعی شده بود در نشست های ارتش آزادیبخش در حضور مسعود رجوی حضور داشته است ، نه در علیات فروغ جاویدان است ونه به نظرمن حتی در عراق بوده است . به احتمال زیاد ایشان نوار نشست پس از عملیات فروغ را در شهریورماه سال 68 که خودش گفته است ایران را ترک کرده است در کانون هواداران در استانبول یا یکی دیگر از شهرهای ترکیه دیده است و همه ی داستان سرائی ها ازآنجا شروع شده است . چونکه پس از عملیات فروغ در سال 58 ، وقتی آتش بس شد، کجا در همان سال سخن از آخرین عملیات نظامی به میان آمده بود که این سلطانپور قلابی و خالی بند ، به آن اشاره کرده است و اینگونه خودش ، خودش را رسوا وافشا کرده است . چون نشست پس از عملیات فروغ جاویدان، مسعود رجوی در نشست سخنور و گزارشگر بود . ولی حال این مدعی شده است کسی دیگر به جای ایشان جواب می داده است واز سیامک نام برده است که مثل ادعاهای قبلی فامیلی ندارد ولی در کانادا نزد وی می باشد در صورتی از ایران رفته بود به پاکستان تا ازآنجا به کردستان و سپس به عراق برود! جالب است که ایشان گفته است که نام بعضی از اعضای مجروح شده عملیات فروغ جاویدان ، از جمله سعید شاهسوندی را قبلاً ایشان به سازمان داده است . گویا که در همان بیمارستانی کار می کرده است که خمینی در آن بستری بوده است واینان را نیز به همانجا منتقل کرده بودند که ایشان با تیز بینی وهشیاری خاص خود به آنان دسترسی داشته و توانسته درجا شناسائی کند و اطلاعات گردآوری شده را به مجاهدین منتقل کند . اما وقتی که اعترافات شاگرد جلاد تیرخلاص زن سعید شاهسوندی را تماشا می کرده است نا پرهیرهیزی کرده است و گفته که اعترافات وی را قبول نکرده است: در هر صورت سعید سلطانپور قلابی و خالی بند ادامه ی سناریو ساخته و پرداخته شده ی خودش را اینگونه از حضورش در خانه ی امن ادامه داده است:
"مانند دفعات گذشته به خانه امن سازمان در يك محله بغداد رفتيم. ويديوي تحليل فروغ را ديدم. يادداشت برميداشتم كه رفتم ايران براي دوستاني كه مسئله داشتند توضيح بدهم. نمي توانستم بفهم چرا سيامك از قديمي ترين بچه هاي عملياتي از سال 60 تا فروغ جاودان با همسرش آذر به پاكستان رفته بود. و از طريق مادرش خواسته بود كه 100 دلار براش بفرستم . من خنديده بودم. . سيامك بعد از پاكستان به كردستان ايران رفته بود. مادر وي برا ي هميشه مستاجر ماند. من در سفرهاي قبلي تقاضاي ديدن وي را داشتم گفته بودند در مانور هست. من هيچ شكي به سازمان نداشتم ولي بعد ها كه با همديگر دركانا دا روبرو شديم . گفت نامه هایت را به من وقتي دادند كه تو بر گشته بودي والا بهت ميگفتم چه خبره . من قبلا خبر دستگيري يكي از اعضاي بالاي سازمان را كه مجروح شده بود به سازمان داده بودم. .بدليل ايمان به سازمان ومسعود اصلا حرفهاي سعيد شاهسوندي را نمي توانستم باوركنم چون در تلويزيون رژيم داشت مي زد و انرا تحت تاثير شكنجه مي دانستم. باضافه اينكه بعضي از اين سربازان و پاسداران به جنازه خواهران كه در جاده ها افتاده بودند بي حرمتي كرده بودند . "
دراین قسمت بر خلاف ادعای گذشته اش که مدعی شده بود در همه نشست های مسعود رجوی حضور داشته است . گفته است که فقط 5 روز در عراق بوده است و بازهم مدعی شده است که به ایشان گفته اند تو بهتراست برگردی ایران چونکه فعلاً خبری از آخرین عملیات نمی باشد. موقع برگشتن چون مثل همیشه قرص سیانور را همراه خود نداشته است ، ولی در عوض ، به جای قرص سیانور در هواپیمای رژیم توانسته است که کیهان هوائی رژیم را داشته باشد تا اینکه بخواند وبداند که چگونه تشییع جنازه ی چند میلیونی خیمنی در تهران برگزار شده بود و ایشان حضور نداشته است . سعید سلطانپور قلابی در پایان چگونگی گزارش مرگ خمینی بطور شفاف پیام وزارت اطلاعات رژیم آخوندی را منتقل کرده است . زیرا که پس از سناریوی دروغین ساختگی اش از سفر 5 روزه اش به عراق، اینگونه رجوی و خمینی را در کنار هم قرار داده است :
"5 روز را د رانجا بودم و فقط ناهار و شام حميد و يا يكي از بجه هاي ديكر مي امد. روز پنجم حميد به من گفت امشب مي ريم قرارگاه برا ي اينكه مسول بخش اطلاعات خواهرسرور( فاطمه رمضاني ) مي خواد باتو صحبت كنه . برا ي اولين بار رفتم قرار گاه اشرف ( در 45 ميلومتري بغداد). از پست بازرسي در ب اصلي ردشديم . خواهر گفت سعيد ما تصميم گرفتيم كه تو برگردي ايران. فعلا عملياتي نيست. برو در اين فاصله كه ما بيائيم (عمليات نهائي ) تو خودت كارهائي انجام بده . اين بار پروازم از طريق رم به استانبول بود. و از استانبول به تهران با هما. من مانند هميشه سيانوري با خودم نداشتم. در هواپيما كيهان هوائي را ديدم عكسهاي تشيع جنازه خميني بود با جمعيت ميليوني. فكر كردم دروغ است . تا از قيمت كنترل پاسپورت رد شدم انگار عمري گذشت. الان كه اون روزهارا بياد مي اورم حس مي كنم قدرت ايمان و اعتماد را . واقعا اگر اعتماد نبود پذيرفتن چنين خطراتي با هيچ منطقي جور در نمي امد خوشحال نيستم كه زنده ام چرا كه به اعتمادت خيانت شده . خميني و رجوي هر كدام بنوعي "
سعید سلطانپور قلابی چون مشام اطلاعاتی تیزی داشته وکانال اطلاعاتی گسترده در اختیار داشته است، پس از بازگشت صحیح وسالم به ایران جائی که هنوز سرباز بوده است! برای پیگیری چگونگی تشییع جنازه ی خمینی ، ترجیح داده است که از برادرش در مورد تشییع جنازه ی مرگ خمینی کسب خبر کند . چون که هر چه باشد اخوی هم همچون ایشان از هسته های مقاومت بوده است که سابقه دستگیری وزندان بدون زمان داشته است ، که اینگونه خالی بند از اخوی پرسش گرفته و آن را گزارش کرده است :
ا"ولين چيزي كه از برادرم پرسيدم اين بود كه جريان جمعيت تشيع جنازه خميني چي بود؟برادرم از سمپاتهاي سازمان بود كه بدليل شركت د رهسته هاي مقاومت د رخدمت سربازي دستگير شده بود و بعد از جندين سال با تلاشهاي شبانه روزي مادرم كه عرصه را بر دادستان ارتش مشهد تنگ كرده بود ، از زندان آزاد شده بود. گفت اره حتي اونهائي هم كه فحش مي دادند رفتند. "
برای رفع هرگونه شک وشبهه در صحت جوابیه سعید سلطانپور قلابی به سایت دیدگاه وآقای حسین پویا وخانم عاطفه اقبال، ضروریست که یک بار دیگر یادآوری گردد که به خاطر داشته باشید که ایشان در سال 68 که هنوز سرباز بوده است چون دارای پاسپورت قانونی بوده است که آن را در سال 64 گرفته است ،توانسته بود که از فرمانده ی خود مرخصی بگیرد و برود ترکیه و عراق تاکه درآخرین عملیات نظامی، آنهم پس از عملیات فروغ جاویدان بر علیه ی رژیم شرکت داشته باشد . ولی از بد شانسی ایشان خمینی می میرد و خبرش ایشان را غمزده می کند و دلخور از اینکه چرا ایران نبوده است تا که در تشییع جنازه اش شرکت کند و بنابراین مجبور شده بود تا بدون قرص سیانور ولی کیهان هوائی بردست به ایران بر گردد تا که گزارش تشییع جنازه ی مرگ را از اخوی جویا شود. سپس رفته پادگان سربازی تا چک کند که اوضاع چگونه است و مسیر ساختمان و مقبره خمینی چگونه پیش می رود و پاسخگوی مردم باشد که از ایشان خبر مجاهدین را می گرفتند . ولی بااینکه تا بتواند بقول خودش می تواند در مورد منافقین چنین گزارش ارائه دهد وشهریر ماه همان سال نیز ایران را ترک کند تا فعال حقوق بشری و سیاسی در تورنتوی کانادا باشد :
"رفتم پادگان . بنظر مي رسيد وضعيت عادي است اولين كار ي كه كردم.. سرباز راننده را برداشتم رفتيم بهشت زهرا . گفت كه سربازان در اين چند روز در بهشت زهرا بوده اند. هيچ دل خوشي از خميني نداشت 38 سالش بود با دو تا بچه ولي مجبور شده بود بياد خدمت با حقوق 500 تومان در ماه. كار ساختماني مقبره به سرعت ادامه داشت . ديدم بعضي ها امدند زيارت قبر ؟ با خودم مي گفتم اين مردم را چه ميشود. هرجا ميرفتم جوانان محل كه مييشناختند ميگفتندسعيد پس اين مجاهدين چي شدند ؟مي گفتم مي اين ؟ من و بسياري از سربازان و افسر وظيفه بازتر صحبت ميكرديم. خامنه اي ولي فقيه شده بود ولي كسي انرا جدي نگرفته بود. 30 روز ازمرگ خميني گذشته بود هر روز منتظر عمليات نهائي بوديم. يكي از فرماندهان غرب امد و اولين چيزي كه گفت“ ديگه مجاهدين (منافقين )نمي توانند حمله كنند . ما تثبيت شديم. “ فردا اماده باش لغو شد. نمي خواستم باور كنم .ولي زمان نشان داد كه ارتش ازادي بخش نمي توانست مستقل از اراده صدام و جامعه جهاني عمل كندولي هيچ كسي از رهبر ي سازمان شهامت و صداقت اين را ندارد كه اين مسوليت شكست را بپذيرد. برا ي پيروزي بايد شكيت را پذيرفت. "
سعید سلطانپور قلای و خالی بند خودش گفته است که سازمان پیام می داده است که خارج شوید ولی ایشان منتظر زایمان همسرش بوده است چون دکتر یا مامای زایمان هم بوده است . ولی در شهریور سال 68 از مرز زمینی با آن همه سابقه وتجربه وپروسه ی مبارزاتی بدون هیچگونه مشکلی ازایران خارج شده است و با اینکه بدون اجازه ی سازمان حتی آب هم نمی خورده است وقرار بوده است با مشورت سازمان در یک سازمان کلیدی استخدام شود ولی مع الوصف از ایران خارج شده است و اکنون با گزارش همسو با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی پاسخ پیام سال 58 را به مجاهدین داده است . عجیب است که چه مبارز انقلابی حرفه ای بوده است که هنگام سربازی صاحب حد اقل دو فرزند بوده است ! که گزارش یکی از آن را قبل از سفر قبلی داده بود و گرزارش بعدی را چنین داده است:
"سازمان پيام مي داد كه بيرون بيايم. نزديك زايمان همسرم بود. يك ماه و نيم از خدمتم باقي مانده بود. قرار بود با مشورت سازمان در يك سازمان كليدي بعد از پايان خدمت استخدام شوم . شهريور 68 از طريق مرز زميني خارج شدم. "
ا دامه دارد ....
هوشنگ - بهداد
سی ام دیماه سال 1384
منبع ابن مطلب IRANE AZAD www.iranliberty.comhttp://iranliberty.com/nukesلينك متن:http://iranliberty.com/nukes/modules.php?name=News&file=article&sid=7981
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر