Translate

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

هاله‌گرايي و هاله‌زدايي در مواجهه با متون مقدس


هاله‌گرايي و هاله‌زدايي در مواجهه با متون مقدس
(واكاوي برخي از ابعاد ميراث قرآن‌شناسي بازرگان)

مهندس بازرگان معلم و پدر يك نسل از نوانديشان مذهبي در ايران است. انديشه‌اي كه در سير تفكرات پيشگاماني چون ولي‌الله دهلوي، سيداحمدخان، سيدجمال، اقبال لاهوري و...، با رويكردهاي خاصي كه هر يك داشته‌اند، قرار مي‌گيرد.
بازرگان براي شاگردانش اما تنها معلم انديشه و تفكر نبود، بلكه رهبر و خط‌دهنده مبارزه و فعاليت و مديريت سياسي، انسان مبتكر نهادسازي و مدير جمع‌كننده تشكيلاتي، آموزنده و الگوي نگاه تحققي و عمل اقتصادي (و صنعتي) توسعه‌گرا و... و مهم‌تر از همه اسوه اخلاق و منش و رفتار فردي در حوزه كار دروني جمعي و حوزه عمل سياسي در گستره جامعه و قدرت بود. نگاه فراگير و عمر طولاني او اين فرصت را به او داد كه در حوزه‌هاي مختلفي فعاليت كند و در مراحل مختلف به استمرار و اعتلاي انديشه‌اش بپردازد. نسل شاگردان او _ و نيز نسل‌هاي پس از آن _ همچنان به او مديون‌اند. منش و روش او، نه تنها براي نسل‌هاي گوناگون نوانديشان مذهبي، بلكه براي همه روشنفكران، روشنفكران مبارز و فعالان سياسي درس‌آموز و يك الگوي عيني پيش‌رو است. صداقت و سلامت و صراحت و ديگر پرنسيب‌هاي اخلاقي نهفته در بسياري از اعمال و رفتار بازرگان براي روشنفكران و نخبگان جامعه كنوني ما (در همه عرصه‌هاي فكري، سياسي، ادبي، هنري، علمي، حقوقي و...) كه متأسفانه اينك از بي‌اخلاقي‌ها و بي‌پرنسيبي‌هاي رفتاري و عملي رنج مي‌برند و بيمار شده‌اند، بسياري ضروري و بلكه حياتي است...
در دايره انديشه (نوانديشي مذهبي) هم بازرگان در حوزه‌هاي گوناگون و نيز مراحل مختلفي داد سخن داده است. شايد يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي تفكر بازرگان قرآن‌شناسي اوست. بازرگان يكي از برجسته‌ترين كساني است كه در سير نوانديشي مذهبي، همراه با طرح شعار بازگشت به قرآن، به اين شعار عمل نيز نموده است. سالشمار آثار بازرگان به سادگي نشان مي‌دهد كه كارهاي قرآني بازرگان به مقطع خاصي از عمر فكري _ سياسي او محدود نمي‌شود، بلكه به طور متناوب و متوالي در همه ساليان زندگي او ادامه داشته است. تا آنجا كه مي‌توان او را يك قرآن‌شناس و داراي يك مكتب و رويكرد خاص قرآني دانست. همانگونه كه سيداحمدخان هندي و يا رشيدرضا را مي‌توان چنين معرفي كرد. بهر حال كليت ميراث او در اين حوزه اينك در برابر ماست. ارزيابي تحليلي _ انتقادي، اما درس‌آموز و الهام‌گير، اين ميراث وظيفه شاگردان او و نسل‌هاي بعدي نوانديشي مذهبي است. به اين بخش از ميراث او مي‌ توان از زواياي مختلفي وارد شد. در اين مجال كوتاه به دو موضوع مهم و قابل تأمل و نقد و بررسي، از ميراث مباحث قرآني بازرگان مي‌پردازيم: نظرگاه او در باره شيوه تدوين قرآن _ متدلوژي و رويكرد انطباقي در قرآن شناسي بازرگان.
علت توجه به اين دو بعد اهميتي است كه به نظر نگارنده «متن‌شناسي» در مقطع كنوني دارد. از اين منظر تأكيد مي‌شود گام بعدي نوانديشان مذهبي تعيين نسبت با اسلام متن، نه اسلام تاريخي و حوزوي و سنتي است كه تاكنون عمده توجه نوانديشان مذهبي بدان بوده است. تحليل متون مقدس و تعيين نوع مواجهه با آنها و تحليل «رويكرد» ضروري و بايسته در اين مورد، گام مهم و اجباري است كه نوانديشان مذهبي نمي‌ توانند گريزي از آن داشته باشند. بدون عبور از اين مرحله بسط گفتمان نوانديشان مذهبي غيرممكن به نظر مي‌رسد و سرمايه فكري آنان را در اندازه تاريخي كنوني‌اش راكد و محبوس مي‌سازد.[1]


نظرگاه بازرگان درباره شيوه تدوين قرآن
بازرگان كار تحقيقي ويژه‌اي درباره طول آيات قرآن كرده است كه در دو جلد از آثار وي منتشر شده است.[2] تحليل و ارزيابي اين تحقيق بزرگ مهندس بازرگان برعهده قرآن‌شناسان است و اينك مورد توجه بحث ما نيست.
اما در بخش‌هاي مختلف اين پژوهش يك نكته بسيار بارز و قابل توجه است و آن اينكه توجه بازرگان به آيات قرآن بر اساس سال نزول آنها مي‌باشد نه بر اساس محل آنها در سوره‌هاي قرآني كه در صدر اسلام تدوين شده و اينك در دسترس ماست. پس از انقلاب نيز كه او در انجمن اسلامي مهندسان جلسات تفسير قرآن برقرار مي‌كند تفسيرش را نه بر اساس ترتيب سوره‌ها و آيات قرآن رايج، بلكه بر اساس سال‌هاي نزول آيات مطرح مي‌كند و نام كلاسش را نيز «پا به پاي وحي» مي‌گذارد. قرآن كنوني، بجز در مقاطعي و از سوي اقليتي بسيار ناچيز، مورد تأييد همه مسلمان‌ها بوده و هست. مرحوم بازرگان نيز خود چنين مي‌ انديشد. قرآني كه در صدر اسلام در ابتدا در دوران ابوبكر آغاز به تدوين گرديد و در زمان عثمان مجدداً به آن اهتمام ورزيده شد و به شكل نهايي و كنوني تدوين گرديد، مورد تأييد همه مسلمان‌ها _ از جمله امام علي و ديگر ائمه شيعه و همه فرق اسلامي _ قرار گرفته است. امام علي در دوران حكومت خود نيز همين قرآن را مبنا قرار داد و قرآن تدوين شده توسط خود كه گويا بر اساس ترتيب زماني و سال‌هاي نزول تدوين شده، يعني همان شيوه‌اي كه بازرگان بر آن تأكيد مي‌كند، را كنار مي‌گذارد و رسميت نمي‌بخشد.
بازرگان نيز ضمن پذيرش و احترام به قرآن رسمي و رايج، اما توجه و پژوهش و آموزش بر اساس سال‌هاي نزول را بيشتر قبول دارد و «آموزنده‌تر»[3] مي‌داند.
اما نكته مهم و قابل توجه در اين بخش از ميراث قرآن‌شناسي بازرگان كه تاكنون بدان توجهي نشده است برخورد انتقادي بازرگان با شيوه وصورت تدوين‌يافته و نهايي قرآن رسمي و رايج كنوني، ضمن احترام و پذيرش رسميت آن مي‌باشد. بازرگان بارها و در جاي جاي كار پژوهشي‌اش (سير تحول قرآن) به زعم خود به نارسايي‌ها و ايرادات بوجود آمده بر اساس شيوه غيرزمانمند تدوين قرآن رسمي و توجه بيشتر تدوين‌كنندگان به طول آيات و آهنگ آنها به جاي توجه به سير زماني نزول‌شان؛ دقت كرده و به طور كاملاً آشكاري بر اين انتقاد تصريح كرده است.
اين نوشتار بدون آنكه اينك بخواهد ارزش‌گذاري خاصي درباره اين نظريه مهندس بازرگان ارائه دهد صرفاً به طرح و معرفي آن و مستنداتش در پژوهش يادشده از ايشان مي‌پردازد.
بازرگان نظريه خاصي درباره نظم ويژه قرآن دارد. وي معتقد است طول آيات همراه با سال نزول تغيير مي‌كند (از آيات كوتاه به آيات بلند) و مجموع كلمات نازل شده در هر سال در طول 23 سال دوره رسالت رسول ثابت بوده است. يعني در طول ساليان هر قدر بر طول آيات افزوده مي‌شده، از تعداد آيات كم مي‌شده است. مرحوم بازرگان در پي‌گيري و اثبات نظريه خود با موارد نقض و اشكالاتي در متن قرآن رسمي تدوين شده مواجه مي‌شود كه به نظر وي اين اشكالات و ناهماهنگي‌ها بخاطر ضعف و نقصي است كه مسلمانان در شيوه تدوين قرآن داشته‌اند.
برخي از اشارات و تعابير بازرگان در اين باره چنين است:
1 _ آياتي را كه حالت استثناء و ناجوري دارد از حساب متوسط‌گيري خارج مي‌كنيم.[4]
_ آيه‌هاي 129 و 130 را بعداً و تصادفاً داخل ساير آيات اين سوره ]توبه[ قرار داده‌اند.[5]
_ شايد آيه 7 ]سوره قلم[ الحاقي بعدي باشد. [6]
_ آيات غيرمتجانس كه بعداً الحاق شده _‌آيات غيرمتجانس كه تصادفاً وارد سوره شده‌اند _ استطاله‌هاي ظاهراً الحاقي.[7]
_ آيه‌اي كه به طور غيرعادي بلند و ناموزون شده و در وسط آن يكباره جمله ... آمده... در اصل چنين بوده است _ تمام 56 كلمه ... تفصيل و توضيح بعدي است _ تماماً الحاق[8] بعدي است.[9]
_ عبارات ناتمام و ناموزون _ در اصل خلاصه‌تر بوده است. [10]
_ داراي قافيه نامتجانس. [11]
_ آيه 50 كلمه‌اي پرت‌افتاده آخر سوره _ جواب سؤالي است كه به احتمال قوي بعداً عنوان شده و جمع‌آوري‌كنندگان قرآن براي آن جاي ديگري نيافته‌اند. مي‌ تواند خارج از رديف اصلي گرفته شود.[12]
_ با تلخيص اين آ‌يات، و يا خارج متن گرفتن آيات ... و اضافه نمودن آيه... به منحني جديدي مي‌رسيم. [13]
_ آيه‌هاي ... را بعداًٌ‌ و تصادفاً داخل اين سوره قرار داده‌اند. [14]
_ اگر آيه ناجور ... را كنار بگذاريم. [15]
_ آيات ... به لحاظ مضمون و قافيه و طول ناجور هستند. به نظر ما مي‌توانند خارج متن[16] باشند. [17]
_ آيه 5 كلمه‌اي ناجور ... كه اتصال ضروري و لازمي به دنبال آيه قبل ندارد _ بنا به توافق وزن آخر در اينجا گذاشته شده‌است. [18]
مرور اجمالي همين اشارات و تعابير در رابطه با شيوه و محصول نهايي تدوين قرآن بر مبناي غيرزماني متكي به طول و وزن آيات، توسط مرحوم بازرگان به عنوان قرآن‌شناسي كه در همه ساليان عمرش سعي مي‌كرد مباحثش را با استناد و الهام از قرآن مطرح كند و در نتيجه در ارادت و حتي سرسپردگي او به قرآن جاي ترديد نيست؛ هم از صراحت و صداقت بازرگان، كه جدا از عرصه عمل در حوزه فكري و نظري نيز تسري دارد، حكايت مي‌كند و هم مي‌تواند آموزنده اين نكته راهگشا در مباحث قرآن‌شناسي ‌باشد كه بايد با ظاهر آيات و سور قرآن برخوردي كرنولوژيك و زمانمند و تاريخ‌دار داشت. به عبارت ديگر آنها را در سير زماني در نظر گرفت. بازرگان خود مي‌گويد «سير تحول قرآن به اعتباري مي‌تواند سير تحول رشد پيامبر تلقي شود و نشان‌دهنده سير تربيتي و مراحل سريع توسعه عجيب استعداد خود حضرت است».[19]
همچنين وي معتقد است «قرآن‌هاي رسمي من‌حيث‌المجموع در جهت عكس زمان نزول و خلاف سير تحول سوره‌بندي شده‌ است».[20]
بازرگان با اين بحث معتقد است كه «چهره جديدي از قرآن» ارائه داده است.[21] اما جدا از هر نوع ارزش‌داوري كه درباره محتواي آن داشته باشيم، روحيه و رويكرد بازرگان در اين بخش از ميراث قرآن‌شناسي‌اش، اينك مي‌تواند براي نوانديشان مذهبي درس‌آموز باشد. هنگامي كه بازرگان به نقطه نظري راهگشا (و البته نه فرعي و كم‌فايده كه هزينه طرح آن بيشتر از راهگشايي و مؤثر بودنش باشد) مي‌رسد، عليرغم برخي تصلب‌ها و تعصب‌هايي كه در جامعه وجود دارد، با صداقت و صراحت تمام به طرح آن مي‌پردازد. او با اين عمل از صورت و ظاهر قرآن رسمي تدوين‌شده هاله‌زدايي مي‌كند. هاله‌هايي كه عمدتاً برساخته پيروان عامه و عامي اديان است نه علماي پژوهشگر و يا روشنفكران جستجوگر پيرو آن مذاهب.
بازرگان يك معيار راهگشا براي ما به ميراث مي‌گذارد: در نظر گرفتن سير تدريجي و تاريخي متن و آيات آن به شكلي طولي به جاي در نظر گرفتن يكپارچه و درهم‌چيده شده آن در وضعيت كنوني. به طور اساسي روندي و سيري ديدن و به عبارتي برخورد تبارشناختي با متون يك نگرش و يك روش بسيار مؤثر و راهگشاست. اما آيا بازرگان بزرگ، همانطور كه در فرم و ظاهر و صورت متن به نگاه تاريخمند و روندي _ سيري در رابطه با آيات معتقد است به لحاظ محتوايي و مضموني نيز رويكرد و نگاه تاريخي به متن (و دقيق‌تر، كليت مضموني متن) را مي‌پذيرد؟

متدلوژي و رويكرد انطباقي در قرآن‌شناسي بازرگان
درباره رويكرد روشي و محتوايي بازرگان در قرآن‌شناسي‌اش مباحث گوناگون و عميقي مطرح شده است. مهمترين مضامين در استنباطات قرآن بازرگان آزادي، دموكراسي و اخلاق‌گرايي اوست. از سوي ديگر شايد نزديكترين الگوي ايراني (نه عيناً و منطبق) به انديشه پروتستاني در غرب، مدل فكري مرحوم بازرگان باشد.[22] اين‌ها همگي مباحثي است كه مي‌تواند به طور مستقل مورد توجه باشد. اما يكي از مهمترين ويژگي‌هاي رويكرد بازرگان به قرآن متدلوژي انطباقي او در رابطه با قرآن (و كلاً همه مباحث ديني) و علم مي‌باشد.
بازرگان در دوره‌اي مرحله تكوين شخصيت و انديشه‌اش را گذراند كه ايده تجدد و پيشرفت در سايه علم و تكنولوژي و مدرنيزاسيون انديشه غالب زمانه بود، و بالطبع تعارض يا عدم تعارض دين با علم نيز يكي از مهمترين مباحث حوزه انديشگي – به ويژه در ميان نوگرايان مذهبي و منتقدان و مخالفان آنها – تلقي مي‌شد. پرسش از نسبت علم و دين از مدتها پيش در عرصه جهاني نيز از دو سوي ماجرا – موافقان و مخالفان دين – مطرح بود. از سوي ديگر بازرگان يك مهندس بود و برخلاف بسياري از نوانديشان ديني – به ويژه در نسل‌هاي بعد – كه تحصيل‌كرده علوم انساني بودند، در رشته‌هاي تحققي‌تري تحصيل كرده بود، در كل نيز او – و نيز بسياري از شاگردان و متأثرانش، نسبت به ديگر نوانديشان از قدرت بيشتري در تحليل كاركردي و پيش‌برنده، و توان كمتري در تحليل‌هاي انتزاعي و عميق، برخوردار بودند.
در هر حال هم فرهنگ و مباحث رايج در آن دوران و هم سنخ فكري و رواني و شخصيتي بازرگان او را به مباحث مربوط به علم و دين سوق مي‌داد. اين رويكرد (نگاه علمي به مباحث فكري و ديني) كه عليرغم همه نقاط قوت و ضعفي كه دارد، اما مي‌تواند يكي از نحله‌ها و رويكردهاي مؤثر در ميان مجموعه نوانديشي مذهبي باشد، متأسفانه پس از وي استمرار و تعميقي از سوي شاگردانش پيدا نكرد. نگاه علمي (مشتمل بر ديدگاه‌هاي كيهان‌شناختي، فيزيك، زيست‌شناسي، روانشناسي و عصب‌شناسي مغز و...) مي‌تواند نه در جهت اثبات خداوند (آن گونه كه به شكل ناكام و ناتوان و عقيمي توسط برخي از مذهبيون به كار گرفته شده است)، بلكه براي درك و دريافت و مواجهه وجودي انسان با عظمت و شگفت‌انگيزي جهان كه معمولاً حيرت‌زا و بهت‌انگيز است و رساندن او به دوراهي بزرگ درك و پذيرش «با»معنا يا «بي»معنايي جهان (و انسان)، ياري رساند. برخورد علمي (و تجربي – تعقلي) با جهان و انسان تا اين دوراهي بزرگ، زان پس با يك انتخاب و در واقع «جهش ايماني» مي‌تواند در خدمت يك نوع الهيات وجودي (و اگزيستانسياليستي) قرار بگيرد و ياري‌رسان آن در درك و دريافت و نيز چاره‌جويي براي دغدغه‌ها و دلهره‌هاي وجودي باشد.
بهره‌گيري از رويكرد عيني و تجربي در مواجهه با جهان و انسان در برخي متون مقدس و به طور برجسته‌اي در قرآن، از همين زاويه، بسيار ملموس و محسوس است. متون مقدس نه متون نخبه‌گرا بلكه متوني عامه‌گرا (و پاپيولار) هستند و اين رويكرد به جهان و انسان در ايجاد پرسش، تقريب به ذهن، توليد بهت و حيرت و دغدغه وجودي براي فهم و مؤانست با جهان؛ در بستر همگاني و پاپيولار بسيار مفيد و مؤثر است و در قرآن نيز به طور گسترده‌اي وجود دارد. رويكرد عيني و تجربي به جهان براي مخاطبان اديان، نه براي اثبات خداوند، بلكه به عنوان «پيش‌پرواز» ايمان و آمادگي براي جهش ايماني، امري كاربردي و بسيار مهم است. اما بسياري از نوانديشان مذهبي علم‌گرا، به خاطر عدم عمق فلسفي‌شان، از رويكرد علمي نه در اين راستا و بستر بلكه در دو حوزه ديگر يعني براي اثبات خداوند و يا توجيه و توضيح آيات متن استفاده كرده‌اند. اما در اين دو حوزه اشكالات منطقي در ارائه و اثبات گزاره‌هاييشان و يا ايرادات روشي در توضيح و تفسير متن بر آنها وارد است. در اين رابطه رويكرد انطباقي بازرگان به قرآن نيز قابل نقد و بررسي مي‌باشد.
بازرگان از دوران جواني تا ميانسالي و كهنسالي در توضيح متن از رويكرد انطباقي علمي بهره مي‌گيرد! و در يكي از نخستين آثارش (مطهرات در اسلام) به دنبال فرمول شيميايي براي تحليل نجاسات است.[23] و به بحث از ميزان ازت موجود در ادرار براي اثبات نجس بودن آن مي‌پردازد.[24] و يا شيطان را ميكرب مي‌خواند.[25] او در دوران مياني فعاليت فكري‌اش نيز همين گرايش را دارد و مثلاً در كتاب «توحيد، طبيعت، تكامل» ابليس را از انرژي مي‌داند.[26] و پس از انقلاب و در واقع در مراحل پاياني زندگي فكري‌اش نيز باز با همين رويكرد است كه به تحليل فرشته، شيطان، جن و... و يا به تعبير خودش «تطبيق گفته‌هاي قرآن با دانسته‌هاي امروزي علم پزشكي»[27] (در رابطه با جنين‌شناسي وسير تكوين جنين انسان) و... مي‌پردازد.
اما آيا اين گونه مباحث مطرح‌شده در متن قابل توضيح و انطباق با دانش و فرهنگ كنوني است؟
به نظر مي‌رسد در حوزه احكام اجتماعي – اقتصادي تقريباً همه نوگرايان ديني پذيرفته‌اند كه حداقل در برخي موارد قرآن بر اساس «عدل زمانه»‌اش عمل كرده است. مثلاً در رابطه با مسئله برده‌داري همه نوانديشان مذهبي و حتي برخي از روحانيون رفرميست (مانند مرحوم مطهري) نيز برخورد اسلام با برده‌داري را چنين تحليل كرد‌ه‌اند. در رابطه با نوع برخورد با مسئله زنان نيز، البته نه همه ولي اكثر نوانديشان ديني باز قبول دارندكه برخورد قرآن مبتني بر به اصطلاح عدل زمانه بوده است. به عبارت ديگر قرآن در اين موارد هم از مناسبات و قوانين عصر تأثير پذيرفته است (و اصولاً توقع فروپاشي ناگهاني و درهم‌ريزي اين مناسبات آرزو و خواستي ذهني و تخيلي و غيرشدني است) و هم بر آنها اثر گذاشته است. و در واقع در قرآن هم پذيرش و هم فراروي و استعلا براي اصلاح وضع بردگان و زنان و... وجود دارد و اين امري است كه تنها افرادي كه برخوردي مؤمنانه با متن دارند بدان اشاره نمي‌كنند، بلكه بسياري از محققان (با گرايشات مختلف غيرديني و حتي ضدديني) نيز بدان تصريح مي‌كنند.
اما به نظر مي‌رسد بسياري از نوگرايان مذهبي هنوز نمي‌خواهند به جد بپذيرند كه نه تنها در رابطه با عدل زمانه، بلكه در رابطه با علم و فرهنگ زمانه نيز چنين درونمايه‌اي در متن وجود دارد. يعني همانگونه كه قرآن و پيامبر نه مي‌خواسته‌اند و نه مي‌توانسته‌اند همه مناسبات و قوانين زمانه را درهم بريزند، در حوزه دانش و فرهنگ نيز نه مي‌خواسته‌اند و نه مي‌توانسته‌اند همه دانسته‌هاي عيني و دانش زمانه و يا معتقدات و باورهاي زمانه را زيرورو كنند. در اين حوزه نيز پذيرش و فراروي و يا تأثيرگيري و تأثيرگذاري در جاي جاي متن كاملاً مشهود است. و قرآن نيز خود بر اين امر صحه گذاشته است. آنجا كه مي‌گويد ما هيچ رسولي را نمي‌فرستيم مگر به «زبان» قومش.[28] منظور از «زبان» قوم نيز آن نيست كه مثلاً براي عربها پيامبري با زبان چيني نمي‌فرستيم بلكه منظور آن است كه پيامبران خود بر اساس دانسته‌ها، فرهنگ و باورهاي قوم خويش سخن مي‌گويند، و البته آنها را اصلاح و مردمي و انساني مي‌سازند.
بنابراين همانگونه كه نمي‌توان برده گرفتن در جنگ‌ها كه رسم زمانه بوده و در آن هنگام نيز قابل حذف و نابودي نبوده است، را انكار يا توجيه‌كرد، و يا تعدد زوجات و حتي زدن زنان را توجيه نمود؛[29] نمي‌توان و نبايد تأثيرپذيري‌هاي متن از دانش و فرهنگ زمانه را انكار كرد و يا به توجيهات متكلفانه و نادرست آنها دست زد.
كبهان‌شناسي و هستي‌شناسي مبتني بر فرشته، شيطان، جن و... و به عبارتي ديو، غول، پري و... در همه فرهنگ‌هاي عصر وجود دارد.[30] ريشه‌هاي اين امر نيز به نگاه اسطوره‌اي به جهان برمي‌گردد. البته ما مي‌توانيم تحليل‌هاي گوناگوني درباره اسطوره‌ها داشته باشيم اما نمي‌توانيم استمرار و ردپاي اين اساطير را در متون مقدس انكار كنيم و با فرهنگ و زبان علمي امروزي به توجيه و تفسير آنها بپردازيم.
برخي مي‌ توانند اساطير را ناشي از جهل بشر و نگاه خرافي او به جهان بدانند. برخي نيز مي‌توانند معتقد باشند بشر در آن دوران، نه از راه دانش تجربي، بلكه از طريق اشراقي و شهودي به حقايقي در باره جهان نيز دست يافته است و همه گفته‌هايش بر اثر تخيل و خرافه نبوده است. اما مواجهه دروني و شهودي او با جهان و درك و دريافت بخش‌هايي از واقعيات جهان به علت ضعف و كمبود دانسته‌ها و مفاهيم و نقصان در انباشت علمي – فرهنگي كه به تدريج و در طي زمان به آن دست مي‌يافت؛ در حد فهم آن روزي وي تعبير و ارائه شده است. و به طور طبيعي اين بخش از واقعياتي كه او (با تجربه دروني) دريافت كرده نمي‌توانست جز در قالب مبهم و هاله‌هاي درهم‌تنيده و گنگ اسطوره‌ها بيان شود. به هر حال چه اساطير را يكسره تبيين يك ذهن خرافي از جهان بدانيم و چه در آن تفاسير و تبيين‌ها بخش‌هايي از حقايق واقعي جهان را نيز مندرج بدانيم؛ اما به هر حال اين خود واقعيتي است كه پردازش اساطير، جدا از هر خاستگاهي (اعم از تخيل خرافي، تعبير اشراق و تجربه شهودي و...) كه دارند، پردازشي تخيلي و افسانه‌وار دارد كه در رابطه با انباشت كنوني دانش – فرهنگ بشري، جنبه‌هاي فراواني از آن - و به زعم برخي رويكردهاي افراطي در برخورد با اسطوره - همه آن، فروريخته و ديگر براي انسان جديد باورپذير و تبيين‌كننده جهان به نظر نمي‌رسد.[31] در اين باره بايد به طور مستقل و مفصل به بحث پرداخت و به نظر مي‌رسد نوانديشان مذهبي براي آنكه گامي فراپيش نهند بايد به شناخت و تبيين متون مقدس و به موازات آن به مطالعه و آشنايي و تحليل و تبيين اساطير بشري (كه در همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها وجود داشته است) بپردازند. «اديان» بر بستر فرهنگ «اساطيري» بشري روييدند و برتراويدند و «انديشه» جديدتر بشري نيز از بستر اديان سربرآوردند. ناديده گرفتن اين پيوستگي و استمرار و تداوم، جدا از تفاوت‌ها و گسست‌هايي هم كه وجود دارد، فهم بسيار ناقص و عقيمي از انديشه – يا انديشه‌هاي – كنوني بشر به دست مي‌دهد...
در هر حال رويكرد انطباقي با قرآن، برخورد غيرتاريخي و انتزاعي با آن دارد و بنابه‌ دلايلي كلامي مي‌‌خواهد فاصله زماني چندين قرنه بين متن و دنياي جديد را با يك پرش تاريخي و جهش ذهني ناديده بگيرد و تمامي مفاهيم آن را در قالب دانش و فرهنگ عصر جديد بريزد و اين البته امري است ناشدني. ضعف و نقص اين روش آنجا مشخص مي‌شود كه برخوردي گزينشي – پرشي‌اش با متن مورد تحليل قرار گيرد. و اين خود يكي از نقايص جدي نوانديشان مذهبي در مواجهه با متن است.
مرحوم بازرگان نيز در مثال‌هاي يادشده اين چنين عمل مي‌كند. ايشان معتقد است فرشتگان اداره‌كنندگان غيرمادي جهان‌اند كه به امر اراده حاكم بر هستي (خداوند) عمل مي‌كنند. و تسبيح فرشتگان – كه به تكرار در قرآن آمده – را داراي «مشابهت با حركات موجي نيروي تشكيل‌دهنده جهان فيزيكي»[32] مي‌داند. اما برخورد گزينشگرانه مرحوم بازرگان با قرآن بدانجا مي‌رسد كه اين داعيه مطرح مي‌گردد كه مسئله فرشتگان در قرآن «بدون آنكه براي آنها شكل و جسم يا خصوصيات بشري و فيزيكي توصيف نمايد»[33] آمده است. ولي در يك برخورد فراگير و غيرگزينشي با متن مي‌دانيم كه چنين نيست و در اين باره به صراحت آمده است كه فرشتگان داراي دو، سه يا چهار بال و پر هستند.[34] و يا بارها جايگاه فرشتگان را در آسمان‌ها دانسته[35] و يا به نزول فرشتگان از بالا و يا ترس و وحشت آنها در هنگام رعد و برق و صاعقه[36] و يا فرشته مرگ[37] و سحرآموزي برخي فرشتگان[38] و... اشاره شده كه همه اينها با توضيح و توجيه طبيعي و دروني مرحوم بازرگان از فرشتگان سازگار نيست. شايد بتوان از موضع برون متني و با تحليل سير شكل‌گيري مفهوم پري و فرشته و پري‌دريايي و... شواهدي جدي از نام‌ گذاري نيروهاي طبيعي به نام فرشتگان را در فرهنگ بشري نشان داد. اما نيمه ديگر ماجرا نيز بيان و پردازش اسطوره‌اي اين نام‌گذاري‌ها و شرح و بسط و شاخ و برگ پيدا كردن آن در فرهنگ و ادبيات بشري است. و آنچه در متون مقدس نيز بازتاب يافته است همان محصول نهايي و پردازش‌شده اين مفاهيم در فرهنگ بشري است. و البته نمي‌توان اين محصول را به شناختي علمي و تجربي و امروزي فروكاست.
به همين ترتيب نمي‌توان درباره ابليس و شيطان و جن نيز با اين رويكرد بحث كرد و در بحث از جن سخن از انرژي حرارتي[39] به ميان آورد و يا در بحث از ابليس به همين شكل به صورت جسته و گريخته باز پاي انرژي را وسط كشيد.[40] در حالي كه اين مفاهيم در كليت متن، اگر برخورد گزينشي – پرشي با آن نشود (يعني گزينش برخي آيات و ناديده گرفتن و پرش از روي بخش ديگري از آيات كه معمولاً تعداد آيات دسته دوم بيشتر از دسته اول است)، كاملاً در چارچوب مفاهيم همگاني و بين‌الاذهاني انسان‌هاي آن عصر به كار رفته‌اند. در غير اين صورت و با رويكرد انطباقي نمي‌توان دسته‌بندي‌هاي دروني جن‌ها و كافر و مؤمن خواندن آن‌ها[41]، فرستادن رسولاني براي آنها[42]، به جهنم رفتن آنها در روز قيامت[43]، سعي جن‌ها (و نيز شياطين[44]) براي نفوذ به آسمان و دزديدن پيام وحي[45] و بسياري مسائل نظاير آن را كه در متن آمده است، توضيح داد. مؤمن و كافر بودن، مجازات و نظاير آن ربطي به بحث از انرژي و انرژي حرارتي و ميكرب و... ندارد. به همين شكل سير تكوين جنين كه در متن آمده است منطبق با دانسته‌ها، آن هم دانسته‌هاي همگاني عصر است، همگاني كه مخاطبان اديان آنان هستند نه صرفاً نخبگان جامعه. و سير مرحله به مرحله گوشت و پوست و استخوان[46] ارتباطي با سير همزمان اجزاي گوناگون جنين كه علم امروز مي‌گويد ندارد. و اساساً نبايد از اين زاويه وارد متن شد و به انطباق آن با دانش و فرهنگ عصر جديد پرداخت.
ويژگي اصلي برخورد بسياري از نوگرايان مذهبي در اين گونه موارد كه متن از دانش، فرهنگ يا مناسبات و قوانين عصر متأثر شده است، برخورد گزينشي است. مرحوم بازرگان خود در انتقاد به برخي ديگر از نوگرايان به برخورد غيرگزينشي با قرآن تأكيد مي‌ورزد: «اگر كليه آيات مربوط به موضوع را، با همه اجمال، ابهام، تفصيل، تعبيرف تحول و احياناً تناقض‌هايي كه وجود داشته يا به نظر بيايد، پهلوي هم و همراه با آيات قبل و بعد جمع نموده، مقايسه و مطابقه انجام دهيم، احتمال خطاهاي سهوي يا عمدي در تعبير و تفسير، به طور محسوس تخفيف خواهد يافت».[47]
در اينجا بازرگان با صراحت تمام به برخورد با كليت آيات اشاره مي‌كند و حتي با صداقت و صراحتي كه دارد، شايد ناخواسته و ناخودآگاه از واژه شگفت‌انگيز «تناقض» نيز استفاده مي‌كند، اما معتقد است برخورد غيرگزينشي باعث مي‌شود خطاي فهم متن كاهش يابد. اما آيا خود آن مرحوم توانسته است در همه جا به اين توصيه خود عمل نمايد؟
همچنين مرحوم بازرگان در جاي ديگري ضمن بحث درباره آياتي كه از تمثيل برده و مملوك در بيان مفاهيم خود بهره گرفته است، تصريح مي‌كند كه اين مثال‌ها «مأخوذ از رسوم زمان و عادات و اعمال مردم مي‌باشد»[48] و يا در جاي ديگر عنوان مي‌كند كه «مذاهب خواه و ناخواه چون ميراث گذشته هستند و محتوي و مقصد آنها در بدو پيدايش و در طي عمر خود ناگزير در يك سلسله قالب‌هايي به لحاظ زبان تقرير، مراسم و تشريفات ارائه شده است و معرفي و اجراي احكام توأم با يك سلسله صورت‌ها و عادات و حالات بوده است كه هيچ يك از آنها لازمه دين نيستند، بلكه در اثر معاصر بودن و تقارن و تصور مردم حالت تقدس يافته يا به صورت شعائر درآمده‌اند»[49]. اما درك و دريافت مرحوم بازرگان از اين نكته كليدي وقتي به شرح و بسط آن مي‌پردازد و مثال مي‌زند ناگاه تنزل مي‌يابد و سطحي مي‌گردد. ايشان چنين ادامه مي‌دهد «مانند زبان لاتين براي انجيل و صليب براي عيسوي‌ها و گنبد و كاشيكاري براي مساجد كه يادگاري معماري دوران‌هاي معيني است. ]و يا[ عبا و عمامه و كفش و لباس و طرز رفتاري كه اوصياي دين به تبعيت از رسولان زمان خود داشته‌اند... بديهي است كه تقيد به اين گونه قالب‌ها و صورت‌ها و شكل‌هاي صوري در برابر رشد و تكامل بوده و قيافه مندرس و متحجري به مذهب مي‌دهد و داغ باطل روي آن مي‌زند.»
اينك ميراث قرآن‌شناسي مرحوم بازرگان در برابر ماست. اين ميراث داراي وجوه درس‌آموز بسياري است، همان‌گونه كه به برخي وجوه آن نقدهاي جدي وارد است. بازرگان عليرغم همه احترام و اراداتي كه به قرآن دارد، اما با نگاهي غيرهاله‌گرا به صورت آن مي‌نگرد و با نگاهي تاريخي به سير تدوين قرآن، از ظاهر قرآن رايج و رسمي هاله‌زدايي مي‌كند و تدوين زمانمند و مبتني بر سير تدريجي و تاريخي نزول آيات را شكل بهتر و مفيدتري براي تدوين قرآن مي‌داند.[50] شايد در تداوم راه نوانديشي ديني امروز آنان بايست به برخورد تاريخي با محتواي متن نيز بپردازند و گام فراپيش خود را تعيين نسبت با مذهب متن نه مذهب تارخي قرار دهند. و با برخوردي تاريخي – الهامي وجوه تاريخي و وجوه فراتاريخي و فرارونده و آموزنده متن براي انسان معاصر را به بحث بگذارند. و از اين گذرگاه معناي تازه و اثرگذار و زنده‌اي از «مذهب» و كاركرد آن در جهان معاصر و انسان جديد به دست دهند. ميراث بازرگان يكي از اندوخته‌ها و گنجينه‌هايي است كه ياري‌رسان اين راه است.
اما علاوه بر انديشه او، اخلاق و منش‌اش نيز گنجينه پربار ديگري است. «مذهب» با هر تلقي و درك و دريافتي كه مطرح شود صرفاً نبايد از عهده آزمون‌هاي نظري برآيد و گزاره‌هايش محك منطقي و استدلالي بخورد، شايد مهمترين آزمون و محكي كه مذاهب را بايد بدان سنجيد محك عملي و مشخصاً آزمون اخلاقي است. بدان معني كه مذهب چه تغييرات دروني و وجودي – اخلاقي در مخاطب خويش برجاي مي‌گذارد. مهمترين محك براي صدق گزاره‌ها و آموزه‌هاي مذهب محك تجربي و عملي است و بازرگان خود مي‌تواند نمونه و الگويي براي زيست مذهبي و اخلاقي باشد. بازرگان و بسياري از دوستانش نه به خاطر مذهبي بودن بلكه به خاطر اخلاقي بودن – به ويژه در حوزه عمل و اجتماعي -است كه مورد احترام بسياري از هم‌انديشان و مخالفانشان در داخل و خارج از ايران قرار دارند. اين ويژگي است كه نوانديشان ما (بويژه فعالان سياسي آن) نبايستي به هيچ بهانه و بهايي خللي در آن وارد كنند.
رضا عليجاني
پي‌نوشت‌ها:
[1]) براي توضيح بيشتر به مقاله «تعيين نسبت با مذهب متن يا مذهب تاريخي؟» در پايگاه اينترنتي WWW.ADVARNEWS.COM كه تقرير يك سخنراني در مراسم شب‌هاي احيا در حسينيه ارشاد است، مراجعه شود.
[2]) سير تحول قرآن، جلد 1 و 2، شركت سهامي انتشار.
[3]) بازرگان، انگيزه مذهب، ص 13.
[4]) سير تحول قرآن، ج 1، شركت سهامي انتشار، 1355، ص 48
[5]) همان، ص 52
[6]) همان، ص 55
[7]) سيرتحول قرآن، ج2، شركت سهامي انتشار، 1359، ص 11.
[8]) منظور اين است كه آيه‌اي نامتناسب با اين سوره از جاي ديگر قرآن به اينجا آمده و تدوين شده است.
[9]) همان،‌ص 12.
[10]) همان،‌ص 12.
[11]) همان،‌ص 12.
[12]) همان،‌ص 13.
[13]) همان،‌ص 13.
[14]) همان،‌ص 36.
[15]) همان،‌ص 79.
[16]) منظور متن آن سوره است.
[17]) همان،‌ص 98.
[18]) همان،‌ص 137.
[19]) سير تحول قرآن، ج 1، چاپ انتشار، 1355، ص 2 (جلد دوم در سال 1359 چاپ شده است).
[20]) همان، ص5.
[21]) ارتباط غيرزباني، جمله‌شناسي قرآن، انتشارات بعثت، ص 136.
[22]) برخي پايه‌هاي مهم پروتستانتيسم در نگاه وبر عبارت از اصالت فرد مسيحي، نفي ميانجي ميان انسان و خدا، ثواب خدمت به خلق، نفي تنبلي و بيكارگي و هرزگي، سودجويي و عقلانيت، كار و قناعت و رياضت، پشتكار، امساك و هوشياري و دورانديشي. اكثر قريب به اتفاق اين ويژگي‌ها را مي‌توان در مدل سخن و رفتار بازرگان نشان داد.
[23] ) مطهرات در اسلام، ص 59.
[24] ) درست برخلاف برخي متجددان و نوگرايان زرتشتي كه براي توجيه مباحث مطرح شده در فصل ونديداد در كتاب اوستا كه به وفور به استفاده از ادرار (به ويژه گاو نر) براي شستشو و ايجاد طهارت در انسان‌هاي آلوده و يا شستشوي رخت و لباس آنها اشاره دارد، ازت موجود در ادرار را عامل پاك‌كننده معرفي مي‌كنند.
[25] ) همان، ص 115.
[26] ) توحيد، طبيعت، تكامل، انتشارات قلم، 1359، ص 44.
[27] ) بازگشت به قرآن، ج 3، انتشارات قلم، 1362، ص 150.
[28] ) سوره ابراهيم، آيه 4.
[29] ) قرآن اصلاحات اجتماعي بسيار زيادي را در رابطه با بردگان و زنان و ... انجام داد، جدا از طرح مباني فكري جدي كه اساس هر نوع تبعيض ميان انسان‌ها (از جمله آزاد و برده، زن و مرد، سياه و سفيد و...) را در هم مي‌ريخت. اين موضوعي است كه مستقلاً بايد بدان پرداخت. اما وسعت اصلاحات اسلام مثلاً در مورد زنان به حدي است كه شرق‌شناس و اسلام‌شناس بزرگ غربي، هميلتون گيپ اظهار مي‌دارد: «اينكه اصلاحات اجتماعي قرآن به طور كلي باعث ارتقاي موقع و مقام زن شده است، قولي است كه جملگي برآن‌اند.... بديهي است كه محمد بيش از آنچه در قرآن آمده است نمي‌توانست وارد متد قانونگذاري شود.با وجود اين چيزي نگذشت كه بسياري از حقوقي كه به زنان داده شده بود با فتواي شرعي مفتي‌هاي اسلام تغيير يافت» (اسلام، بررسي تاريخي، ترجمه منوچهر اميري، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1380، ص50).
[30]) در همه متون مقدس به ويژه در اوستا و كتب مختلف اديان هندي (وداها) نيز چنين نگرشي مشاهده مي‌شود. همانگونه كه در ادبيات و اشعار بشري در همه تمدن‌ها نيز وجود دارد.
[31]) يك تفاوت بنيادي ديگر آن است كه در زمانه غلبه نگاه اسطوره‌اي، انسان آن عصر به اسطوره به عنوان يك باور و اعتقاد واقعي نگاه مي‌كرد، اما انسان جديد به اسطوره به عنوان يك تأويل و تبيين، نه باور و اعتقاد عيني مي‌نگرد.
[32] ) بازگشت به قرآن، ج2، ص 38.
[33]) همان، ص 33.
[34]) آيه 1 از سوره35.
[35]) مثلاً در26 از 53، 95 از 17، 25 از 25، 5 از 42 و...
[36]) آيه 13 از 13.
[37]) آيه 93 از 6.
[38]) آيه 102 از 2.
[39]) مشكلات و مسائل اولين سال انقلاب، نهضت آزادي، چاپ دوم، 1362، ص 356.
[40]) توحيد، طبيعت، تكامل، ص 44.
[41]) آيات مختلف سوره جن.
[42]) آيه 130 از 6.
[43]) 38 از 7، 179 از 7 و...
[44]) در هر يك از موارد يادشده فرشته، شيطان و...، قرآن ضمن آنكه در بستر فرهنگ عصر تكوين يافته و سخن گفته است و نه مي‌خواسته و نه مي‌توانسته آن فرهنگ را – همانند مناسبات و قوانين حاكم - در هم بريزد و در حقيقت از آن تأثير پذيرفته است، اما از سوي ديگر با فراروي نيز سعي در اصلاح آنها داشته است. مثلاً ابليس و شيطان در قرآن، برخلاف نگاه ثنوي نهفته در برخي فرهنگ‌هاي آن دوران، نه يك نيروي قدرتمند و همطراز خداوند – مانند اهريمن در برابر اهورا – بلكه خود مخلوق خداوند است. جدال خدا و شيطان در حوزه كيهاني و طبيعي اصلاً وجود ندارد بلكه اين كشمكش فقط در درون انسان صورت مي‌گيرد. در انسان نيز اهريمن و شيطان تسلط و تملكي ندارد و تنها مي‌تواند وسوسه كند و نهايتاً اين خود انسان است كه بين سخن و خواست خداوند و وسوسه اهريمن و شيطان انتخاب مي‌كند. اين اصلاحات، حداكثر اصلاح فرهنگي است كه مي‌توان در چارچوب فرهنگ آن عصر تصور كرد. ضمن آن كه تشويش‌ها و كشمكش‌هاي دروني انسان – جدا از هر قالب و زبان فرهنگي كه بيان شود _ امري فراتاريخي و جاودانه است.
[45]) 9 از 72، 5 از 67، 7 از 37 و...
[46]) بازگشت به قرآن، ج 3، ص 153.
[47]) بازگشت به قرآن، ج 4، انتشارات قلم، 1364، ص 43.
[48]) بازگشت به قرآن، ج 4، ص 232.
[49]) انسان و زمان، ص 51.
[50]) البته وي توصيه نمي‌كند كه اينك قرآن رسمي مسلمان‌ها تغيير شكل يابد و قدمي هم در اين راه برنمي‌دارد. اما در مباحث تحليلي و آموزشي‌اش بر اساس ترتيب و سير زماني آيات به آنها مي‌پردازد ونه بر اساس ترتيب و جاي كنوني آنها در ميان سوره‌ها.

هیچ نظری موجود نیست: