Translate

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴


دو تا چهار تا - «باورها»، «مسوول» و «مسووليت پذيري»
منبع: سايت ديدگاه علی ناظر




-->

در عرض يکي و دوهفته اخير يک سري تنش هايي در سايت ديدگاه به وجود آمده که برخي از کاربران تقصير آن را متوجه من مي دانند. بحث اين ياران در اين خلاصه مي شود که تا زماني که علي ناظر مسوول سايت است، «مسووليت» سايت و آنچه که در آن مي گذرد هم بر دوش اوست. من با اين گفته صد در صد موافقم.من مسوولم. مسوول انتخاب مطلب، اما نه محتواي مطلب. اگر هادي خرسندي به حزب کمونيست کارگري (حککا) حرفي مي زند، مسووليت درج کردن يا نکردن آن به عهده علي ناظر است، اما اينکه آيا حرف ايشان درست است يا نه، مسووليت با خود ايشان است. اگر انتقادي به محتواي مطلب است بايد با ايشان برخورد شود، وگرنه روي سخن با علي ناظر خواهد بود.در مقام مسوول و صاحب امتياز سايت ديدگاه، مي خواهم يک سري حرفهايي را که در جمع بندي «ديدگاه هفت ساله شد» زده شد، تکرار کنم، و بعد به موضوع اين مطلب بپردازم. 1- «ديدگاه در مرور زمان تبديل شده به شرکتي «سهامي» که کاربران خود را در خير و شر آن «سهيم» دانسته و هر گاه که به خطا مي رود با انتقاد و پند و مهرباني وظايف «مدير اجرائي» را به او يادآوري مي کنند»2- «سايت ديدگاه براي دفاع از انديشه و ايدئولوژي بخصوصي تأسيس نشده است. بقول يک دوست ديدگاه بايد «کلمه را با کلمه پاسخ داد» (البته پاسخ گلوله گلوله است). اگر شما فکر مي کنيد که نظر من غلط است، انحرافي است، ضد ميهني است، با قلم خود، با کلام خود و با انديشه پوياي خود واقعيت را آنطور که مي بينيد ارائه دهيد. مگر به شعور مردم اعتقاد نداريد؟ بگذاريد آنها قضاوت کنند. بگذاريد که آنها تصميم بگيرند که انديشه «من» ارتجاعي است يا انديشه «تو» و يا «او». خواهش مي کنم اجازه دهيم تا مردم «قدرت تشخيص و شناخت» پيدا کنند. خواهش مي کنم به من اين «مسووليت و مأموريت» را ندهيد که تعيين کنم مردم چه بخوانند و چه بشنوند و چه «بدانند».»3- «شايد برخي توقع داشته باشند که من سانسور کنم و مطالبي را درج نکنم. همانطور که پيش از اين گفتم، من از اشتباه پيشين خود عبرت گرفته ام و حاضرم به جاي جشن هفت سالگي ديدگاه، «شب هفت» ديدگاه را بگيرم، اما «نظري» را سانسور نکنم. اميدوارم که نظرم را به روشني بيان کرده باشم.»4- «برخلاف 6 سال اخير که «نويسنده» يکه تاز بود و هر چه دلش مي خواست مي نوشت و «تنها به قاضي مي رفت»، حال با بودن اين «ستون» مورد بازخواست، پرسش و انتقاد خواننده قرار مي گيرد. البته اين سکّو کاملا ساخته و پرداخته نشده است. يکي از اشکالات و موانع اساسي نحوه ي برخورد خود کاربران است، که يا بلد نيستند از اين «وسيله» به نحو احسن استفاده کنند، و يا مي دانند و آن را در راستاي اهداف «نگرشي بخصوص» به کار مي گيرند.»5- «نمي خواهم ديدگاه چماقي و ابزاري و يا پلاتفورمي براي نقد از مجاهدين و يا هر نيرويي که در حال درگيري با رژيم است بشود. اين خواست من، آنطرف سکه ي «فراسازماني» بودن ديدگاه است. اگر ديدگاه نمي خواهد مبلغ سازمان بخصوصي باشد، به همان نسبت هم نمي خواهد سازمان مشخصي را به زير ضرب ببرد (حتي اگر سلطنت طلب باشد).»«مسووليت پذيري»*درج مقاله سعيد سلطانپو يک «خطا» بود، به چند علت:الف: مسوول سايت، شخصا به مواردي که در اين مقاله آمده است، باور ندارد. من هرگز نمي توانم به خود، در بدترين کابوسهايم، بقیولانم که مجاهدين کسي را زنده خاک مي کنند، و يا تير خلاص زن هستند. مجاهدين به نظر من پاک تر از اين تهمت ها هستند. اين باور من بوده، هست، و فکر نکنم کسي يا موردي بتواند آن را تغيير دهد.ب: مجاهدين در سخت ترين شرايط به سر مي برند (بر خلاف حککا امکان پاسخگويي ندارند)، و روي ميز گذاشتن تهمت هايي اينچناني در اين مقطع از زمان، يک خطاي سياسي است، مخصوصا از سوي علي ناظر که هم ادعاي شناخت سياسي دارد و هم موضعش در قبال مجاهدين و رژيم شفاف و روشن است. درج مطلب، آنها را بيشتر تحت فشار مي گذارد. بقول يکي از ياران ديدگاه، جهانخواران، پيش از حمله به افغانستان، اول شاه مسعود را حذف کردند. مسوول ديدگاه، به ظرافت کار توجه نکرده بود.پ: مسوول ديدگاه پيش از اين بار ها گفته بود که تا بيرون آمدن اسم مجاهدين از ليست تروريستي، به نقد آنها نخواهد پرداخت. درج مقاله سعيد سلطانپور خلاف وعده بود.ت: با توجه به نکات بالا، و اين باور که هر تهمتي را مي توان پاسخگو بود، و نبايد از تهمت هراسيد، و اين واقعيت که ديدگاه امکان پاسخگويي را فراهم آورده است، تصميم به درج مطلب گرفته شده بود.به مسائل ديگر بپردازيم.باور هاي اين مسوول*من به اين باور رسيده ام که ديدگاه، تبديل شده به يک «شرکت با مسووليت نا محدود»، که سهامداران آن در پايان هر سال، و يا در زمانهاي اضطراري، «مدير مسوول شرکت» را مي توانند عزل کنند و يا ابقا کنند. ديدگاه با توجه به اين «نگرش» راه اندازي و مديريت شده است. من اصلا خودم را «صاحب امتياز» نمي دانم، و در نتيجه «ادعاي مالکيت» ندارم. مي خواهم اين پاراگراف را يکبار ديگر بخوانيد تا از نوشته اي که به دنبال مي آيد بد برداشت نشود.*هر «شرکتي» هم يک سري مقررات دارد. مقررات را سهامداران تعيين نمي کنند، بلکه «حقوقدانان» هستند که «مرز» را مشخص مي کنند، و «مدير» را ملتزم به آن مي کنند. اگر عدول کرد، او را عزل ميکنند، و يا حتي به «دادگاه» مي کشانند. البته «مدير» از «سهامداران» ماهيانه «حقوق» مي گيريد. «مجاني» عرق نمي ريزد.*در عالم سياست، مخصوصا وقتي دريايي خون بين «دشمن» و «دوست» است، تنها حقوق ماهيانه اي که به «مديران» مسوول (در سازمانهاي سياسي و يا سايتهايي مثل ديدگاه) پرداخت مي شود «وجدان آسوده» است. «مسوولين» شب ها اجازه دارند راحت بخوابند، چون اميدوارند که به خلق و «آرمان» پشت نکرده اند. ساده تر اينکه، علي ناظر، هر ماه «حقوق ماهيانه» اش را دريافت مي کند، چون وقتي با خود «چک» مي کند، مي بيند که «هنوز سر موضعي» مانده و به «آرماني» که باور دارد پشت نکرده است. خوشبختانه، سهامداران نمي توانند به «مدير مسوول» بگويند که از اين پس اين «حقوق و مزد» پرداخت نخواهد شد، چون «آرمان» و «باور» مقوله ايست شخصي، و نه «جمعي» (حداقل آنطور که من زندگي مي کنم).*از تئوري که بگذريم، و به واقعيت تلخ وارد شويم، هنوز رژيم هست، و هنوز در حال قتل و جنايت است. و چون «امر مبارزه» براي حذف «جاني» و اين «جنايات» است، مدير مسوول، «مسوول» است که هميشه باورها و اعمال خود را با «واقعيتها» چک کند. آيا کاري که انجام مي دهد، رژيم را تقويت ميکند، يا تضعيف؟ اين مهمترين سوالي است که «سهامداران» از علي ناظر ميکنند. به نظر من، و با تجربه اي که در اين چندين سال اندوخته ام، «سهامداران» هيچ مساله شخصي اي با علي ناظر ندارند، و کليه انتقاداتشان به اين «مدير مسوول» فقط و فقط از جايگاه «دشمن را فراموش نکن» است، و بس. اين باور من است، و دقيقا به خاطر همين باور است که خود را موظف به «پاسخگويي» مي دانم.*اما نمي دانم آيا با اين واقعيت آشنا هستيد يا نه که «اثر انگشت، هر چند اگر پوست بسوزد، اثر انگشت به همان شکل مي ماند»؟ راحت تر اينکه، علي ناظر، بهتر از اين که کار مي کند، بلد نيست. مي خواهم کمي ملموس تر صحبت کنم. علي ناظر، مثل همه کاربران ديدگاه، مسائل «شخصي»، «زندگي»، «کمبودهاي فردي»، «خودبيني هاي رواني»، و...را بايد به صورت «روزمره» حل و فصل کند. و پس از انجام و درگيري با همهء آنها، بايد در نقش «مدير مسوول» هم انجام وظيفه کند. همه ي اينها تاکنون انجام پذير بوده اند، چون بر «موجي» از «باورهاي شخصي» او سوار بوده اند. «فکر ميکنم. به يک سري آرمانها باور دارم. پس هستم». بدون اين باور ها، بدون انديشيدن آنگونه که من مي انديشم، بدون بودن آنطور که من هستم، ديگر من، من نيستم. و اگر من آنگونه که هستم نباشم، بي شک «راندمان» من به «صفر» خواهد رسيد، و ديدگاه «مي ميرد».* بر خلاف بعضي ها که فکر مي کنند، چون من ديدگاه را مثل فرزندي بزرگ کرده ام پس «مرگ ديدگاه» را نمي توانم تحمل کنم، من هميشه بر اين باور بوده ام که اگر ديدگاه آنطور که من فکر مي کنم بايد عمل بکند، نکند، بهتر است که بميرد و «شب هفت» او را بايد با شادي گرفت. از هر کس که اين نوشته را مي خواند خواهش مي کنم که روي چند جمله بعدي من بي نهايت تأمل کند. من، علي ناظر نمي توانم سانسور کنم. شب خوابم نمي برد. ديدگاه براي بزک کردن «سانسور» به ميدان نيامده و علي ناظر «آرايشگر» خطا نمي تواند باشد. و دقيقا به همين خاطر است که دچار خطا مي شود و هر مطلبي را درج مي کنم. اين «عيب بزرگ» علي ناظر است. «باور هايم مثل اثر انگشتي است که حتي با پوست انداختن هم حذف نخواهند شد». باور هاي من نهادينه شده اند. دقيقا به خاطر همين باور هاست که اين «يادداشت» را نوشته ام.*برگرديم به سر خط. حال که با واقعيات آنطور که هستند روبرو شديم. «درد» را شناختيم، کمبود ها را بررسي کرديم، و به روشني پي برديم که اين «مدير مسوول» نمي تواند خط و خالش را عوض کند، و «مسووليتش» را آنطور که سهامداران مي خواهند انجام دهد، چه مي توان کرد؟ اگر از من بپذيريد که اصلا «ادعاي مالکيت» ندارم، راه حل آسان است. يا او را همينطور که هست بپذيريد و يا يک «مدير مسوول» ديگري را به کار بگماريد. خوشبختانه، علي ناظر «کليه مخارج» شرکت را تا پنج سال آينده پرداخته است. فقط يک نفر «آرمانخواه» «ضد رژيم» که به امر «فراسازماني نگاهداشتن» ديدگاه پايبند باشد بايد قدم جلو بگذارد. البته مسوولين صفحات ديگر ديدگاه (هيات مديره اين شرکت سهامي) هم بايد بپذيرند با «مدير مسوول جديد» همکاري کنند. واقعيت اين است که مديريت ديدگاه کار آسان و «يکنفره» نيست، *اگر اين فرد «مسوول» پيدا شد، قدمش روي چشم من. ولي اگر نشد؛ اگر کسي قدم جلو نگذاشت، چه بايد کرد؟ راهکار باز هم آسان است، «سهامداران» کليه سهام خود را به «مزايده» گذاشته و در يک شرکت ديگر سرمايه گذاري مي کنند. شرکت سهامي «ديدگاه» بالاجبار اعلان «ورشکستگي» مي کند و مي رود پي کارش، و يا به کار «تق و لق» خود ادامه مي دهد. ساده تر اينکه، اگر علي ناظر مي گويد که «من همينم که هستم»، تغيير اساسي هم نمي کنم، و کاربران معتقدند که راهي که علي ناظر مي رود به ناکجا آباد است، تنها راهي که مي ماند، «بايکوت» ديدگاه است. بگذاريد علي بماند و حوضش تا شايد به واقعيات سياست تن بدهد.*به هر جهت، رژيم را نبايد از ياد برد. براي علي ناظر دشمن هميشه رژيم مي ماند، و به هيچوجه با رژيم سر سازش نخواهد داشت.*اگر در چند روز اخير جمله اي نوشته ام که به کاربري اهانت شده، صميمانه پوزش مي خواهم.علي ناظر – 18 دي
1384 - ديدگاه

تاریخ ارسال: 11 Jan 2006] [ارسال‌کننده: esmaiel] [ esmail@atash.de ] سلام شما هسیتید و وجود دارید اگر یک نگاه به سایت خود بیندازید می بینید این بودن فقط در خدمت شورای ملی مقاومت است نه بیشتر اسماعیل
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: دکتر فرامرز شکیبی] [ shakibi-faramarz@yahoo.com ] آقای سعید سلطانپور اولا هنوز تا جایی که من میدانم سازمان زیر ضرب است. دوما نوشته ی شما هیچ شبیه انتقاد و نقد مواضع نبود. بلکه انباشته از دروغهایی بود که از دهان وزارت اطلاعات رژیم فقط می شود شنید. از نوشته ی شما با دروغ هایی که گفته بودید و خانم اقبال در پاسخگویی آنرا به درستی برشمرد. بر می آید که شما یا اساسا هیچ گاه در سازمان نبود اید و یا اگر بوده اید به تحریف حقایق بنا به سنت ایران دیدبان دست زده اید. برای همین لطفا نوشته ی خودتان را با یک نوشته ی مستدل و منطقی و نقد اشتباه نگیرید. نوشته شما همه چیز میتواند باشد بغیر از نقد. امیدوارم که اگر دست اندکار نوشتن هستید اینبار دست به عصاتر راه بروید برای اینکه کسانی هستند که جرات دارند رو در روی تحریف ها بایستند.
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: سعيد سلطانپور] [ ssultanpour@yahoo.com ] اقاي ناظر با سلام من در تعجبم جا شما با يك غوره سردتي تان مي كند و با يك مويز گرمي تان. شما كه مواضع مرا ميدانستيد ونيز ادرس من و شماره تلفن من و حتي عكس مرا هم داشتيد . قبلا هم گفته بودم كه چون سازمان زير ضرب هست من انصاف نمي دان بعضي مطالب و انتقادات را بنويسم ولي وقتي كه هيچ اصولي را نگه نم دارند مجبورم كه بنويسم. در ضمن من برا ي همكار شما ... چهره شناخته شده اي هستم. البته خودم ادعائي ندارم كه كسي هستم ولي چون ميانديشم پس هستم. دوست عزيز من دارم جوابيه با مدرك بااستناد دقيق به ارتباط من با سازمان مجاهدين اوليه و فعلي مي نويسم. و بدين دليل كمي طول كشيد ه است . خودتان را شرمنده ندانيد. شما به عنوان يك فرد كار تان مثبت است . انها كه كار ي نمي كنند و تنها انتقاد مي كنند اشكال ندارند. اتفاقا همين ديروز در تورنتو در جلسه اي در رابطه با جامعه ايراني بود م كه 4 تا از هواداران سازمان در ان شركت داشتند و انها بخوبي از مواضع من و اينكه من وجوددارم اكاه هستند. اقايان ...,...,و .... . البته اگر بخواهيد مي توانيد اسمها را حذف كنيد من اصراري ندارم.
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: شراگیم موحد] [ sharagim_movahed@yahoo.com ] نیما خان روشن فرموده اند که چگونه می شود مبارز بود و از «هنرمندان داخل» حمایت کرد؟؟ من از ایشان تقاضا دارم با کمک سازمان متبوعشان شرایطی را فراهم اورند که این هنرمندان به خارج امده تا ما هم بتوانیم از هنرشان حمایت کنیم. چون بعضی از ایشان بسیار هنرمندند که متاسفانه در ایران به دنیا امده اند و نمی توانستند در نروژ و سوئد هنر یاد بگیرند. به امید خروج همه هنرمندان از ایران. شراگیم موحد - زاربروکن
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: آرمين كسروي] [ armin.kasravi@yahoo.co.uk ] سلام به همه, بايد اعتراف كنم ديگر از محاسن سايت شما امكاني است كه فراهم شده تا گاها كاربران با يك ديگر رابطه اي بزنند. دوست عزيزم آقاي مهران ماهوان مرا خجالت زده كردند و مطلب مرا ارزشمند ديده اند كه از سرم هم زياد است, من در نوشته ام گفتم از آقاي ناظر ياد گرفتم, و اين تعارف نبود. ديشب فرصتي داشتم مطالبي از جان استوارت ميل فيلسوف انگليسي قرن نوزدهم را مي خواندم تحقيقات ارزشمندي روي مقوله آزادي داشته است, سراغ تاريخ هم كه مي رويم خبر از تلاش مستمر فرهنگي, ايدئولوژيك, سياسي انسان براي دستيابي به آزاديهاي فردي و اجتماعي است. من باور دارم بعنوان يك هوادار ساده مجاهدين كه آنرا افتخاري براي زندگي خود مي دانم در كنار تو مهران عزيز اگر چه شانس آشنائي حضوريت را نداشتم, مي توانيم مؤثر تر و كاراتر از شر اين رژيم خودمان و مردممان را رها كنيم, عليرغم اختلافاتي كه با هم داريم, ما ديگر كودك نيستيم همه بزرگ شديم وقتي به مطالب و نوشته هاي دوستان در سايت توجه مي كنم فارغ از اينكه در تائيد من و سازمان من باشد احساس مي كنم هر يك شخصيت هاي برجسته در پهنه انساني و اجتماعي سياسي هستند, وقتي فكر مي كنم مي بينم مگر مي شود بدون اختلاف به وحدت رسيد اگرچه اصالت به اختلاف نيست ! مهران عزيز اگر چه مي دانم با هم اختلاف نظر هاي زيادي داريم و نمي خواهم آنها را ماست مالي كنم اما ياد گرفته ام كه باورت كنم و دوستت داشته باشم, و روي نقاط مشتركمان كه همه سرنگوني طلب هستيم سرمايه گزاري كنيم, تو هم به من اجازه بده اگر عشقي به سازمان و رهبري آن دارم از بيان آن نترسم و آنرا قايم نكنم. قربانت - آرمين
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: مهران ماهوان] [ mehran_2202000@yahoo.com ] آیا کاربر محترمی که با نام N.Roshan به استاد آواز ایران محمد رضا شجریان توهین کرده اند، می دانند رژیم آخوندی و اضداد مقاومت ایران از کلام گهر بارشان چه کیفی می کنند؟ برادر یا خواهر ارجمند کمی تأمل کنید بعد به این قضاوت های آلوده دست بزنید. من پرسشی از شما دارم و خواهش می کنم پاسخ آنرا با خودتان مرور کنید . اگر شجریان دعوت چندین باره مجاهدین را می توانست بپذیرد و ... الان گل سر سبد نبود؟ آقایان محسن رضائی ، محمد بابا کاشانی و استاد تار میهنمان حمید رضا طاهرزاده سال ها پیش با شجریان ملاقات کردند حتی شجریان غزل حافظ « سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت » را برای برادر خواندند با تار آقای طاهرزاده... افسوس که نمی خواهم و نمی توانم بیشتر توضیح دهم . دوستان مردم را چون به ساز شما نمی رقصند ـ از خود نرانید .
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: علی یحی پور (سل تی تی )] [ s.salehkia@freenet.de ] با درود بی پایان به آقای علی ناظر .مرگ بر سانسور درود بر آزادی بیان حتی برای آقای سعید سلطانپور نامی. سایت دیدگاه زندگی من شده است بهتر از آن هیچ جا ندیدم در زندگی خود تجربه نکردم ولی شعارش را سالها شنیدم ومیشنوم .بر خلاف نظر آقای ناظر من فکر میکنم مجاهدین باید نقد شوند همین حالا سالها برای این نقد دیر شده است در کوران همین نقد است که هر سازمانی آبدیده تر وشفاف تر وقوی تر خواهد شد از نقد نترسیم در هر شرایطی حتی آمریکا قوی ترین سازمان سیاسی علیه رژیم را تروریست بنامد مگر معیار تشخیص آمریکا ست ؟نقد انسان را قوی تر میکند ؛محبوب تر می کند؛از نقدنهراسیم.....مجاهدین هم اگر یک سازمان محبوب مردم می خواهند بشوند باید به این نقد ها بها بدهند برای نظرات مخالف خود احترام قائل بشوند واحساس مسئولییت روی افکار عمومی بکنند وبه آنها جواب بدهند اینجور ی تصور نکنند که هر کس مخالف آنهاست ؛مزدور رژیم است اشتباهی که در مورد فریدون گیلانی کردند ... پیروز وسرفراز باشید آقای ناظر
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: مهران ماهوان] [ mehran_2202000@yahoo.com ] با قدردانی از نطر ارزشمند برادر عزیز آقای آرمين كسروي ، از ایشان خواهش می کنم عین مطلب خودشان را که سایت دیدگاه درج نمود به یکی از سایت های زیر بفرستید تا درج نمایند و ما که به اعتمادمان ضربه خورده و شاید بی خود مارک تنگ نظری به مجاهدین می زنیم در عمل بور شویم و بفهمیم اشتباه می کنیم : سایت همبستگی ملی، ایران لیبرتی، آفتابکاران، ایران آزاد ، کانون هنرمندان در تبعید، ایران خبر، ایران اسرار، ایران افشاگر، و طلیعه سپیده دمان،...با تقدیم احترام مهران ماهوان
[تاریخ ارسال: 09 Jan 2006] [ارسال‌کننده: N.Roshan] [ nimaroshan@hotmail.com ] اقای علی ناظز عزيز.با دورد به شما و انهمه وجدان وانسانيت در رابطه با مبا رزه با سا نسور. من فکر ميکنم که بايد يکی از اهداف اساسی انقلاب در اينده مبارزه با سا نسور در جامعه باشد.با يد چنان ازادی ودمکراسی واقعی در جامعه بر قرار کرد که ديگر انسانها مجبور نباشند از ترس تعقيب وزندان ذهنيت خودرا در هيچ رابطه ای سا نسور کنند.ان دسته از شئبه نويسندگان وشاعران وفيام سازانی که در يوزگی قطعه نانی قبل از اينکه رژيم انها را سا نسور کند خود را سا نسور ميکنند وبعضی از انها حتی در توجيح عمل فاشيستی خود سانسور را برای جامعه ايران مفيد ميدانند در فردای انقلاب بايد جوابگوی عمل کرد ضد انسانی خود باشند وانهائی که حتی در خارج هستند وبا خودسا نسوری کتاب بی ارزشی مينويسند و انرا زير بغل ميزنند و به دربار خليفه ميبرند امثال .خسرو دوامی.علی امينی هم در سرکوب واختناق با اين رژيم فاشيشتی شريک هستند.در رابطه با درج مقا له سعيد ساطانپور عضو سا بق سا زمان مجاهدين و بريده های ديگر اين سا زمان واقعا برای من قابل فهم نيست که اين همه دشمنی ونفرت اين افراد نسبت به رهبری سازمان وخود سازمان از کجا سر چشمه ميکيرد؟.چندی پيش کتابی ميخواندم از يکی از بريده ها بنام محمد رضا اسکندری ونام کتاب بود"بر ما چه گذشت" واقعا حيف از وقت و حيف از پول! .من معمولا کتابهای سرگنشت زندانيان سياسی را ميخوانم و فکر کردم که اين هم يک از ان کتاباست! بهر حال اين مجاهد سابق وهمسرش يعد از بريدن از سا زمان به گفته خودش به کمک سازمان به هلند امدند وتا پايش به هلند ميرسد قعا ليت های ضد ساز مان را شروع ميکند! او در پايان کتاب ذکر کرده که حالا با يک حزب سوسياليستی همکاری ميکند! .اتفافا چندی پيش اسم او وچند بريده ديگر در ان حزبی که او شرم داشت اسمش را در کتابش بياورد ديدم۱اسم ان حزب اتحاد جمهوری خواهان(بخوانيد اتحاد خمهوری اسلامی خواهان) بود ودر ذهن اين بريده ها اتحادی از نيروهای خائن توده ای و اکثريتی حزب سوسياليست نام دارد ونشستن در کنارجنا يتکارانی امثال فرخ نگهدارها که همرزمان سابق انها را لو دادند افتخار ميدانند! دريغ از واژه ی شرم. شما اقای ناظر در مورد درج مقا له سعيد سلطا نپورخودتان را سرزنش نکنيد چون اگر مقا له در ديدگاه درج نميشد حتما در شهروند درج ميشد چون سلطا نپور مقا له نويس نشريه شهروند است و ما با شناختی که از اين نشريه وضديت ان با نيروهای چپ وانقلابی وعلافه اين نشريه وسر دبيرش حسن زرهی به جناح به اصطلاح اصلاح طلب رژيم و غوامل رژيم دارد حتما اين کار را ميکردند.ولی ای کاش سلطا نپور بعد از انتقاد از مجاهدين انقدر ارزش اخلاقی وانسانی داشت که انتقادی هم به شهروند و سردبيرش که در هر شماره اين نشريه يک مزدور را بنام قهرمان ورشنفکر علم ميکند۱ ميکرد. يکروز روشنفکرش کيا رستمی سانسورچی پسند است ويکروز قهرما نش جلال طالبا نی مزدور ارتجاع و امپريا ليست روزديگر روشنفکرش شجريان اوازه خوان وبيعتچی رژيم است و قهرما نش اکبر گنجی شکنجه گر سابق.و مقا له نويسان همه بيشتر توده ای و اکثريتی.من نميدانم چطورکسی متيواند خود را ثبعيدی بداند ولی مبلغ هنرمندان داخل کشور باشد؟.
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: آرمين كسروي] [ armin.kasravi@yahoo.co.uk ] با سلام به همه دوستان, مطالب خواندني آقاي ناظر مرا هم بر آن داشت كه عليرغم سرماخوردگي و ضعف نكاتي را بنويسم. من دوست دارم از زحمات بي چشمداشت آقاي ناظر و دوستانشان تشكر كنم. هر بار كه به سايت شما مراجعه كردم مطلب جديد آموختم, و اين به من در امر مبارزه بر عليه رژيم كمك ميكند, و بايد سپاسگزار و قدرشناس آن باشم. من هوادار سازمان مجاهدين هستم با برخي از شما هم نظر و برخي اختلاف نظر دارم, برايم بسيار مهم است كه از نظرات مخالفين آگاه باشم, حتي اگر يك نفر باشد, بايد تلاش كنم تا ايشان را فهم كنم, كما اينكه حق با او باشد و ما همه بايد نظراتمان را تصحيح كنيم, من كه از مخالفين نظراتم بيشتر از موافقين آموخته ام و در اين رابطه تجارب فراوان دارم. نمي دانم, شايد با اين حرفها شما فكر كنيد كه من فرد دمكراتي هستم, نمي دانم! اما بايد اعتراف كنم كه همين من, تحمل شنيدن نظر هيچ مخالفي را نداشتم, وقتي كسي با سازمان مخالفت مي كرد كله ام داغ مي شد و گوشم بسته مي شد, چون فكر مي كردم يك حقي دارد پايمال مي شود و فكر مي كنم مي توانيد حدس بزنيد كه چگونه با آنها كه نظرات مخالف داشتند برخورد مي كردم, كه از اين بابت شرمنده ام, مي دانيد بيشتر ناراحتيم اين است كه برخوردهاي ناشي از كم ظرفيتي فرديم به حساب سازمان گذاشته مي شد. اما بالاخره تغيير كردم, و گوش دادن به نظرات مخالف برايم يك ارزش شد , و بدان انگيزه دارم, در اين راه حقيقتش اين است كه سازمان به من كمك كرد, اگر بخواهم حرف اصلي را بزنم سازمان خون دل خورد تا مرا آموزش دهد. اگر بخواهم بگويم چه چيز به من كمك كرد, يك حرف كليدي دارم, چون من ضد رژيم هستم و مي خواهم بهر قيمت در سرنگوني اين رژيم نقش داشته باشم, راستش گوش دادن به نظرات مخالفينم مرا در جنگم جدي تر مي كند و فكر نمي كنم نيروئي و سازماني كه خوب مي جنگد بتواند بي تفاوت به نظرات مخالفين باشد چون جنگ يك صحنه ذهني نيست بلكه واقعي است هر چيز كه پايه در واقعيت داشته باشد به اين جنگ كمك خواهد كرد. پس اجازه بدهيد با الهام از مطالب آقاي ناظر بگويم بايد به شاقول سرنگوني چسبيد و آنرا در هر كاري نصب العين(منظورم پيش روست, پدرم اين كلمه مركب را زياد بكار مي برد يادي هم از او كرده باشم) قرار دهيم, و خودم را بدان نيازمند مي بينم. من از آقاي ناظر ياد گرفتم كه با شما خودماني باشم و درد دل كنم البته جايگاه آقاي ناظر بدون تعارف بالاي سر من است, بهر حال مي خواهم بگويم كه واقعا دوست دارم هر چه بيشتر نظرات مخالفين به سازمان را بشنوم و بخوانم, چون من عاشق اين سازمان و رهبري آن هستم, و همه شما ها را دوست دارم. هفت تن از اعضاي خانواده ام را كه هر يك پاره جگرم بودند را رژيم خميني از من گرفت و داغ آنها را در سينه دارم و صداها دوست و آشنا كه هميشه حضورشان را احساس مي كنم. آنها مخالف با نظرات خميني جنايتكار بودند, و حالا چطور مي توانم حق مخالفت با نظرات خود و سازماني را كه هوادارش هستم را از كسي سلب كنم, وظيفه مقدم من حمايت از كسي است كه مخالف است, و من يقين دارم بدين ترتيب خيلي از توانائي ها بجاي پرداختن به دعواهاي خانوادگي صرف سرنگوني خواهد شد. تا آنجا كه من مي فهمم تمام حرف مجاهدين با ما هواداران و ساير ايرانيان شريف و آزاده در بيشتر جنگيدن در پاسيو نشدن است, من خيلي دوست دارم و راغب هستم بدانم و بشناسم كسي يا جرياني را كه مي خواسته بيشتر به رژيم خميني بجنگد و مجاهدين از سر مخالفت با آنها در آمده باشند, اگر كسي يا جرياني هست لطفا ما را هم مطلع كنيد. اما اگر بحث ها راه به ”نه جنگ!” مي برد. اين حق مردم و نيروهاي مبارزه و مجاهد و سرنگوني طلب است كه در برابر پاسيوسم به لحاظ فرهنگي بطور جد بايستند, و اين به اعتقاد من مقوله ايست فرا سازماني. به اميد اينكه همگي سر حال و شاد باشيد و مواظب باشيد كه مثل من سرما نخوريد. خدا نگهدار! . آرمين
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: بهمن بامدادي] [ bahman1940@yahoo.com ]
آقاي ناظر با سلام و درود بر شما. از اينكه خودتان در بازكردن اين بحثها پيشقدم مي شويد جاي تشكر از شما را دارد. كارتان بسيار سخت است ولي چون پيروز ميشويد بسيار شيرين است. دمتان گرم كه در هر شرايطي رژيم را ول نميكنيد و اين جاي سپاسگزاري بسيار از شما را دارد. شما هم با اينهمه مشكلات در فرنگستان ميتوانستيد مثل خيلي از مدعيان گوشه راحتي انتخاب كرده و وارد اين دردسرها نشويد. ولي چه ميشود كرد كه روشنفكر مسؤل در هر حال خودش را خدمتگذار مردمش مي داند و خدمت به مردم وظيفه هر ايراني با شرفي است. هر عنصر فعال و پويا اشتباه ميكند. بنظر اين حقير مهم نه در اشتباه كه در تصحيح آن است و اتفاقا ارزش هم در همين است. فقط مردهها و اجسام بيحركت اشتباه نمي كنند. اميدوارم كه ساير روشنفكران مسؤل وطنم نيز همين راه را مسؤلانه طي كنند. ابران و ايراني بجز رژيم منحوس جمهوري اسلامي در حال حاضر هيچ دشمني ندارد. هر كس بخواهد اين مرزها را مخدوش كند فقط و فقط آب به آسياب دشمن مردم ايران يعني اين ملاها مي ريزد. انشاالله كه در كارتان موفق و مؤيد باشيد. بهمن بامدادي
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: مراد] [ tofan1344@yahoo.co.uk ]
من كه مطلب شما را خواندم، بنظرم بسيار منطقي و مسئولانه بود و مشخص شد كه شما در ضديت و مبارزه با رژيم جنايتگار جدي هستيد و اصول و چارچوبهاي مبارزاتي داريد كه به آنها متعهدو مقيد هستيدو اينكه صاقانه اشكالات خود را بازگو كرديد، آموزنده و براي بقيه هم مفيد است، احساس مسئوليت و تعهد شما در قبال جرياني كه با تمام وجودش عليه رژيم ضدبشري ميجنگد قابل تقدير است و مجموعا نكاتي در مطلب شما بود كه خصوصيات انساني شما را نشان ميداد. و مهمتر اينكه در شرايط كنوني ملت ما و خلق اسير ما يك دشمن بيشتر ندارد و شرافت انساني همه حكم ميكند كه همه انرژيها و توان خودمان را در اين مسير بكار بگيريم و سعي كنيم از هرز انرژيهاي انساني جلوگيري كنيم، اين نشانه درك بالا و احساس مسئوليت در مقابل سرنوشت يك ملت اسير و دردمند است كه صد سال تمام براي آزادي و رهايي خود تلاش ميكند و بيشمار قرباني داده است.
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: گل کو] [ golku81@yahoo.com ]
آقای ناظر عزیز بحث را خیلی فلسفی کردید. من چون خودم یکی از منتقدان بودم این را اینجا خاطرنشان کنم که روزی حداقل ده بار به دیدگاه سر میزنم و راستش خیلی از سایت های دیگر را ماهی یک بار هم نگاه نمیکنم. در دیدگاه دینامیسمی که شما با سیستم نظرخواهی بوجود آورده اید و در واقع سایت سیاسی را با وبلاگ مخلوط کرده اید یک پدیده جدید است. دیدگاه هر ضعفی داشته باشد این قوت را دارد که به انتقاد توجه میکند. یعنی یک کاربر با دیوار حرف نمی زند. من شخصا توجه و دقت شما و زمانی را که برای جواب دادن به تک تک ایی میل ها و نظرها میگذارید را تحسین میکنم. انتقاد به معنای تعطیل شدن دیدگاه نیست. به معنی عوض کردن علی ناظر هم نیست. اگر علی ناظر و دیدگاه را قبول نداشتیم که اینجا کاری نداشتیم. اصلا مگرقرار است همه حزب رستاخیز باشیم که یک چیز را باور داشته باشیم؟ بیایید از مجاهدین هم انتقاد کنید حتی قبل از درآمدن از لیست تروریستی. اما درست .و این شیوه را اینجا باب کنید. خود شمادر موارد بسیاری از آنها انتقاد کرده اید. اما این که دروغهای وزارت اطلاعات را اینجا شایع کنیم خیلی حرف است. دوستی میگوید آزادی تا مبارزه مسلحانه .من هم میگویم هر چیزی راهی دارد. راه انتقاد درست بررسی درست یک گروه وسازمان و انتقاد مستند و درست از عملکردها و مواضع آنهاست. مثلا چرا این بیانیه را صادر کردید یا چرا فلان عملیات را کردید. نه اینکه فلان کس این را گفته راست است یا دروغ. زود تند سریع جواب بده!.به هر جهت دیدگاه این پلاتفرم را برای بجث و انتقاد و جواب دادن به نظرات فراهم کرده است و این جای تحسین فراوان دارد.از آن بالاتر حس مسئولیت و انتقاد پذیری خود علی ناظر.من از این که یکی از سهامداران این شرکت سهامی نامحدود هستم خیلی خوشحالم و سهمم را هم به هیچ احدالناسی نمی فروشم. شاد و پیروز باشید.
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: مهران ماهوان] [ mehran_2202000@yahoo.com ]
مسئول محترم دیدگاه نوشته‌اند: «من، علي ناظر نمي توانم سانسور کنم. شب خوابم نمي برد.» ای کاش سانسور با هیچ بهانه و توجیهی (حتی درست) میدان بروز نداشت. ای کاش سایت هائی چون ایران لیبرتی، آفتابکاران، ایران آزاد ، جبهه همبستگی ملی، کانون هنرمندان در تبعید، ایران خبر، ایران اسرار، ایران افشاگر، و طلیعه سپیده دمان،... نیز «قهوه خانه» ! بودند تا مراجعه کننده همه را کلیشه ای و شبیه هم نبیند و آنها که مثل من ضد تمامیت این رژیم تبه کارند اما، مجاهد نیستند نیز، اعتمادشان جلب میشد. کسی که به سانسور تن نمی دهد پرنسیب دارد و برخلاف تصور « بی مرز و بی در و پیکر » نیست. من اگر جای دیدگاه بودم به سایت های دشمن ، حتی سایت رسوای «رژیم دیدبان» نیز لینگ میدادم تا همه ببینند عمله استبداد هنری جز لجن پراکنی ندارند . اولین کسی که از سانسور صدمه می بیند دوست است و بیشترین بهره را دشمن می بَرد.
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: آرش سرخ] [ arash_redcat@yahoo.com ]
آقای ناظر من هنوز مطلب‌تان را نخوانده‌ام اما خواستم بگویم که این‌که مطلب هادی را چاپ کردید کار درستی می‌دانم. این باعث شد که این مطلب مطرح شود و جواب بگیرد و راستش نهایتا (از نظر من) سطخ نازل خرسندی معلوم شود. این تیکه‌ی ایشان اگر فقط در سایت خودشان آمده بود هرگز اینقدر مطرح نمی‌شد. من از شما ،همانطور که قبلا هم گفته بودم، به این خاطر تشکر می‌کنم.
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: حسن پناهنده] [ panahi@hotmail.com ]
بر اساس چه معیار هائی مقالات انتخاب می شوند، اگر محتوایشان معیار نیست؟
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: مهرزاد خاتوك] [ mehrzad2052@yahoo.ca ]
اقاى على ناظر گرامى اميد وارم نه سازمان مجاهدين و نه شما از اين مقايسه Hشفته نشويد كه مثال در وضعيت است . واقعيت اين است كه سازمان مجاهدين و رسانه ديدگاه هردو تا با تمام اشتباهاتى كه مى كنند! وبعضى از آنها را آقاى سعيد سلطانپور يآد آور شده!! مقدارى به هم شبيه اند وبايد بمانند. واقعيت اين است كه بدون مجاهدين سازمانى جدى كه با آخوند بجنگد متاسفانه وجود ندارد و خبرى جز يك مشت جنگ و دعوا نخواهد بود بنابراين هركس كه آرزو كند مجاهدين نباشند به نظر من دارد جنايت ذهنى مى كند و ىا خىلى از درك حقيقت سياسى دور است چون اين مبارزان هر چيزى و عيبى كه به آنها وارد باشد مردانه و زنانه با جنايتكارها جنگيده اند و واقعيت اين است اگر مرگ ديدگاه را جشن بگيريم جاى يك رسانه كه البته چون زنده و پويا است و بنابراين اشتباه هم مى كند خالى خواهد بود و اين هيچ خوب نيست.در باره آقاى سعيد سلطانپور هم من فكر مى كنم ايشان جواب خودشان را گرفتند و متاسفانه نه با نقد مجاهدين كه با يك نوع كينه ورزى آشكار خوانندگان مقاله هاى خود را هم حيتزده و هم روشن! كردند. موفق باشيد
[تاریخ ارسال: 08 Jan 2006] [ارسال‌کننده: احمد پناهنده] [ panahandeh@t-online.de ]
" دیدگاه " سامانه ای که در این وانفسای از خود بیگانگی، غنیمتی چون الماس استبی گمان آنانیکه دستی به قلم دارند و می خواهند بی پیرایه برای مردم و تاریخ خودشان، قدمی بردارند، بهتر می فهمند که در این آشفته بازار عاشقان جامعه و ایدئولوژی تک صدایی، سامانه ای چون " دیدگاه " به حق جایگاه رفیع در بین رسانه های اینترنتی به خود اختصاص داده است. کافی است به افرادی که در ستون کاربران، نظر می دهند، توجه کنیم. آنوقت متوجه خواهیم شد که اکثر این کاربران هیچ اعتقادی به شنیدن و تحمل نظرات و صداهای دیگر را ندارند. و بطور یقین در سایت های گروهی و سازمانی شان، فقط عاشق سیما و قد رعنای خودشان هستند و دوست دارند شبانه روز خود را به تماشا بنشینند و در توهم بسر ببرند که واقعاً آنها هستند که مبارزه می کنند و دیگران را در مبارزه راهی و صلاحیتی نیست و از نظر آنها مزدور و و و هستند زیرا بر خلاف نظر و نگاهشان حرف می زنند. درحالی که این ماهیان خُرد در آب خُرد زندگی می کنند و نمی دانند دریا کجاست و یا اصلاً چیست. در برکه زندگی کردن و از دریای مردم و صداهای دیگر بریدن، همان زندان تنهایی است که در ناخودآگاه ذهنشان چنین زندانی را برای همگان تدارک می بینند. این گونه افراد ظرفیت تحمل صدای مخالف را فاقد هستند و صبوری را در دل و جانشان راهی و مکانی نیست. دوست دارند برهر نگاه و نوشته ای بی مالیات و در نهایت ناآگاهی، نظر بدهند و هر آنچه را که درون ِ بی ظرفیتشان را ارضاء می کند، بی پروا بر زبان وقلم جار کنند. اما کوچکترین پاسخ گویی منطقی برخود را برنتابند. وقتیکه در برکه و یا حوضچه خودشان شنا می کنند، دموکراسی و آزادی را در سرایشان جایی نیست و با کشیدن دیوار هر صدایی را برای رسیدن به برکه مانع می شوند تا مباد ارکستر تک صدایی آنها به هم بریزد. اما وقتی که پای آنها به میدان آزادی و سرای دموکراسی باز می شود، گستاخانه به معلمین و پیشکسوتان دموکراسی و آزادی که چنین میدان و سرایی را برای آنها آماده کرده اند، درس دموکراسی و آزادی و حتی اخلاق!!! می دهند. غافل از اینکه چنین میدانی از این جهت آماده گشته تا این افراد بتوانند ظرفیت تحمل شنیدن صدای مخالف را در خود بالا ببرند. تا از این طریق عقل و منطق در درونگاهشان از حالت رخوت و خفتگی تکانی بخورد و از برخوردهای کلیشه ای بی منطق دوری گزینند. مایل نیستم از گروهها کوچک که خود را در هیئت و قامت " حزب و سازمان " بالا می کشند و برای خود هورا سر می دهند، قلم را خسته کنم. زیرا چنین " حزب " مفروضی که " نه به داراست و نه به بار " از همان قماش است که دوست دارند در تنهایی خویش از خود متشکر باشند و هیاهویی برای هیچ راه بیاندازند. به خود اجازه می دهند در سامانه دیگر هر حرف و حدیثی را به این و آن پرخاش کنند اما در سامانه ( ویرانه ) شان به کسی اجازه سخن گفتن و یا نوشتن ندهند. فکر نکنیم که فقط چنین حزب مفروضی چنین گران فروشی می کند، نه! بلکه همه آنها که چنین اندیشه و باور را درخود پرورش داده اند، چنین هستند. می گویید نه؟ می گویم نگاه کنید به سامانه هاشان که در کنج تنهایی به آواز خود دلخوش و به تماشای قامتشان عاشق هستند و همچنین نظرات این گونه افراد در ستون کاربران. از این جهت این قلم به آقای ناظر به خاطر صبوری کوهوار و ظرفیت بی همتایش درود می فرستد. با اینکه می داند که ایشان 180 درجه با نظرات و نگاه سیاسی اش مخالف است. اما اعتراف می کند که شخصاً نسبت به احساس مسئولیت حسرت برانگیزش حسرت می خورد. ای کاش چند علی ناظر در این وانفسای از خود بیگانگی بیشتر داشتیم. بنابراین جا دارد که از این امکان بدست آمده نهایت استفاده را جهت بالا بردن ظرفیت تحمل دیگران، در خود ارتقاء دهیم و آماده شویم که به واگرایی پشت کرده و به سمت همگرایی حرکت کنیم. قدرش را پاس بداریم و برایش آرزوی موفقیت در این کار سترک روشنگری داشته باشیم. احمد پناهنده
ابراهيم پياهو ارموى دكتر حسين 

هیچ نظری موجود نیست: