Translate

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴

وقتي كه تشكيلات موسوم به مجاهدين ناتوان از

وقتي كه تشكيلات موسوم به مجاهدين ناتوان از
پاسخ گوئي،‌ سياست فرار به جلو را پيش مي گيرد

سعيد سلطانپور
نوشتن اين يادداشت كار ساده اي نبود زيرا ياد آورگذشته است . گذشته اي ست كه اميدمان بر باد رفت و حس اعتمادمان زخمي . كشورمان اسير و آن كه قراربود ما را به سرچشمه مقصود برساند براي اينكه زودتر ما را به مقصد برساند راه كوتاه تري را كه خون مي خواست و نه راه طولاني تر را كه اگاهي،‌انتخاب كرد .
ما پياده نظام كه همه سرمايه مان را كه اعتمادمان بود بر طبقي نهاديم ولي راهنما كه آگاهي كافي نداشت اين سرمايه را در كوير بر باد داد. بسياري جان سالم بدر نبردند. اندكي هم كه ماندند بر راز ناگفته كوير سكوت كردند .
4 صيح است. هنوز نمي دانم كه بايد مي نوشتم ولي تمامي بچه هائي كه كشته شدند را بخاطر آوردم. و تهمت هائي كه ناجوانمردانه زده شد و آيا آنان كه مدعي حقيقت خواهي اند مي توانند حقيقت را تحمل كنند.
كسي كه با اتش بر اتش مي نوشتمت
كه بااشك بر اشك مي نوشتمت
كه با رويا مي نوشتمت
باد مي وزد خود را مرور كن
جز پوستواره اي كه سايه بان لحظه هاي دگر ديسي ست
ا زارمان مشترك جه بر جاي مانده است ؟‌
سياست و قدرت چيزهاي كثيفي هستند كه در آن شرف و انسانيت مفهمومي نداردخدا همه را آخر عاقبت بخير بكند
.11ژانويه 2006
با تشكر سلطانپور ------------------------------------------------------ssultanpour@yahoo.com
6 ژانويه 2006 برابر با 16 دي 1384
تلقين و درس اهل نظر يك اشارتست گفتم كنايتي و مكرر نمي كنم
در پي مطلب من تحت عنوان “‌آقاي محدثين غيبت صغري مسعود رجوي كي تمام ميشود ؟‌ “ كه درسايت ديدگاه روز
15 دي ماه 84 منتشر شده بود. سيل افترا ها و ناسزاها شروع شد. البته براي من چيز غريبي نبود. من دراين مطلب ،‌ابتدا شيوه غير اصولي و بي تقوائي سازمان را بحث مي كنم و در قسمت بعد به مواردي ازرابطه خودم درون مناسبات سازمان مي پردازم . از انجا كه ممكن است مسئولين سازمان و مخصوصا مسئولين بخش اطلاعات حافظه شان بر اثر مشغله زياد در اثر مبارزه با رژيم و يا كهولت سن نتوانند درست بياد بياورند لذا برا ي اولين بار تكه هايئ ازسال 57 تا 1368 رابراي اطلاع رساني وبراي آيندگان مي نويسم . خاطراتي كه به غير ازبعضي افراد رده بالا سازمان كسي ديگر تا كنون از ان اطلاع نداشته است. البته بعضي از مسولين شهيد شده اند ولي بعضي خوشبختانه زنده هستند . بعضي يا تشكيلات فعلي كار مي كنند و بعضي جدا شده اند . بنابراين تمامي عواقب سياسي ان هم به عهده مسئولين فعلي سازمان هست. هركه باد ميكارد توفان درو ميكند. من هم در هرجائي لازم باشد براي اثبات حرفهايم حاضرخواهم شد... ولي در اين چند روز بارها با خودم و خداي خودم سرو كله زدم كه ايا جواب بدهم زيرا زماني برا ي من اين فعاليتها ارزش بود ولي حالا ؟ تا اينكه موضع گير ي و معذرت خواهي اقاي ناظر و مقصر دانستن من انصاف نبود مرا واداشت كه انرا ادامه بدهم. اگر نوشته من باعث كدورت كسي شود پيشاپيش پوزش ميطلبم . تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد .
واكنش به مقاله از مجموع سي و خورده اي اظهار نظرات نوشته شده بغير از3 تا بقيه يا با ناسزا و تهمت شروع شده و يا از ناسزا دهند ه اصلي حمايت شده بود. نكته جالب براي من اين بود كه انها اصل را بر انكار وجود من گذاشته اند كه اين اسم مستعار است . چرا چون انها انقدر تنگ نظر و محصور در تشكيلات هستند كه نمي خواهند براي يك لحظه هم بپذيرند كه ممكن است واقعيت غير از آن باشد كه باور كرده اند. بر فرض محال هم اين اسم مستعار بود چگونه من به عنوان يك شخص حقوقي و يك شهروند ايراني را مي توانيد انكار كنيد ؟
تحولات اجتماعي منطق خود را از آرزوهاي ما نمي گيرند. و بدين دليل هم ممكن است يك جريان آرمان خواه سر ازبيراهه در بياورد. هنگامي كه ظرف و اهرم هاي لازم را براي حضور در تحولات اجتماعي به نادرستي انتخاب كرده باشد. آخر تنها حسن نيت شرط نيست بلكه سمت و سوي حركت و چگونگي حركت هم شر ط است. هميشه رودخانه ها به دريا نمي ريزند زاينده رود به باتلاق گاوخوني منتهي مي شود .بيچاره ملتي كه بزرگترين سازمان چريكي اش با روشن ترين سابقه سياسي در زمان شاه و دهه اول انقلاب و وئتوريسن ها ي هاي نامدار ي هم چون حنيف نژاد و هواداران فداكاري كه يك لحظه در درستي خط مشي سازمان شك نكردند. سالياني است به جائي رسيده كه منطق مباحثه اش ،‌ ترور شخصيت ،‌انكار وجود داشتن سوال كننده ،‌ و ناسزا گوئي است.نمي توان آزادي خواه بود ولي فرهنگ كينه و نفرت و انتقام را تبليغ كرد؟ چرا فكر نمي كنيد كه در دنياي نسبيت هيچ چيزي مطلق نيست. توصيه ميكنم يك بار
ديگر كتاب تببين سلسله سخنراني هاي رجوي در دانشگاه شريف در سال 58 را بخوانيد.

تعصب و جاهليت

چرا برا ي يك لحظه فكر نكرديد كه ممكن است در جمعيت 70 ميليوني ايراني ، ممكن است ‌دو تا سعيد سلطانپور هم وجود داشته باشد ؟‌ آيا تشابه فاميلي چيز غريبي است؟‌ شما تا بحال با آن روبرو نشده ايد. آيا شما در همه مسائل سيا سي و اجتماعي با اين قاطعيت حكم مي دهيد؟‌ چندان غريب نيست كه سالهاست در پشت داستان دائي جان ناپلون گير كرد ه ايم . نياز به اين هست كه اول خودمان را از قيودات فكري آزاد كنيم تا بتوانيم براي مردم كاري صورت بدهيم. تعصب مي تواند مثبت باشد بشرطي كه به جاهليت پيوند نخورد. تعصب به خانواده . دوست ،‌عشق و عقيده و كشور ولي وقتي كه تعصب بيش ا زحد شد خطرناك خواهد شد. كم نخواند ه ايم كه مردي بدليل تعصب زياد عشقش را كشته است در حالي كه حاضر بوده جانش را هم براي وي بدهد ولي در عمل اين مرد بوده كه آزادي و خو شبختي را از ديد خودش تعريف كرده است. اين قصه عشق و تعصب تنها مخصوص ما شرقيها نيست .دردنياي غرب هم با موارد زيادي روبرو هستيم.
رهايم كنيد
رهايم كنيد
تا دردرياي خويش شنا بياموزم
من اين آب ها را
از زير مرغان درياي اشنا
جرعه جرعه جمع كرده
امززير پيكر سالهاي گم شده
رفعت صفائي
من مي انديشم پس هستم
يك انسان متفكر و صاحب انديشه و خرد قبل از حر ف زدن مي انديشد. قبل از انكار من، اگر اينتر نت را جستجو مي كرديد دركمتراز
يك دقيقه در مي يافتيد كه سعيد سلطانپور ديگري هم هست كه اتفاقا مسلمان هم هست. براي نمونه در 30 اكتبر 2003 گزارش بلند مستندي با استفاده ازنامه هاي يكي از فرماندهان نظامي مجاهدين تحت عنوان
سازمان مجاهدين خلق قرباني بلند پروازي هاي مسعود رجوي “ كه در سايت ها منجمله ديدگاه هم منتشر شده بود ،. البته آن دفعه تنها 4 تا بيشتر ايميل ناسزا نگرفته بودم . قبل از آن درست چند ماهي قبل از حمله امريكا مقاله اي تحت عنوان
اعلام طرح جبهه همبستگي از سوي شوراي ملي مقاومت يك تاكتيك مصلحتي يا استراتژي“نگاهي به گذشته سازمان( مجاهدين) و رهبري آن و شورا تا به امروز در 14 صفحه منتشر شده بود كه در آن بحران سازمان و راه برون رفت مردمي از آن را بررسي
كرده بودم . در ديدگاه 2 نفر به آن نقد نوشته بودند.
پس چرا منكر وجود من شده اند. علت اين همه جنجال آنهم تنها در سايت ديدگاه چيست ؟ مگر ديدگاه چند نفر بازديد كننده دارد آيا ‌پايگاه اجتماعي وسيعي براي خود در داخل كشور قائل است (‌با توجه به سانسور و فيلتر كردن ) . يا ادعاي سخنگوئي جرياني و حزبي را دارد ؟ كه ندارد. والا كه سازمان سالهاست كه نه در چپ مستقل اعتباري دارد و نه د ربين مليون و دگرانديشان مذهبي داخل كشور پايگاهي دارد . پس چرا اين دفعه منكر وجود من شدند. نكته در اين است كه در سايت خودشان يك صدائي مطلق است ولي بقيه سايت ها را مي خواهند كه د ر خط آنان باشد.
من كسي نيستم ولي هستم چون مي انديشم

من هيچ ادعائي ندارم ولي صدها مقاله و ترجمه و مصاحبه با شخصيتهاي سياسي مانند دكتر محمد ملكي ،‌بني صدر ،‌ وعلمي و فرهنگي ايراني وغير ايراني مانند طارق علي يكي از بزرگترين منتقدان چپ و نيز فعاليت احتماعي به عنوان يك شهروند ايراني مقيم كانادا در كارنامه من هست. ارتقا حقوق بشرسالهاست كه وظيفه من شده است. در آغاز اشغال عراق يك ماه تمام كار نكردم وآخرين خبرها و تحليل ها را براي سايت گويا ترجمه كردم. هم چنين سر دبير ماهنامه انگليسي زبان “ تاكسي پست “ در تورنتوي كانادا هستم.
يك تفاوت جدي است بين من كه خواهان ازادي بدون حد و حصربيان د ركشورم هستم با كسي كه از موضع استبدادي ولايت فقيه با وجود سازمان مجاهدين در اصل مسئله دارند .
آخرين كار من قبل از وارد شدن در اين نقدها ،‌ مصاحبه با رهبرسوسياليست حزب نيو دمو كرات كانادا در رابطه با انتخابات و ايران هست كه در“ شهروند“1 تورنتو و سايت“ گويا“ 2 و“ گزارشگران“ چاپ شد ه است .البته براي آقاي ناظر اين مصاحبه را همراه با عكس فرستادم كه آنرا منتشر نكردند. عليرغم اينكه ايشان با نظرات من آشنا هستند و شماره تلفن و آدرس من را همراه با عكس سالهاست كه دارند. گذشته من در ايران و سابقه من در فعاليت هاي سياسي و نويسندگي و ترجمه صدها مقاله در مطبوعات فارسي زبان و سايت ها جا ي انكار ندارد. به هر كسي هم كه سوال كند خودم را موظف مي دانم كه پاسخ بدهم كما اينكه انهائي كه هم ايميل زدند و فحش دادند من با فرستادن جواب نشان داده ام كه براي مخالفان خودم هم احترام قائل هستم. به عنوان يكي از بنيانگزاران كانون انديشه و گفتگو و حقوق بشر تورنتو مصاحبه هاي من با راديوهاي مختلف فارسي زبان و روزنا مه هاي كانادا مو جود است .و چند روزي است كه بدليل اينكه گرفتار اين نقد زدنها شده ام فرصت به بروزكردن نشده. آدرس وب لاگ ماست چون پول نداريم كه سايت داشته باشيم. www.cdhr.blogspot.com
نقش كانون انديشه در عدالت خواهي خانم زهرا كاظمي را كسي نمي تواند منكر شود.
ما در جريان مشكل سازمان در عراق از اولين گروههاي حقوق بشري بوديم كه درزير چتر “ فعالان حقوق بشر ايراني در اروپا و كانادا “ كه ما در ان زمان بخشي از ان بوديم در حمايت از سازمان در مورد به رسميت شناخته شدن حق پناهندگي انان بر اساس كنوانسیون ژنو و نيزمحكوم كردن حمله سپاه بدر در فروردين 82 و حفاظت از جان افراد سازمان و نيز استرداد دو عضو سازمان از سوريه به ايران نامه هائي به مقامات سازمان ملل نوشتيم. و البته پيش نويس انها را من تهيه كردم . من از گذشته علت شكست مان را با بهاي سنگيني ياد گرفته ام. والان هم ايمان دارم كه بايد از حقوق انسانها دفاع كنم صرفنظر از عقيده شان و مرامشان . ونيز از آزادي بي حد و حصر بيان دفاع كنم.
من تمامي اين ها را به عنوان وظيفه ملي و ميهني وديني خودم دانسته ام و بابت اين فعاليت ها هيچ پولي دريافت نكرده ام . سال گذشته مقاله اي در رابطه با نقش “مهاجرت در حانواده هاي ايراني در كانادا “ براي بي. بي .سي نوشتم كه عليرغم ارسال فرم بانكي من انرا نگرفتم . فكر ميكنم كه مطلب هم چنان در سايت در بخش كانادا باشد.
خانم اقبال و ‌اقاي پويا و آنهائي كه فحاشي كرده ايد براي من فرقي نمي كند كه شما كي هستيد براي من اين مهم است كه شما چه مي گوئيد و ايا به انچه مي گويئد عمل ميكنيد . يعني ازادي بيان براي همه وبدون حد و محدوديت. هيچ دلخوري شخصي هم از شما ندارم . و تهمت هاي شما را هم مي بخشم .
هر كه عاشق شد خداي را يافت و هركه خداي را يافت خود را فراموش كرد . شيخ ابوالحسن خرقاني
من ان قدر خود را دوست دارم
كه مي خواهم براي شما بميرم
كه مي خواهم برگ درخت شما باشم
كه مي خواهم
در روز بزرگداشت زيبائي يك لبخند
ميدان رقص شما باشم
سياست امريكا ، ليست تروريستي و بزرگ نمائي رهبري مجاهدين
سوال من از 2-3 تا نوشته مننتقدانه و نه فحاشانه و نيز اقاي ناظر
اين است فكر نمي كنيد شما موقعيت اجتماعي خود تان در داخل كشور را زياد ي جدي گرفته ايد ؟ در حاليكه داخل كشور به شما دسترسي ندارند.‌ اينترنت تنها يك وسيله خبر رساني است كه ميلوينها ايراني به ان دسترسي ندارند. باور كنيد در دنياي سياست جهاني و نظم نوين جهاني نيمي از كره زمين هم نابود شوند كسي در كاخ سفيد براي بك لحظه كارش را متوقف نمي كند مگر اينكه با منافع امريكا د رتضاد باشد.انسان مبارز بايد اميد و ايمان داشته باشد ولي ارمانگرائي انقلابي به حل مشكل ملتها كمك نمي كند.نوام چامسكي مي گويد عليرغم اينكه مخالفين ميكويند امريكا در ويتنام شكست خورد. به نوعي بايد گفت به همه ان چيزي كه ميخواست نرسيد. نتوانست ويتنام را فيليپين كند. زيرا امريكا مي خواست با نابودي كامل وييتنام جلوي هر الگو شدني را بگيرد. امريكا ويتنام را نابود كرد. براستي فكر ميكنيد كه مجاهدين فعلي يا حتي جمهوري اسلامي در سياست جهاني ،‌ ميتوانند كسي را وارد ليست و يا از ليست تروريستي خار ج كنند. ؟‌ اجازه بدهيد كمي بيشتر به اين مسئله بپردازيم.اميدوارم كه سازمان هر چه زودتر از ليست خارج شود ولي داستان آنجوري كه سازمان مي گويد نيست. بعد از ساليان دراز در سياست و زندگي در غرب بايد آموخته باشيم كه در دمكراسي غرب راي مردم تنها نقش در انتخاب سياست مداران موجود در صحنه دارد كه هر چند صباحي امكان تجديد قرارداد با اآان را دارند سياست و سياست گذاري (به
مفهوم رايج ان) در خيابانها و با تظاهرات مردم تحقق پيدا نمي كند .
1. يك ميليون انگليسي و همين تعداد اسپانيائي عليه اشغال عراق تظاهرات كردند ولي توني بلر و نخست وزير قبلي اسپانيا كه رابطه نزديكي با برادر احمد چلبي كه در ساختمان سازي در اسپانيا فعال هست، دارد،‌ در كنار بوش به اشغال عراق كمك كردند.
2. اگر ارتش ازادي بخش ايرلند از ليست تروريستي در آمد برا ي اينكه كساني مانند كلينتون كه ايرلندي تبار هستند از جري ادامز رهبر 2.بخش سياسي ارتش در كاخ سفيد پذيرائي كردند. وبسيار ي از سياستمداران امركائي ايرلندي تبار هستند كه تاريخا رابطه خوبي هم با انگليسي ها ندارد.
3. تمامي تروريستهاي 11/9 از پاكستان و عربستان بوند . خانم رايس در سفر پاكستان مي گويد پاكستان مدل خوبي براي دموكراسي در خاورميانه هست. خوب پس چرا صدام را سرنگون كرديد اون كه بود. زيرا ژنرال مشرف كه حا مي طالبان هم بود متحد كاخ سفيد است. و آيا مثلا نقض حقوق بشر در عربستان كمتر از عراق صدام و يا جمهوري اسلامي هست
.4. سازمان ازادي بخش فلسطين تنها وقتي از ليست تروريستي بيرو ن آمد كه موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت.
5. ببرهاي تاميل در سري لانكا عليرغم حمايت اكثريت پناهندگان تاميل دركانادا و اروپا و حمايت داخلي مردم مناطق تحت كتنرل تاميل
ها از انان ،‌هم چنان در ليست تروريستي قرار دارند. زيرا هند از سري لانكا حمايت ميكند. هند روابط امنيتي با اسرائيل دارد . امريكا هم سعي در دور نگه داشتن هند از نزديكي با چين دارد . بنابر اين تاميل ها بزودي از ليست خارج نخواهند شد. نروژ چند سالي است كه توانسته اتش بسي موقتي را (كه اخيرا شكست)‌بين دولت و شورشيان به امضا برساند.
6. سناريوي سازمان سيا براي سلاح ها ي شيميائي صدام و قضيه ترور رفيق حريري در لبنان كه سوريه را در انزوا قرار داده است
و پناهنده شدن عبدالحليم خدام به فرانسه بعد از خروج اخرين فرد خانواده اش و همكاري با كميته تحقيق سازمان ملل، ‌يك نمونه از پيچيدگي دنياي سياست و جاسوسي دارد . سوريه در ليست تروريستي امريكا هست.
7. حماس در ليست تروريستي هست. برا ي انها زن و بچه و سرباز يكي است ولي حمايت 40 % فلسطيني ها را دارند. برايشان هم چندان مهم نيست كه در ليست تروريستي هستند . چون در داخل فلسطين ارتباط تنگاتنگ با مردم دارند. رهبران انها هرروز در خطر حمله موشكي با هواپيماي اف 16 هستند . يكي از دلايلي كه شارون قصد داشت عرفات را از غزه بيرون كند بدين دليل بود كه مي خواست رابطه مستقيم وي را با مردم قطع كند. عرفات چندان منزه نبود ولي سمبل يك مقاومت بود و حضور وي در ويرانه هاي مقرش به مدت 3 سال خاري در چشم اسرائيل و نقطه قوت مردم بود . حماس در انتخابات فلسطين مدعي است . لذا اين بار امريكا اجازه نداد اسرائيل انها را از انتخابات محروم كند . هر جريان سياسي بدون مردم مشروعيت و موجوديت ندارد . حزب الله لبنان هم مشابه حماس
باضافه اينكه در پارلمان چند نماينده هم دارد.
8. نلسون ماندلا مبارز بزرگ وصلح خواه و كنگره ملي آفريقا سالها در ليست تروريستي دولت انگليس بودند. عليرغم تحريم همه كشورهاي دنيا عليه آپارتايد سفيد پوستان درافريقاي جنوبي. زيرا منافع انگليش اجازه نمي داد. دولتهاي استعمارگر به تنها چيزي كه نمي اندشيند منافع مردم دركشورهاست. 9
. حزب پ. ك. ك. تركيه كه بدليل اينكه تركيه متحد امريكاست سالهاست كه در ليست قرار دارد در حالي كه احزاب كردستان عراق الان متحد امريكا هستند و احزاب كردستان ايران خوشبختانه در اين ليست نيستند. امريكا هر زمان نياز به فشار به تركيه دارد از پ.ك.ك. به عنوان اهرم فشار استفاده مي كند.
امريكا مجبور شد د رقبال سيستاني در عراق عقب نشيني كند زيرا امريكا نيامده بود كه دموكراسي برا ي مردم عراق بياورد بلكه مي خواست نمايندگان خود را بدون انتخابات سر كار بگذارد. ولي امريكائيان مجبور شدند به سيستاني گوش بدهند مي توانيم با تفكرفقهي سيستاني مخالف باشيم ولي درعرصه سياست در زمان اشغال وي توانست منافع شيعيان عراقي را حفاظت كند. لازم به ياد اوري است كه در حال حاضر هيچكدام از كشورهاي منطقه منجمله ج.ا. خواهان خروج امريكا از عراق نيستند زيرا مي دانند خروج امريكا يعني جنگ داخلي. عربستان ، تركيه و ايران بطور رسمي وارد جنگ در عراق مي شوند.
امريكا به اين دليل از قيام شيعيان در سال 1991 پشتيباني نكرد زيرا به گفته سفير امريكا درعراق ،‌ما نمي خواهيم كساني كه نمي شناسيم از طريق مسلحانه و قيام به قدرت برسند ،‌ ما ترجيح داديم با كساني كه ميشناسيم (‌منظور وي صدام هست ) مذاكره كنيم. درآن عمليا تها دهها هزار نفر توسط ارتش عراق در خيابانها كشته شدند.
“در حاليکه آمريکا و انگليس منافع خويش در خاورميانه را از طريق جنگ تأمين مي کنند، کشور آلمان منافع خويش را توسط "گفتگوي سازنده" به همراه بهترين تماسهاي اقتصادي با ملايان تهران دنبال مي کند و اين همان روشي است که در قبال صدام حسين نيز در گذشته تعقيب مي شد.“ 5امريكا و انگليس و اروپا هر گونه نا امني در منطقه نفتي جنوب را تهديدي استراتژيك براي اقتصاد خودشان قلمداد مي كنند. ايران كه “ رواندا “ نيست كه 800000 نفر با قمه هاي فرانسوي در ظرف چند روز سر بريده شوند. زيرا رواندا منابع زير زميني ندارد هيچ دولت اروپائي و امريكا دخالت نكرد. فرانسه اجازه نمي دهد كشور ساحل عاج دچار بي ثباتي باشد و نيرو به آنجا ارسال ميكند . در همان زمان قتل عام، روزنامه تورنتو سان تورنتو كه روزنامه دست راستي هست در صفحه اول با عنوان “ جنا يتكاررا مجازات كنيد “ چاپ كرده بود زيرا يك نفر سگي را به ماشين خودش يسته بوده و كشيده بود و سگ زخمي شده بود. قصه مردم با دولتها كه بايد عمل كنند فرق دارد. مردم در طرف ماهستند.
امريكائيان هيچگاه اجازه نمي دادند صدام از حدي جلو تر برود و نه اينكه خميني به خاك عراق دست يايد. هنري كسينجر گفته بود ما در اين جنگ برنده نمي خواهيم. علت بمباران سكوهاي نفتي نوروز و سرنگون كردن هواپيماي مسافربري را هم بايد دراين راستا ارزيابي كرد. يكسال قبل بدون اينكه اتفاقي بيفتد كارشناسان گفتند نفت به 100 دلار هم خواهد رسيد. تنها چند منتقد بودند كه گفتند امريكا براي جبران كسري بودجه با افزايش قيمت نفت همه دنيا را مجبور خواهد كرد كه سهمشان را در جنگ عراق بدهند.
عدم ممنوعيت سازمان در اروپا و امريكا عليرغم بودن نشان از خواست امريكا و ازاروپا دارد . در بهترين سناريو اروپائيان خواهان به رسميت شناخته شدن جمهوري اسلامي براي بيرون كشيدن سازمان از ليست خواهند بود. زيرا ليست بر اساس منا فع امريكا و متحدين تعيين مي شود نه بر اساس منافع مردم ايران و خواست اين سازمان و آن سازمان.
فرض كنيد كه سازمان از ليست تروريستي بيرون بيايد ايا در داخل كشور اتفاق تاز ه اي مي افتد. آن نمايندگان پارلمانها كه بايد حمايت كنند كه ميكنند و سازمان هم كه فعال هست. انها هم كه كمك مالي كنند و يا در تظاهرات شركت مي كنند الان هم با اين برچسب روبروهستند. ايا واقعا مردم ايران منتظر اين هستند كه اروپا و امريكا ، سازمان را ازليست خارج كنند كه انها بر عليه رژيم قيام كنند.در اين صورت سازمان برمي گرده به موقعيت دهه 60 و در اوج جنگ ايران و عراق واوج وضعيت ارتش ازادي بخش و نفرات . مشكل سازمان در ليست تروريستي يودن نيست بلكه عدم حضور فعال و محسوس و عدم پايگاه اجتماعي گسترده در داخل كشور است. در ان زمان سازمان نتوانست كاری صورت بدهد حالا كه در وضعيت مطلوبي نيست.
وقتي شما در قدرت نيستيد و با قدرتهاي خارجي مذاكره مي كنيد،‌شما بايد بتوانيد بيشتر از انچه را كه انها منفعت اقتصادي و سياسي در معامله با حاكميت دارند پيشنهاد كنيد . سالهاي اوليه كه سازمان هنوز به اصول معتقد بود و ‌مي نوشت مردم ايران ( بخوانيد مجاهدين )، قراردادهائي را كه بااين رژيم بسته شود محترم نخواهيم شمرد. سازمان كه در بازي قدرت داراي تجربه شده است سالهاست كه ازاين صحبتها نمي كند. مگر اينكه براستي فكر كنيم كه ما هستيم كه سياست جهاني را رقم مي زنيم. كه ديگه نوشتن و فاكت آوردن كاري بيهوده است.آيا فكر نمي كنيد سازمان تلاش مي كند كه با هياهو بر سر خروج از ليست و تظاهرات مي خواهد زد و بندهاي پنهاني را پوشش بدهد كه به هواردان ثابتش بگوبد چون شما در خارج تظاهرات كرديد ما از ليست خارج شديم . سازمان بتواند تظاهرات 1000 نفري صلح اميز درتهران راه بيندازد اروپا بدنبال سازمان خواهند امد.
جوهر فرهنگ استبدادي‌
متاسفانه همچنان فرهنگ استبداد تا اعماق استخوان تمامي جريانات سياسي از رهبر تا هواداران نفوذ كرده است. زيرا در فرهنگ استبداد تربيت شده ايم . وقتي كه پيكار در سال 54 مخالفان فكري خود را اعدام ميكند و و قتي سازمان فعلي مخالفانش را بدون هيچ مدركي به همكار ي با سازمانهاي اطلاعاتي متهم مي كند . ايا مي توان از استبداد حاكم انتقاد كرد كه چرا مخالفانت را سركوب مبكني ؟‌ چرا دگر انديشان (‌تاكيد من دگر انديشي است يعني ممكن است غلط باشد ولي با تفكر حاكم فرق د اشته باشد ) را بدون مدرك دستگير و
شكنجه مي كنيد ؟‌
آقاي پوياايا جريانات سياسي مبرا از پاسخ گوئي هستند ؟‌!براستي چرا دارو و دسته استبداد ولايت فقيه بايستي پاسخگو ي مردم باشند ولي دار و دسته هاي سياسي اپوزيسيون بدليل اينكه شهيد داده اند و با شاه و خميني مبارزه كرده اند از هر گونه ياسخگوئي مبرا باشند. آيا اين جملات همان استدلالي نيست كه دار ودسته خامنه اي و مصباح يزدي به انها كه خواهان پاسخگوئي ولايت فقيه و نهادهاي زير نظر وي هستند ،‌مي اورند. زيرا در نظر انان مردم معمولي كه هيچ كدام هم نامي ندارند (‌مثل من به گفته اقاي پويا ) “ اين فرد برخلاف آقای خرسندی نه خودش برای خوانندگان ديدگاه شناخته شده است و نه مواضع و رابطه اش با رژيم آخوندی مشخص است. ايشان ظاهرا با انتخاب اين اسم مستعار می خواهد از سابقه و شناخته شدگی مبارز بزرگ سعيد سلطانپور استفاده (سوء استفاده) کند.“
حق سوال هم ندارند زيرا ولي فقيه است كه بهتر مي انديشد و نماينده خدا هم هست و در كل بهتر از “ عوام كل الانعام “ ميداند عينا همين نظريه اي كه اقا ي پويا و بسياري از رهبران سياسي گروهها در عمل دارند كه تنها ما دموكراسي را مي شناسيم و صلاحيت اظهار
نظر و تحليل داريم .
آقاي پويا نقش دادستان را هم بازي مي كند و از طرف خوانندگان ديدگاه هم حكم صادر ميكند كه من براي انان شناخته شده نيستم. وادار كردن اگاهانه و يا نا اگاهانه به سكوت يك نويسنده ،‌ يك شاعر و يك روشنفكر و حتي يك انسان معمولي مانند من كه بر فرض سئوال بي ربط هم داشته باشد (كه البته با ربط هم هست) يعني مرگ. زيرا انان با سئوال كردن خلق مي شوند و رشد مي كنند. پس چرا سعي مي كنيد خود سانسوري را تحميل كنيد. چرا به اقاي محدثين نمي گويید بجاي طفره رفتن در بيانيه غير سياسي وغير ديپلماتيك وسراسر ناسزا ، جواب بدهد، چرا من را مي خواهيد ساكت كنيد.؟
تا شاعري شاعر شود
خون هزار كشت و كار
د رچوب و سنك و پولاد
تاراج ميشود
تا شاعري شاعر مي شودهزار پرنده مي ميرد
پس من هزار بار از يك تعهد غمناك بيشترم
ا
قاي پويا به اقا ي ناظرانتقاد ميكند كه چرا اين مطالب را چاپ مي كنيد (‌طنز آقاي هادي خرسندي در مورد حزب كمونيست كارگري و
مطلب من در مورد مسعود رجوي ) واز ان به عنوان رسوائي نام مي برد. من نمي دانم ايشان كلمه “‌اسكندال “ را بجاي رسوائي به چه منظور بكار برده است .ولي نبايد گله گي كرد كه مردم چرا حرف روشنفكران را نمي فهمند. “ در يکی دو هفته اخير دو اسکاندال يا به زبان خودمان بلبشوی نوشتاری در سايت شما برپا بود و من ميخواهم بگويم که در هردوی اين موارد به گمان بنده شما شخصا به عنوان مسئول سايت ديدگاه مقصر هستيد.جوهر انتقاد اقاي پويا اين است نشر اين اكاذيب “ باعث تشويش اذهان عمومي مي شود “.3 ايا جوهر استدلال اقاي پويا و فحش دهندگان با استدلال ‌ قاضي مرتضوي در بستن روزنامه ها يك سان نيست. فكر مي كنيد مرتضوي استدلالش همين نيست ادمهائي با نام مستعار ( كه البته مي توانند حرفهاي درستي هم بزنند ) با چاپ يك مطلب براي مردم توهم ايجاد مي كنند .ايا شما به شعور خوانندگان تو هين نمي كنيد يعني اينكه انها قدرت تشخيص ندارند.
به استناد قانون امنيت عمومي 1339 كه مرتضوي همه روزنامه ها را با استناد ان يك شبه بست مي توان ديدگاه را هم بست زيرا اين
اقاي ناظر به عنوان مدير مسول ،‌ مقاله يك ادم گمنام را چاپ كرده . ايا حرف شما مفهموم ديگري دارد؟
مرز بين سانسور وازادي در اينترنت
اقاي پويا در اينتر نت مرز بين سانسور و ازادي بيان عقيده يك كليك است. اگر مطلبي را نخواستيد حذف كنيد نه اينكه نويسنده را حذف
كنيد چون براي شما ناشناخته است. واين مشكل اپوزيسيون هم هست ادم بي عنوان حق حرف زدن ندارد. ادمهاي عنوان دار هم كه سد راه وحدت و مبارزه ميشوند زيرا تنها انها هستند كه مي فهمند وبايد از كانال انها هر حركتي اقدام شود. و انها هم متاسفانه فسيل شده اند.
شما چندان به خودتان مشغوليد و خودتان را جدي گرفته ايد كه فكر مي كنيد مردم ايران همه اينترنت دارند و همه هم فقط نشستند سايت ديدگاه و مطلب من را بخوانند. شما فكر ميكنيد اينها مسله مردم ايران هست كه سعيد سلطانپور چي نوشت ،‌پويا چي گفت و رجوي كجاست ؟ و يا حزب كمونيست كارگري چند بخش است.
جوانان ايراني زيادي در تورنتو دانشجو هستند . بسياري از اين جمعيت كه شايد بالغ بر بيش از 5 هزار نفر بشوند بعلاوه انان كه در دبيرستان هستند و نيز فارغ التحصيلان دانشگاهها در صحبتهاي كه ميشود گاها منتقد هم هستند كه “ چرا شماا انقلاب كرديد“ و باعث دربدري انان شده ايم .بعضي از انها تنها با نام منافق بدليل تكرار در مدارس اشنا هستند. و اصلا به سياست اهميتي نمي دهند. نه به حاكمان نه به مخالفان. انها يك ادبيات ديگري دارند كه ما با ان بيگانه هستيم ومتاسفانه ما نتوانسته ايم با نسل جوان رابطه موثر برقرار كنيم تا تجاربمان را منتقل كنيم . البته در اين مورد من از تجربه خارج كشوري صحبت مي كنم.
دوست معلمي كه بتازگي به كانادا برگشته است مي گفت در كلاس وي كه 22 تا شاگرد 15-16 ساله در مجيديه تهران دارد از انها پرسيدم كه قبل از جمهوري اسلامي چه حكومتي سركار بود و نام شاه چه بود ؟‌ وي ميگفت بعد از فكر كردن تنها 2 نفر گفتند پهلوي و يك نفر گفت محمد رضا شاه. . وي نتيجه گيري مي كرد كه اين نسل كاملا از نظر تاريخي با تاريخ ايران نا اشنا ست.
لطفا شما به من بگوئيد كه چرا من نبايد شما را با انصار حزب الله و حزب كمونيست كارگري يكي بدانم ؟ايا تفكر شما با هوادران خامنه ا ي و احمدي نژاد يكي نيست چرا كه انها هم سوال را و انتقاد از انها را حرام ميدانند و مستوجب زندان. ايا اگر شما قدرت داشتيد و بجاي جورج بوش بوديد نوام چامسكي بزرگترين روشنفكرضد سياست خارجي امريكا و بوش را به هرقيمتي ساكت نمي كرديد.
من و سازمان مجاهدين
پيوستن و جداشدن از احزاب و جريانات در اكثر مواقع بسيار دردناك و تلخ است زيرا تو اعتمادي را كه در دنياي استبداد زده كه مهم تر از جان هست را به انان بدون چشمداشت داده اي ولي اگر چه زنده ماندي ولي اين زخمي كه از خيانت به اين اعتماد به دوست بر قلب توست هرگز بهبود نمي يابد. مي بيني سالهائي را در سياست گذراندي و بدون اينكه بداني و در مقاطعي بدون اينكه رهبري ان جريان هم بداند تيشه به ريشه خودت و ملت خود زده اي و اب به اسياب دشمنان ابادي و ازادي كشورت ريخته اي. چه تصوري داريد وقتي كه فكر مي كنيد كه براي صلح و ازادي تلاش مي كنيد ولي بعدا مي بيني كه تلاشت در خدمت جنگ و ويراني و نفرت در امده است. چه كسي ميتواند ان وحدت سال 57 را برگرداند . چه كسي علي ها و قاسم ها را بر ميگرداند. چند سال طول خواهد كشيد كه زخمهاي خونين اين ملت و اين كشور مرهم شود. البته اگر جنگ تاز ه اي براي ملتمان خواب نديده باشند.
نبوديد!
شما نبوديد!
كه جهان در جهان گم شد
شما نبوديد
كه سنگ اوردند
و آئينه بردند
كه مه آوردند
و آفتاب بردند
كه تيغ اوردند
و تاك بردند
كه جهل اوردند
وخرد بردند
شما نبوديد
كه ميدان يافتن
به پرتگاه گم شدن
مبدل شد
شما نبوديد
كه واژگان خدائي مي كرد
كمال رفعت صفائي
58بهار ارم سازمان تا اخر تابستان 58 جلوي در كاخ قصر فيروزه (‌كاخ وليعهد )‌انتهاي خيابان نيروي هوائي اويزان بود . بچه هاي
محل ما يكي از قويترين بخش محلات سازمان بودند. عليرغم فشارهاي عوامل ضد سازمان . سازمان براي تمرينات به انجا امد. عكس شهيد اشرف ربيعي متعلق يه همين زمان است.علي محمد تشييد از كادرهاي مركزي و كانديد نمايندگي مجلس اول شوراي ملي مسئول ارتباط با ما بود. و فكر ميكنم هنوز در روابط و مناسبات سازماني هست.
تابستان 58 وزارت اطلاعات داشت شكل مي گرفت . با احسان و ياسر زنگنه (‌از سران وزارت امورخارجه فعلي ) كه به زبان عربي تسلط داشت و عضو بخش تبليغات سپاه بود و همسايه ما شده بودند ،‌ نزديك شدم. به اكبر اقا (‌مهدي تقوائي )‌از اعضا ي زير مركزيت سازمان اطلاع دادم. اكبر اقا بچه شهباز تهران بود و ماهفته اي يك بار نشست داشتيم . تفسير قران و جمع بندي خبرها و تحليل . البته همه تيپ فكري هم در جمع يپدا ميشد. من ازيشان در تحليل خبر كه در زندانها مجاهدين از ان استفاده مي كردند، ‌خيلي ياد گرفتم. اكبر اقا پاش توي گچ بود من رفتم بيمارستان در سه راه سيروس . گفت سعيد تو خودت بايد تصميم بگيري چون كار ي است خيلي سخت چون بايد زندگي دو زيستي داشته باشي و اين ممكن نيست مگر اينكه هر شب حسابرسي شديد ي از خودت بكني . در غير اينصورت امكان حل شدن در سيستم را داري.گفت خوب فكرها تو بكن. بعد از چند روز تصميم گرفتم كه دنبال كار را نگيرم. و سرنوشت ما را به مسير ديگر انداخت.
مهدي تقوائي سالهاست كه بدليل اختلاف در مسائل از سازما ن كناره گيري كرده است و در انگليس زندگي مي كند. تا انجا كه اطلا ع دارم تا كنون چيزي از روابط و مناسبات منتشر نكرده است. از ان جمع شنيدم كه چند تا شهيد شدند. چند نفر منجمله برادراكبر اقا زنداني ولي بعدا ازاد شدند. ازآن جمع يكي از بچه ها كه معلم در ورامين بود د رحياط مدرسه اعدام شد. سال 60وي همرا ه با شهيد احمد رضائي در محاصره ساواك شاه قرار مي گيرد كه شهيد رضائي با كشيدن نارنك د رميان ساواكيها به شهادت ميرسد .مهدي تقوائي بعد ها از سازمان جدا شد ولي همسر ش در عراق باقي مانده بود. شنيدم كه ترچيح داده است كه عرفان بگزيند تا اينكه در سياست بطور جدي دخالت كند. در هرحال اميدوارم هميشه سلامت باشد .
دادگاه سعادتي
تا بستان 59 بو د رژيم انرژي زيادي از سازمان در مورد مسئله سعادتي گرفته بود. سعادتي همچنان در زندان بسر ميبرد . چندين بار
دادگاه وي به تعويق افتاده بود. تبليغات وسيعي عليه سازمان در جريان بود. جريان سعادتي مسئله سياسي روز بود به سازمان خبر دادم كه به قاضي پرونده سعادتي دسترسي پيدا كرده ام. . سازمان از طريق مهدي تقوائي ‌ با من تماس گرفت و گفت ببين حكم سيد (‌ سعادتي به اين اسم خوانده ميشد ) چيه ؟ زيرا ‌بر طبق قوانين جاري (59)حكم جاسوسي اعدام بود. ظهر روزدادگاه باتفاق قاضي كه از قضات دادگستري بود و يكي از مسولين واحد تحقيق و استرداد بنياد مستضعفان و يك دكتر دوست قاضي براي ناهار به ساندويچ فروشي يكتا در خيابان مصدق چند قدمي بالاتر از سه راه محموديه رفتيم . توانستم صحبت را به سعادتي بكشانم . گفت “‌چون سيد است حكم اعدام نمي دهيم . “ ان موقع ها كه تلفن همراه نبود . دلم هم شور ميزد كه سريع تر خبر را به سازمان برسانم. خوشبختانه در يك فرصت به آقا مهدي تلفن كردم وخبر را كوتاه گفتم. براي اناني كه در روند جريانات نيستند لازم به ذكر است سازمان هواداران زيادي در بنياد مستضعفين از طريق بچه هاي حسابرسي كه اكثرا از بچه هاي دانشگاه تهران بودند ،داشت.
نزديكيهاي ساعت 2 بود كه باتفاق به زندان اوين رفتيم. چون با قاضي بوديم بسرعت كارت ورود گرفتيم ولي در دلم تاپ تاپ بود چون ما در شرق تهران ودانشگاه تهران در هواداري سازمان مانند كفر ابليس بوديم . الان كه دارم اين مطالب را برا ي اولين بار مي نويسم حس ميكنم ضربانم بالا رفته است. ان موقع وقتي بچه ها را دستگير مي كردند خط اين بود كه به عنوان مبارزه منفي اسم نمي دادند البته شكنجه اي در كارنبود و تا وقتي اسم نميدادي ازاد نمي شدي . چند نفري از ميليشا بيشتر داخل زندان نبودند. دادگاه در اتاقي كوچك در طبفه دوم دادسرا بود . سعادتي در راهروي ميان طبقه همكف و دوم روي يك صندلي نشسته بود . 2 پاسدار با كلاشينكف كنار وي ايستاده بودند . بعد از مدتي موسوي تبريزي دادستان انقلاب ظاهر شد. سعادتي از روي صندلي برخاست و گفت سلام حاج اقا . موسوي تبريزي بسرعت جواب سلامش را داد و به راهش ادامه داد. دراين ميان دو تا پاسدار پشت سر موسوي راه افتادند. موسوي تبريزي يواشكي به انها كفت “ تنهاش نگذاريد. “
دادگاه بعد از چند ي شروع شد . بعدا سعادتي به 12 سال زندان محكوم شد.
سعادتي در زندان به جرم عضويت در كادر مركزي سازمان و تحريك سعيد افجه اي از تشكيلات سازمان در قتل محمد كچوئي -رئيس زندان اوين و ترور لاجوردي كه در ان ترور زنده ماند. در بعد از 30 خرداد اعدام شد. سعيد افجه اي بعد از شليك به پشت بام دادسرا ي اوين رفت و از انجا خودش را به پائين پرت كرد و كشته شد. من شنيدم كه وي قرار بود سعادتي را فراري بدهد كه نشد. خانم اقبال صحبت از رساندن خطوط توسط سعادتي به بند زنان در اوين مي كنند. با توجه به وجود نفوذي هائي مانند سعيد افجه اي امكان ان هست و تناقضي با مطالب من ندارد . سعادتي در هنگام ملاقات با ماموران كا. گ. ب. در شركتي پشت سفارت انگليس توسط ماموران كميته منطقه 9 به سرپرستي مهندس غرضي كه بعد ها استاندار خوزستان وسپس وزير نفت شد دستگير شد. بهار ازادي سعادتي از همه زندانيان سياسي زمان شاه كمتر بود. سعادتي با نام مستعار سيكو در اين مذاكرات شركت داشت . متاسفانه سازمان سيا در ان زمان هنوز شنود عليه سفارت شوروي را داشت . طرف روس بدليل مصوونيت سياسي ازاد شد. روسها از سازمان كه در ان زمان كنترل بخشي از ساختمان ساواك را داشت خواسته بودند كه پرونده تيمسار مقربي را كه در زمان شاه به اتهام جاسوسي براي شوروي اعدام شده بود بياورند تا چگونگي لو رفتن وي را بدست بياورند. نكته اي كه لازم به گفتن است اين بود كه يك وصيت نامه اي به شهيد سعادتي نسبت داده شد كه در ان از سياست سازمان انتقاد شده بود كه بدرستي ان شك هست . البته گويا حجاريان معتقد بود ه كه وي را بدليل اختلاف با اعلام جنگ مسلحانه با مسعود نبايستي اعدام كنند ولي لاجوردي بدليل ضديت شديد با بچه هاي سازمان از زندان شاه ،‌حاضر به اينكار نشد. زيرا در روزي كه خبر اعدام وي در راديو اعلام شد يكي از سركردگان امنيتي رژيم (م.د)گفت “‌ سعادتي كه چند شب پيش زدنش زمين “ زدن زمين اصصلاح اعدام توسط پاسداران بود. نكته قابل توجه تاريخ وصيت نامه بود كه روزاعلام خبرتيرباران بود و اين در اصل درست بودن وصيت نامه جاي سوال ميگذارد.
7 تير 60
انفجار شديد ي شهر تهران را لرزاند. از اپارتمان هاي ا.اس .پ در يوسف اباد مي شد دود را در اسمان ديد. صبح قاسم مسئول تشكيلاتيم تلفن كرد گفت ببين دكتر هم هست يا نه (‌منظور دكتر بهشتي بود ) به خانه اقاي تهراني كه از سپاه بود و در برج روبرو مي شست خبر را پرسيدم . گفت دكتر شهيد شده است. مي خواست بره پزشكي قانوني كه من هم گفتم مي ايم. اول به محل حزب جمهوري اسلامي رفيتم. سالن حزب يك سوله با سقف بتوني يكپارچه بود . وي تصميم گرفت كه به پزشكي قانوني برويم. با وي به داخل سردخانه رفتيم . احمد خميني اومد و جنازه بهشتي را بهش نشان دادند. 2 روز قبل بهشتي رادر كاخ دادكستري با حدود 20 محافظ از پله ها بالا مي رفت و حالا كشته شده بود. براستي كه ادم از فرداي خود خبر ندارد. عبدالحميد ديالمه نماينده مشهد كه از مخالفان سرسخت سازمان بود تنها يك سوراخ در پيشاني اش بود. د رهمين موقع هادي غفاري وارد شد و با سيد احمد خميني در سردخانه به جسدها سر زدند. غفاري د رحاليكه عصباني وبد و فحش مي داد با بيسیم به كسي گفت كه بيا الان ميريم هرچي منافقه د رمحله هست را مي كشيم. دل توي دلم نبود. قاسم تنها مسول بود و تلفن هم نداشت. پدر اقاي تهراني يك مغازه اب ليمو فروشي بزرگي روبروي پارك شهر ضلع غربي داشت. تلفن كرد كه گلاب سفارش بده . گفتم من مي رم مي آورم. بسرعت به سمت خانه قاسم كه در منطقه شهرآرا بود رفتم و خبرشروع قتل عام را بهش دادم .گفتم سريع خبررا به بچه ها بده. با سرعت به پار ك شهربرگشتم. 3 تا شييه گلاب بزرگ را گرفتم امدم توي سردخانه . سرراه 2 تا ماشين را ديدم كه خورد شده اند زيرا رانندگان ان در موقع شنيدن خبر مرگ بهشتي تبسم زده بودند. بهشتي ا در بين مردم غير حزب اللهي طرفداري نداشت. از طرفي دل توي دلم نبود چون تمام تشكيلات سازمان تحت تعقيب و امكان لو رفتن هم بود . هر چند ما مدتها بود كه از نيروي هوائي اسباب كشي كرده بوديم وچند ماهي بود كه كه بدستور سازمان در نشست هاي جمعي شركت نمي كردم ولي دستور سازمان براي راست زدن را نپذيرفته بودم . گفتم من توده اي نيستم. از طر ف ديگر مي خواستم ببينم كه چند نفر كشته شده اند. تا نزديكهاي ظهر بيشتر از 76 نفر از مقامات شنا سائي شده بودند ولي رقم روي 72 نفر باقي ماند كه با بهشتي مي شدند 73 نفر كه خميني از ان به عنوان واقعه كربلا ياد كرد.الان كه به ان روزها نگاه ميكنم وقتي كه ازديدن ان جناز ها خوشحال بودم مي بينم كه چگونه نفرت تمامي وجود ما را پر كرده بود .
ما را چه ميشد.؟ زيبایي در اين است كه د رمرگ دشمن خودت هم شاد نباشي.
در اوين صداي شكنجه فردي را ميشندم كه تا صبح در شعبه 4 كابل مي خورد. بازجوها نوار نوحه اهنگران در سوگ بهشتي را گذاشته بودند و به وي مي گفتند تو بهشتي را كشتي اون هم زير شكنجه مي گفت سعادتي را شما كشتيد . هاشم كلاهي كه از هواداران سازمان بود مسئول اين بمب گذاري اعلام شد. بمب در زير تريبون جا سازي شده بود. و موقع سخنراني بهشتي كه دبير كل حزب بود منفجر شده بود. ابتدا ماموران كميته به خانه هاشم كلاهي كه كشتي گير فرنگي كار تيم ملي بود و در حوالي ميدان حسن اباد زندگي مي كرد ريخته بودند و لي بعدا متوجه تشابه اسمي شده بودند.هاشم كلاهي مورد اعتماد رفسنجاني بود و مسئول خبر كردن افراد برا ي جلسات حزب، وي چند بار به رفسنجاني تلفن كرده بود تا مطمئن شود كه وي مي ايد. رفسنجاني زودتر جلسه را ترك كرده بود . به همين دليل در ميان تسويه حساب جناحها بارها انگشت اتهام به سوي رفسنجاني هم رفت. سازمان در اعلاميه اي كه بلافاصله منتشر كرد از انفجار به عنوان “ آتش قهرفرزندان خلق قهرمان ايران “‌ در پاسخ به اعدامهاي 30 خرداد ياد كرده بود . ولي من الان از اينكه جزئيات ان باشد جيزي بياد ندارم. اشاره مستقيم از چگونگي ان نبود . برداشت من اين است كه اين اعلاميه قبل از اين عمليات چاپ شده بود. در هر حال هيج خبري از كلاهي نشد ه است. هيچ سازماني منجمله سازمان مجاهدين هم هيچگاه رسما مسوليت انرا به عهده نگرفت. بهترين كادرهاي طراز اول حزب جمهور ي اسلامي در اين انفجار كشته شدند.
شهيد قاسم مولوي زاده از بچه هاي صنايع هلي كوپتر سازي شب به منزل ما امد و گفت “ بچه ها فردا هر كس با هر سلاحي كه ميتواند تهيه كند بيايد بيرون . سازمان مي خواهد دانشگاه تهران را بگيرد. االبته من و( س) در ان موقع گفيتم ما نيستم. من و(س) هم بروز نمي داديم كه الان هم با سازمان هستيم مي دانستم. ( س) روزنامه مجاهد مي خواند ولي اصلا فكر نمي كردم وي يكي از بچه هاي نظامي سازمان باشد. به قاسم گفتم تو مطمئني كه اين خط سازمان هست . گفت مسئول من اين خط را داده . من اخرين دفعه اي بود كه قاسم را مي ديدم. قاسم در روزي كه دخترش بدنيا امد در سال 60 تيرباران شد. سال 64 در اولين تماس با سازمان با هزار بدبختي عكس قاسم را برا ي سازمان بردم ولي تا انجا كه ميدانم سازمان عكس وي را د ركتاب شهيدان چاپ نكرد. راستي دليل اينرا هم بايد بپرسم ؟‌ مادر قاسم هميشه ما را مقصر ميدانست و گفته بود اينها خودشان اينها را مجاهد كردند و خودشان فعاليت نكردند. و چقدر سخت است كه متهم مي شوي ولي نمي تواني واقعيت را بگوئي .
فرداي انروز تشيع جنازه كشته هاي 7 تير بود و هزاران نفر به خيابانهاي تهران امدند. شايد دليل عملي نشدن طرح تصرف دانشگاه تهران ،‌ حضور گستره مردم در تشييع جنازه بود. شايد الان اين طرح نظامي مسخره بنظر بياد وقتي اشل ارتش ازادي بخش و جنگهاي كلاسيك مانند چلچراغ را در نظر بگيريم . ولي بهر حال در ان دوران واقعيتي بود . در ان زمان يك خط جنگل بود كه سازمان به ان معتقد نبود و خط ديگر جنگ چريك شهري كه سازمان به ان اعتقاد داشت . با درنظر گرفتن عمليات 7 مهر 1360 كه در خيابان مصدق بين راه اهن تا ميدان ولي عصر اتفاق افتاد. احتمال اين طرح هست. در 7 مهر كه به كشته شدن حداقل 100 تا از بچه هاي سازمان تمام شد كه در تيم هاي دو نفره خيابان مصدق را به تصرف در اوردند و شعار مرگ بر خميني سردادند. اين خط سازمان بود كه براي اولين بايد شعار مرگ بر خميني را به ميان مردم برد. قبل از غروب تقريبا همه تيم ها دستگير شدند. حداقل 20 نفر در همانجا منجمله د ركنار سينما راديو سيتي بعد ازاينكه دستگير شدند ،‌ تيرباران شدند. البته در اين مقطع مي شود نظر داد كه جان هر كدام از انها كه موسي تبريزي هم انرا در روزنامه با افتخار اعلام كرد بسيار بيش از اين طرح هاي خيالي و بچه گانه ارزش داشت.
در رابطه با كم تجربگي سازمان در همين رابطه بد نيست خا طره اي را ذكر كنم. سر شب بود زير پل جلا ل ال احمد منتظر ماشين بودم كه ديدم پژوئي دنده عقب مي ايد. 2 نفر جلو و يك نفر عقب بود. خودم را جمع و جور كردم فكر كردم گشت كميته است. ديدم يكي گفت سعيد بيا بالا. شهيد محمد قائم شهر بود. 2 تا محافظش هم سنهاي خودم بودند . روي پاشون كلاشينكوف بود و خيلي هم خونسرد بودند. سوار شدم . از يك طرف نگران بودم كه من اسلحه نداشتم و ان روزها درگيري ها بين گشتهاي كميته و واحدهاي عملياتي سازمان به 60 در گيري هم مي رسيد و همه چيز تمام ميشد. خوشبختانه راه نزديك بود . به اپارتمانهاي ارين روي پادگان جمشيديه مي رفتم. گفت سعيد از كاخ فيروزه چه خبر؟ ‌گفتم خبري ندارم مي دانم كه تحويل بنياد شده . گفت مي خواهيم انجا را بگيريم. گفتم جدي مي گي ؟‌ موفق باشي. و رفتند. نتواسنتم بفهمم تصرف اونجا چه فايده اي دارد ؟‌ بعد ها فهميدم محمود در زندان اعدام شد.
شكنجه شدن 3 پاسدار

مطبوعات ازاد در دنيا نقش مهمي در كشف حقيقت دارند. فرق خبرنگاران د رجهان ازاد و استبداد دراين است كه انها به دنبال كشف حقيقت مي روند و به نتايجي مانند واترگيت ،‌ رسوائي مالي در كانادا ،‌ استراق سمع غير قانوني در امريكا توسط بوش ،‌ زندانهاي غير قانوني سيا دراروپا و زندان ابوغريب مي رسند. افشاي اين اخبار باعث مي شود كه مانند قانون اخير كه شكنجه زندانيان توسط امريكائيان ممنوع شد به تصويب برسد كه پيروزي برا ي حقوق بشر به حساب ميايد. بوش بر خلاف ميلش انرا امضا كرد چون معتقد بود بايستي اطلاعات مهم مظنونان را تخليه كرد. هرچند انها دستگير شدگان را به كشورهاي ديگر مانند مصر و اردن و سوريه مي فرستند وانها راشكنجه ميكنند. خبرنگاران كه البته توسط يك منبع داخلي خبردار ميشود از مسئولان سئوال مي كنند والبته انها هم در ابتدا انكار ميكنند . تا اينكه زير فشار افكار عمومي مجبورند عقب نشيني كنند. حالا اجازه بدهيد برا ي اينكه شيوه شفاف خبر رساني در سازمان مجاهدين را ببينيم.من به عنوان يك خبرنگار از اقاي حسين ابريشمچي كه مسئول اطلاعات سازمان در هنگام وقوع حادثه بود ه است ، بپرسم كه به اين سئوال براي روشن شدن ذهن همگان پاسخ بدهد. ؟ سازمان فعلي سالهاست (‌تا انجا كه من دنبال مي كنم ) باهيچ نشريه ايراني مصاحبه نكرده اند. البته من چندين بار قبلا از طریق كانا لهاي سازمان د رتورنتو و اروپا سعي كرده بودم كه مصاحبه اي با مسولين فعلي سازمان داشته زيرا سلسه مصاحباتي با دكتر پيمان (‌حنبش مسلمانان مبارز )‌محمد توسلي (‌نهضت ازادي )‌،‌لطف الله ميثمي (‌از اعضاي اوليه سازمان كه در انفجار بمب در زمان شاه بينائي خود را از دست داد )و چند فعال سياسي ديگر در رابطه با 30 خرداد و نقش سازمان ومسعود رجوي كه در ايران انجام شده بود و اتهامات جدي و نقدهاي اصولي به اين حركت داشتند . داشته باشم . ولي ميسر نشد. منجمله در تظاهرات اخير در واشنگتن ار طريق (‌امين )‌يكي از فعالين شناخته شده سازمان در تورنتو ولي انها منرا به سايت مجاهد و نشريه مجاهد حواله دادند ؟‌ اتفاقا يك دفعه هم از طريق اقاي ناظر تماس گرفتم كه ايشان اقاي اسماعيل وفا يغمائي را پيشنهاد كردند كه من نوشتم من يك عضو مي خواهم كه پاسخ هايش پاسخ رسمي سازمان باشد . بنابراين بعيد م بدانم كه جوابي دريافت كنيم.البته اگر اقاي ابريشمچي جوابي ندادند كه با توجه به سابقه سازمان بعيد هست. لذا من اين حق را براي خودم محفوظ مي دانم كه اطلاعات خودم با ذكر منبع را باطلاع همگان منجمله كميسیون حقوق بشر سازمان ملل و نيز سازمان ديدبان حقوق بشر و مطبوعات ،‌ بگذارم.در سال 65 به تركيه امدم. زيرا بايد به خدمت سربازي مي رفتم و قرار بود با سازمان در اين مورد مشورت كنم. در سال 64 در المان به سازمان گفته بودم كه من حاضر به خرج ازايران نيستم و ترجيح مي دهم داخل باشم. (‌س) و (‌ع) هنوز د ر المان هستند و و ازاين جريان د راطلاع .من با پرداخت 500 هزار تومان در سال 64 پاسپورت قانوني بدست اورده بودم. انموقع برابر 7 هزار دلار امريكا بود كه قاچاقچي هم با نصف اين مبلغ تو را به اروپا مي بردند. اتفاقا هم نامي با سعيد سلطا نپور كلي مشكلات ايجاد كرد كه داستان مفصلي دارد .
از هتل به سر پل زنگ زدم كه با مصطفي كاردارم . شهيد مصطفي (‌ترابيان )با من د رميدان ملت استانبول قرا ر گذاشت. اولين چيزي كه ازش پرسيدم د ر مورد صحت خبر شكنجه 3 پاسدار بود. من در مرخصي يكي از زندانيان هوادار كه از بچه هاي نظامي سازمان بود و زير شكنجه كف پايش را از دست داده بود. كسي كه باتفاق شهيد گلزاده غفوري به صبحگاه لويزان حمله كرده بودند و سالم از انجا خارج شده بودند. در مورد سازمان صحبت شد . وي با مسئول عمليات 3 پاسدار كه يكي از فرماند هان نظامي تهران با دهها عمليات نظامي بود هم بند بود . كساني كه د ران دوران دستي در اتش داشتند مي دانند داشتن دهها عمليات و دستگير نشدن يعني چه ؟‌. فرمانده مزبور ابتدا توبه كرده بود ولي بعد از مدتي سرمواضع بر گشته بود و سرانجام هم توسط لاجوردي اعدام شد. 2 رو زبعد كه همرا ه مصطفي رفتيم عكس بيندازيم براي پاسپورت كه بتوانمم براي اولين بار به عراق بروم در راه گفت سازمان چاره اي نداشت و لي د رعوض جان بسياري از رده ها حفظ شد. بهش گفتم . فرق ما با خميني د راين است. گفتم وقتي درزندان هستي و زير فشارهاي جسمي و حفظ اسرار و نگران بقيه و خودت هستي و تبليغات يكطرفه روي توهست،‌ وقتي شكنجه ها را ميديدم گفتم در اسلام ما شكنجه نيست وعهد كردم كه اگر روزي ازاد شدم د ركنار سازمان براي محو شكنجه بايستم.
من تا وقتي كه مصطفي اين خبر را تاييد نكرده بود فكر ميكردم انها زيز شكنجه اينمطلب را گفته بودند. البته نكته خصوصي تر هم در اين رابطه هست كه من بدلايل اخلاقي ترجيح مي دهم وارد ان نشوم .البته شكست ما انجا بود كه وقتي سران رژيم را در پشت بام علوي تيرباران مي كردند همه هم صدا با ديگر انقلابيون خواهان افزايش ان بوديم. و كسي از حق زنداني مانند وجود هيئت منصفه و وكيل مدافع و فرجام خواهي دفاع نكرد يعني نه سازمان سياسي مي دانستند و حساسيت داشتند و نه به مردم اموزش داده بوديم. و اين شد كه وقتي نوبت ماشد مردم هم عكس العمل جدي نشان ندادند. البته بحث مفصلي تري در اين مورد دارم كه د ر ژانويه 2005 در سويس در تظاهرات جلوي سازمان ملل براي بررسي پرونده نقض حقوق بشر رژيم، ‌نوشتم و در سايتها چا پ شد.بالطبع از انجا كه ما ياد گرفته بوديم دشمن اصلي را خميني بدانيم بنابراين بقيه چيزها فرع مي شود . ديگرهيچگاه در مورد اين مسئله صحبت نكردم. ما ياد نگرفته بوديم كه رابطه ما با احزاب و جريانات بايد دوسويه و ديالكتيكي باشد. اگر جرياني به انحراف در غلتيد بايد ان اهرم را بدور انداخت چرا كه مبارزه با شرايط اختناق ، و پي جوئي ازادي و عدالت اجتماعي شرط است نه سارمان ها و احزاب . احزاب وسيله هستند نه هدف .
نه د رجنگل هيچ درختي مقدس نمي شود
“ مقدس“ تك درختي است متروك
كه با دخيل هاي ارزان
مزين ميشود
مصطفي بچه اذربايجان ايران بود كه در تركيه دندانپزشكي مي خواند . وي د رعمليات فروغ شهيد شد. مصطفي خيلي جدي بود و احساس مسوليت شديدي در مور د هزينه كردن پولهاي سازمان داشت. در حاليكه بنظرم امد كه بچه هاي تشكيلات (حداقل در تركيه ) بعد از جر يان فروغ ابائي از خرج كردن پول سازمان نداشتند . يك تفاوت كيفي بين انها و بچه هاي جديد بود.
مرك خميني 68 خرداد 68 خميني چند وقتي بود كه مريض بود . سازمان پيام راديوئي مي فرستاد كه براي ملاقات به تركيه بروم. مشكل مرخصي پادگان و بعد هم بليط هواپيما بود. به همسرم گفتم دارم ميرم مامويت اهواز . رفتم تركيه. اطلاعاتي را كه از وضعيت جسمي خميني داشتم كه در يك بيمارستان پناهگاه مانند بود و اينكه پزشكان اميدي به زنده بودنش ندارند منتقل كردم. سازمان اولين منبعي بود كه خبر را در مورد وضعيت مرگ خميني اعلام كرد.د رخانه امن سازمان در استانبول بودم . به پادگان و چند تا ازفرماندهان تلفن كردم فهيمدم اماده باش 100 %‌شده است.برا ي اولين بار با يك واقعيت كه در بولتن هاي محرمانه در مورد شيوه تخليه اطلاعاتي سازمان از مسئولين شرح داده بود پي بردم. تازه متوجه شدم كه سازمان افرادي مثل من درايران كم دارد و بيشتر اطلاعات را از طريق تلفن از تركيه بدست مي اورد. البته براي من فرقي نمي كرد. ولي تحليل خبر وقتي كه د رمحيط هستي . واقعي تر و درست خواهد بود زيرا با انسان سر وكار داري .
با ابوالحسن مجتهد زاده (4) در خانه امن بوديم كه قطعي شدن خبر مرگ اعلام شد. با مجتهد زاده در سال 65 در مورد ي كه نزديك بود به يك مسئله خبري تبديل شود و ابوالحسن در ان تلاش فراواني كرد ،‌ اشنا شدم. در اين مورد مهدي ابريشمچي كه در ان دوران سمت فعلي محدثين را داشت (‌امور خارجه ) در جريان اين پرونده بود و قرا بود كه وارد عمل سياسي شود. مجتهد زاده خبر را از طريق نوار راديو مجاهد شنيد و گفت “حيف شد “ گفتم چرا گفت “خميني بايستي زنده مي ماند تا محاكمه ميشد “. بهش گفتم سازمان بايد شكر خدا را كند . مرگ خميني كمك بزرگي به سازمان است و اصلا متوجه نيستيد.وي فردا صبح گفت سازمان گفته همه بيايند عراق براي حمله نهائي . گفتم ببين اين حمله شكست كامل خواهد بود. بحث شد . گفتم براي اينكه نگيد در نبرد اخري سازمان را تنها گذاشت من ميام و زن و بچه را به خدا ميسپارم ولي مينويسم كه گفتم اين عمليات يك خودكشي نظامي است. زيرا قبلا به كرمانشاه رفته بودم . رژيم تا بيستون دو طرف جاده را خاكريزي كرده بود و سرباز گذاشته بود و سازمان هم ازاين وضعيت خبر داشت. گفتم انها منتظرند. بعد ها رفسنجاني اين مطلب را در نماز جمعه هم اعلام كرد. هركسي كه يك ذره درك نظامي داشته باشد. مي داند كه د رگردنه اوج همدان با يك تيربار و توپ مي شود جلوي هر لشگر ي را گرفت. با كوچكترين فن نظامي گري هر كسي ميدانست كه درزمستان هيچ نيروي نمي توانست از كردستان و يا كرمانشاه و همدان بدليل سرماي شديد و مشكل لجستيكي وارد شود. ولي بارها شنيدم و ديدم كه چنان از عمليات در زمستان صحبت مي كنند كه ادم شك مي كرد.
فرداي ان روزاز فرودگاه استانبول به بغداد با پاسپورت ديگري كه ورقه ويزاي عراق را جداگانه داشت سفر كردم. سازمان امنيت تركيه هواي سازمان را داشت . يك مامور لباس شخصي مانند دفعات قبل “ كارت پرواز“ را گرفت و مرا به قسمت ترانزيت برد. اين بار برادر منوچهر مسول قبلي اطلاعات سازمان هم دراين پرواز بود ولي بدلايل امنيتي در پروازها هيج كسي با هم صحبت نمي كرد.درفرودگاه بغداد يك مامور سازمان امنيت عراق كارهاي پاسپورت مرا كرد و كيف سامسونيت مرا گرفت. حميد( مسول بخش ارتش ) منتظرم بود. هوا بشدت گرم بود.همديگررابغل كرديم . گفت دنيا دست كيه؟‌ گفتم دست امريكا و لي اون گفت دست سازمان است. فكر كردم شوخي ميكنه هر دفعه همين را ميگفت و من هم همان را تكرار مي كردم. تا اينكه بعد ها متوجه شدم تمامي تشكيلات دچار خود بزرگ بيني هستند كه فكرمي كنند سياست دنيا را انها حركت ميدهند. انها حتي عرفات را هم قبول نداشتند و معتقد بودند كه مسعود بزرگتر از عرفات هست.
مانند دفعات گذشته به خانه امن سازمان در يك محله بغداد رفتيم. بدليل اينكه من به ايران مي رفتم سازمان تمام تلاش را داشت كه من با ادمهاي محدودي روبرو شوم كه ضريب امنيتب بيشتري براي من باشد. . ويديوي تحليل فروغ را ديدم. يادداشت برميداشتم كه رفتم ايران براي دوستاني كه مسئله داشتند توضيح بدهم. سئوالي كه بود مسعود خودش جواب نمي داد و به يكي از فرماندهان محول مي كرد. مسعود سعي ميكرد با شوخي به جمع شكست خورده روحيه بدهد. ولي از نجوای سوالات مشخص بود كه بسياري سوالات اساسي دارند .نمي توانستم بفهم چرا سيامك از قديمي ترين بچه هاي عملياتي از سال 60 تا فروغ جاودان با همسرش آذر به پاكستان رفته بود. و از طريق مادرش خواسته بود كه 100 دلار براش بفرستم . من خنديده بودم. به مادرش گفه بودم كه براي سازمان اين پولها كه پول نيست . در ضمن عكس هاي قديم را هم كه با هم بوديم خواسته بود گفته بود كه در نفربر آتش گرفته. فكر مي كردم شوخي ميكند. مادر سيامك خانه اش را در ايران فروخته بود تا بتواند وي را در سال 61 به پاكستان بفرستد بعد ازاينكه وي توانست از محاصره خانه شان جان سالم بدر ببرد. سيامك بعد از پاكستان به كردستان ايران رفته بود. مادر وي برا ي هميشه مستاجر ماند. من در سفرهاي قبلي تقاضاي ديدن وي را داشتم گفته بودند در مانور هست. من هيچ شكي به سازمان نداشتم ولي بعد ها كه با همديگر دركانا دا روبرو شديم . گفت نامه هایت را به من وقتي دادند كه تو بر گشته بودي والا بهت ميگفتم چه خبره . من قبلا خبر دستگيري يكي از اعضاي بالاي سازمان را كه مجروح شده بود به سازمان داده بودم. .بدليل ايمان به سازمان ومسعود اصلا حرفهاي سعيد شاهسوندي را نمي توانستم باوركنم چون در تلويزيون رژيم داشت مي زد و آنرا تحت تاثير شكنجه مي دانستم. باضافه اينكه بعضي از اين سربازان و پاسداران به جنازه خواهران كه در جاده ها افتاده بودند بي حرمتي كرده بودند . 5 روز را د رآنجا بودم و فقط ناهار و شام، حميد و يا يكي از بجه هاي ديكر مي آمد. روز پنجم حميد به من گفت امشب مي ريم قرارگاه برا ي اينكه مسول بخش اطلاعات خواهرسرور( فاطمه رمضاني )‌ مي خواد با تو صحبت كنه . برا ي اولين بار رفتم قرار گاه اشرف ( در 45 کيلومتري بغداد)‌. از پست بازرسي درب اصلي ردشديم . خواهر گفت سعيد ما تصميم گرفتيم كه تو برگردي ايران. فعلا عملياتي نيست. برو در اين فاصله كه ما بيائيم (‌عمليات نهائي ) تو خودت كارهائي انجام بده . اين بار پروازم از طريق رم به استانبول بود. و از استانبول به تهران با هما.
من مانند هميشه سيانوري با خودم نداشتم. در هواپيما كيهان هوائي را ديدم عكسهاي تشيع جنازه خميني بود با جمعيت ميليوني. فكر كردم دروغ است . تا از قسمت كنترل پاسپورت رد شدم انگار عمري گذشت. الان كه اون روزها را بياد مي آورم حس مي كنم قدرت ايمان و اعتماد را. واقعا اگر اعتماد نبود پذيرفتن چنين خطراتي با هيچ منطقي جور در نمي امد خوشحال نيستم كه زنده ام چرا كه به اعتمادم خيانت شده . خميني و رجوي هر كدام بنوعي .
اولين چيزي كه از برادرم پرسيدم اين بود كه جريان جمعيت تشيع جنازه خميني چي بود؟ ‌برادرم از سمپاتهاي سازمان بود كه بدليل شركت د رهسته هاي مقاومت درخدمت سربازي دستگير شده بود و بعد از جندين سال با تلاشهاي شبانه روزي مادرم كه عرصه را بر دادستان ارتش مشهد تنگ كرده بود،‌ از زندان آزاد شده بود. گفت آره حتي اونهائي هم كه فحش مي دادند رفتند. رفتم پادگان . بنظر مي رسيد وضعيت عادي است اولين كار ي كه كردم. سرباز راننده را برداشتم رفتيم بهشت زهرا. گفت كه سربازان در اين چند روز در بهشت زهرا بوده اند. هيچ دل خوشي از خميني نداشت 38 سالش بود با دو تا بچه ولي مجبور شده بود بياد خدمت با حقوق 500 تومان در ماه. كار ساختماني مقبره به سرعت ادامه داشت . ديدم بعضي ها آمدند زيارت قبر ؟ با خودم مي گفتم اين مردم را چه ميشود.
هر جا ميرفتم جوانان محل كه مييشناختند ميگفتند سعيد پس اين مجاهدين چي شدند ؟
مي گفتم مي آيند ؟‌ من و بسياري از سربازان و افسر وظيفه بازتر صحبت ميكرديم. خامنه اي ولي فقيه شده بود ولي كسي آنرا جدي نگرفته بود. 30 روز ازمرگ خميني گذشته بود هر روز منتظر عمليات نهائي بوديم. يكي از فرماندهان غرب امد و اولين چيزي كه گفت“ ديگه مجاهدين (‌منافقين )‌نمي توانند حمله كنند . ما تثبيت شديم. “ فردا آماده باش لغو شد. نمي خواستم باور كنم .ولي زمان نشان داد كه ارتش ازادي بخش نمي توانست مستقل از اراده صدام و جامعه جهاني عمل كند ولي هيچ كسي از رهبري سازمان شهامت و صداقت اين را ندارد كه اين مسوليت شكست را بپذيرد. برا ي پيروزي بايد شكست را پذيرفت.
سازمان پيام مي داد كه بيرون بيايم. نزديك زايمان همسرم بود. يك ماه و نيم از خدمتم باقي مانده بود. قرار بود با مشورت سازمان در يك سازمان كليدي بعد از پايان خدمت استخدام شوم . شهريور 68 از طريق مرز زميني خارج شدم.

و .....من شادم
كه در پايتخت مذهب و مرگ
حيات شما را
با نارنجك و سيانور مي دويدم
و دلگيرم از خويش
زيراستايش بي مضايقه را به ابلهي نوشاندم
كه در درگرديسي بي مقدار
تيغ بر شعور مشترك نهاد
وبه فتواي ترديد ناپذير تكامل مبدل شد
ابلهي كه همراهان خويش را از “‌ابشار “ فرو ريخت
تا خودهمچون خدائي خشك بر ستيغ خشك خدا بماند
كمال رفعت صفائي
مرگ خوب است برا ي همسايه، حكايت اپوزيسون ايران
در كانادا رهبر جديد حزب جدائي طلب كبك يك 39 ساله است . حزب دست راستي اتحاد رهبرش 41 ساله است. در انگليس رهبر حزب محافظه كار كه جديدا انتخاب شد، 40 ساله هست . حالا شما ببينيد اپوزيسون ما را ميخواهد ايران دمكراسي بشه ولي بايد تنها از كانال حزب انان و رهبري شخص انان انجام شود. بعضي ازاين جريانات از تحليل وضعبت خودشان عاجزند چه برسد به تحليل اوضاع پيچيده ايران در قلب پر مسئله ترين و حساس ترين منطقه دنيا چه در جبهه حاكميت چه اپوزيسيون بازيگران اصلي كساني هستند كه از زندان شاه با يكديگر دشمني دارند. انها كه د رحاكميت هستند وظيفه شرعي مي دانند كه در قدرت باشند و در اپوزيسون وظيفه انقلابي . بهزاد نبوي، رفسنجاني، عسكراولادي و خامنه اي و در اپوزسیون كشتگر و رجوي و ابريشمچي ، مهدي سامع و وليعهد هم كه مي خواهد شاه بشه مثل پنس چارلز مي تونه سالها صبر كنه .. ايا شما اينطور نمي بينيد . بنابر اين شما هستيد كه بايد به مردم پاسخ بدهيد نه من كه يك فرد هستم .
اگر رژيم جمهوري اسلامي همچنان هست نه بخاطر عدم فداكاري هواداران دگرانديشان سياسي بود كه جانشان را فدا كردند بلكه وجود نفس فرد پرستي و منيت در رهبران گروههاي سياسي هست كه در عمل مي گويند ما بايد قدرت را داشته باشيم و دعوايشان با رژيم فعلي سر اين است كه چرا انها در سر قدرت نيستند ؟ ايا وقتي جمهوي خواهان با سلطنت طلبان مي نشينند و اتحا د مي كنند چه چيزي تغيير كرده است ايا چون سلسله پهلوي تعداد كمتري زنداني سياسي داشت و اعدام كرد بنابراين دموكرات تر است . به آينده بايد نگاه كرد ولي بايد به اشتباهات گذشته اعتراف كرد تا دوباره تكرار نشود.
چرا اينهمه پناهند ه ايراني و فعالين سياسي در خارج كشور با وجود يك دشمن مشخص با رژيمي كه تضادهاديش دهها برابر و جدي تر اززمان شاه است. از اقتصاد تا منكرات. از افزايش جمعيت تا مشكل مسكن و بيكاري. رژيمي كه در انزوا قرار گرفته است و زير فشار بي سابقه جهاني قرا دارد نمي توانند كار جدي انجام بدهند . چرا اين بار بر عكس زمان شاه ادبيات سياسي از داخل به بيرون مي ايد. جريانات سياسي دنباله رو شده اند. انها به ماشينهاي واكنشي تبديل شده اند كه در برابر رژيم كه خط سازي و بحران سازي مي كند موضع مي گيرند. برا ي اينكه اپوزيسيون خارج هنوز در افكا ر وادبيات سال57 بسر ميبرند. به عنوان نمونه روزنامه مجاهد سال 60
را با مجاهد 781 مقايسه كنيد تا ببينيد فقط تاريخ تغيير كرده و البته كيفيت چاپ هم بهتر شده است.
عدم شفافيت در استقلال مالي مجاهدين و اپوزيسيون براي مردم استقلال مالي يك اصل هست. آقايي از من خواسته بودند كه مدرك كمك مالي از عربستان را برايشان نگفته ام. منبع خبر از اعضاي سازمان هست كه الان در استراليا هست. اگر لازم شد حتما اسم وي را
خواهم آورد.يك سازمان اپوزيسيون را نشان بدهيد كه در يك مقطعي كمك مالي از كشور خارجي نگرفته باشد. به همين دليل مسئول مالي سازمانها و احزاب حتما خود بالاترين فرد سازمان و يا نزديكترين فرد به ان شخص است . مريم رجوي مسئول مالي است . در حزب كمونيست كارگري منصور حكمت مسئول امور مالي بود و بنا براين هيچ كسي در تشكيلات منابع مالي و رقم آنرا نمي داند.شما كه سالهاست در اروپا زندگي مي كنيد چرا مانند احزاب اروپائي مقاديربيلا ن مالي را برا ي شفاف سازي نشان نمي دهيد. چرا به عنوان پيشتاز از ارائه گزارش مالي را به مردم و هوادا رانتان به يك سنت پسند يده تبديل نمي كنيد و انرا نهادينه نميكنيد تا جلوي احزاب وابسته گرفت شود .. متاسفانه احزاب و سازمانها پشت مسائل امنيتي از افشاي صورت مالي خودشان خودداري ميكنند. من خيلي خوشحال خواهم شد كه اگر اشتباه ميكنم جريان سياسي گزارش مالي خود را ارائه كند . جريانات سياسي مستقل براي چاپ يك نشريه لنگ هستند. نشريات مستقل به سختي نفس ميكشند . هزينه هاي تبليغاتي، راديو، تلويزيون و نشريه مجاهد، هزينه چاپ يك صفحه اگهي در نيويورك تايمز 60 هزار دلار امريكاست. تبليغ د ر سي.ان .ان را هم به ان اضافه كنيد. مانند نامه مريم رجوي در هرالد تربيون. مقايسه كنيد تلويزيونهاي لس انجلسي كه هر از گاهي با اينكه تبليغات دارند براي اينكه بتوانند به كارشان ادامه بدهند كمك مالي جمع مي كنند.
سپاه بدر نه تنها هيچ انكار ندارد كه از سپاه و دولت ايران كمك مي گيرد بلكه افتخار هم ميكند.ولي من از مسولان سازمان سئوال دارم .هزينه يك ارتش 4 هزار نفره روزانه چقدر است ؟‌
هر مانوري چقدر خرج دارد ؟
اسلحه كلا شينكف در بازار ازاد 1000 تا 2000 دلار و كلت كمري 500 دلار هر گلوله آرپي جي 300 تا 700 دلا
رجيپ تويوتا حداقل 25 هزار دلار (‌حداقل سازمان 1000 تا از انان را داشت )‌.
رمخارج نگهداري شهرك اشرف به و
سعت 15 در 15 كيلومتر برق، آب، آسفالت، ‌لشكرها .


هزينه ساخت هر قرار گاه چيزي معادل 10 ميليون دلار. وجود 7 ميليون دلارتوقيف شده توسط پليس فرانسه . هزينه زندگي راحت افراد درون تشكيلات از تركيه تااروپا و امريكاي شمالي. در مورد تركيه كه اشاه اي داشتم . نقل و انتقال هوادارن به كشوهاي مختلف خزج نشست ها و سخنراني ها و هتل ها . ولي مي وشد يك سازمان را فقط سرپا نگهداشت .. تردد مسولين ، هزينه اقامت مريم در اورسورواز گزارشاتي مبني بر سرمايه گذاري سازمان در بازار بورس فرانسه از بابك (كه از فعالان در فرانسه بود و الان در كاناداهست )شنيدم . ولي بايد سرمايه گذاري زيادي باشد. اضافه كنيد نفر بر ،تانك و هلي كوپتر كه حتما اهدائي عراق بود چون د رخبر ها امده بود كه دولت موقت عراق تانكها را از مجاهدين پس گرفت. استقلال در كشور خارجي مفهموم ندارد كمااينكه سپاه بدر ساخته جمهور ي اسلامي بود ولي ار انجا كه امريكا به ايران د راوايل جنگ اخطار كرد كه واكنش نسان خواهد داد . به انها اجازه عمليات نداد. سپاه بدر در كردستان عراق اردو زده بود كه مجبور شد به خاك ايران بر گردد. نمونه مجاهدين هم عدم اجازه صدام براي حمله سازماه بعد از مرگ خميني عليرغم تمامي تلاش و ميل رهبري سازمان. گويا مسعود دو بار با صدام ملاقات كرد . البته صدام يك خدمت بزرگي كه به اعضاي تشكيلات سازمان كرد اين بود كه در زمان مرگ خميني اجازه حمله به سازمان را عليرغم اصرار رجوي نداد والا همين عده اي هم كه الان خوشبختانه هستند ،وجود نداشتند.. بنابر اين از من نخواهيد كه مدرك بدهم انها هستند كه بايد جواب بدهند اگر معتقد به دموكراسي هستند. لطفا نخواهيد كه من قبول كنم “امداد هاي غيبي “ست .البته مي دانم كه هواداران كمك هاي مالي زيادي مييكنند. من و سازمان فعلي مجاهدين سالهاست كه در هيچ نشست سازمان نبوده ام زيرا مشي سازمان پيرو حظ مسعود را يك انحراف مي دانستم. ولي از انجا كه مرزبندي هاي سياسي را مي دانم سعي ميكردم تا انجا كه ممكن است نقد از سازمان باعث خوشحالي رژيم نشود ولي متاسفانه اين جماعت چنان از خدا بي خبر شده اند كه هيچ مرزي در اتهام ندارند. سه تا نامه خصوصي به مسعود از سال 1991 منتشر نشده دارم كه تا كنون منتشر نشده است . ما به يك اصل پاي بنديم كه با اسلحه خميني به جنگ رجوي نرفته ايم ونيز با اسلحه رجوي به جنك خميني . فقط انها كه ناتوان هستند و به خدا ومردم در عمل ايمان ندارند استقلا ل ندارند. چرا شما فكر مي كنيد نمي وشد با مجاهدين نبود ولي عليه رژيم هم نبود ؟ ميدانيد حتي در كيس هاي پناهندگي هم عليرغم طول كشيدن قبولي از دادن هر اطلاعاتي خوددار ي كرديم . الان كه همه سازمانهاي جاسوسي دنيا مي دانند در اشرف چه خبر است فقط مردم ايران بي خبرند؟ شايد يكي از اشتباهات ما دراين بود كه در همان زمان بايد اين سوالات را علني ميكرديم تا مردم بيرون از تشكيلات به عنوان و تصحيح كننده جريانات سياسي ، سازمان را به خط اصولي و مردمي اش باز مي گرداندند . زيرا درون تشكيلات جوابي براي ان نبود. اين بدين دليل بود كه فكر مي كرديم كه رژيم خميني از ان سو استفاده ميكند (كه مي كند ) ولي مسوليت ان به عهده رهبران سازمانها بود . نمونه واضح ان اشتباهي كه در زمان شاه شد و در جريان انقلاب ضد سلطنتي به عنوان وحدت بر عليه ديكتاتوري شاه از انتقاد و سوالات نهي شديم . زيرا وقتي خميني گفت “جمهور ي اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد “ كسي از جريانات سياسي مطرح در ان زمان نه سوا ل كرد و اگرهم كرد ، صدايش به گوش مردم نرسيد. اشتباه و خيانت همه ادمها و جريانات اشتباه مي كنند. اشتباه ادمها ماهيتا با يك جريان متفاوت است. اشتباه فرد اشتباهي نيست كه در سرنوشت مردم ايران تاثير داشته باشد ولي اشتباه يك جريان مانند پيكار در 54 مسير تاريح ايران را تغيير مي دهد اگر اگر اشتباهي تا كتيكي باشد قابل جبران است ولي اشتباه تاكتيكي تبديل به استراتژي شد ديگر خيانت است. مسئله سعادتي يك اشتباه بود زيرر سازمان قصد ي عليه منافع مردم ايران نداشت. سازمان معتقد بود با توجه به مرز طولاني ايران با شوروي بهتر است انها ديد بهتري از شرايط سياسي داشته باشند. ولي اتخاذ سياست در كنار صدام حسين بودن ،اشتباهي تاكتيكي نيست . شايد بشود حضور سازمان در عراق را در اوايل جنگ توجيه كرد ولي سركوب شيعيان و كردها در 1991 و حمله به كويت كه پاي امريا را در منطقه محكم كرد ديگر جائي براي توجيه ادامه ماندن سازمان در عراق ندارد. نه تنها هيچ نقدي بر اين گذشته نشده است بلكه همچنان از ان اگاهانه دقاع مي شوداين ديگر اشتباه نيست يك خيانت تلقي مي شود. با هيچ منطق انقلابي و انساني نمي توان حضور 20 ساله د رخاك بيگانه اي را د ركنار يكي از ديكتاتورهاي دنيا برا ي سرنگوني يك ديكتاتوري ديگر را توجيه كرد. مگر اينكه باز هم بخواهيم از لنين كه شرايط تاريخي اش با ان دوره كاملا متفاوت است فاكت بياوريم. اتفاقا يكي از دلايل درستي حركت سازمان در بعد از انقلاب اين بود كه چپ ماركسسيت ايران مي خواست عينا بدون لحاظ كردن شرايط تاريخي و فرهنگي نظريات لنين را در ايران را پياده كند و بدين دليل مجاهدين معتقد بودند دشمن اصلي ارتجاع است و انها مي گفتند ليبرال كه نمايند ه ان هم بازرگان بود . ديري نگذشت كه واقعيت خودش را به همه تحميل كرد و البته بهاي انرا مردم ايران پرداخت و مي پردازد. سازمان در ان سالها قبل از سفر به عراق ، تلاش مي كرد بقبولاند حمله عراق به ايران بنوعي مشروع است زيرا ارتجاع حاكم با صدور انقلاب به اين امر دامن زده است. مقالاتي در مجاهد چاپ شد كه فاكتهائي از يزدي . دعائي سفير ايران در عراق مبني بر صدور انقلاب و نيز سخنان خميني را دليل حمله پيشگيرانه صدام دانسته بودند. در حاليكه در اوايل جنگ نيروهاي سازمان عليه اشغا لگران مي جنگيدند. رهبري سازمان مي داند كه بزرگترين خدمتي كه صدام به رژيم كرد حمله به ايران بود . .ر ژيم كه در صحنه سياسي و اجتماعي به واسطه مطالبه خواهي حق طلبانه مردم كه در ان دوران سازمان نمايندگي بخش بزرگي منجمله جوانان مسلمانا ن را داشت ،قفل شده بود با دستاويز قرار دادن اين حمله بها نه لازم براي سركوب و حفقان را براي رژيم فراهم كرد لاجوردي بسياري از نشريات گروهها را به بهانه مصالح كشور در زمان جنگ بست . تصميم سازمان برا ي خروج تمامي نيروها ازا يران و جنگ منطقه اي در كردستان در سال 61 اشتباه بود . زيرا قرار بود تنها مسعود به عنوان نماينده سازمان براي شناساندن مقاومت مردم ايران به گوش جهانيان به خارج برود. هيچ وقت بحثي برا ي خروج همه نبود. و اينها مسائلي است كه بايد به هوادارن پاسخ داده شود. من در اين موارد در مقالات قبل بحث كرده ام. سازمان و 30 خرداد . تصميم سازمان براي جنگ مسلحانه در روز 30 خرداد بدليل كم تجربگي رهبران سازمان را مي توان يك اشتباه خواند .زيرا سازمان از قبل مي دانست كه انها با رژيم در گير خواهند شد. در ستاد انزلي تمامي بچه هاي هوادار يك دوره نظامي با اسلحه چوبي را تعليم مي ديدند. ستاد انزلي هم در پي هجوم چماقدارها در 60 تخليه شده بود. محمود قائم شهر مسول اين دوره ها بود. ولي رهبريت حساب اين را نكرده بود كه خوب چكونه ميشود 100 هزار نفر را مخفي كرد و بدين دليل بود كه سازمان مخصوصا بخش كارمندي كه اسيب پذير ترين بخش بسرعت متلاشي شد. زيرا من چندين بار شنيده بودم كه ( م) از رده هاي سازمان با تجربه از ساواك شاه معتقد بودند اگر روزي سازمان مجبور شود دست به اسلحه ببرند كميته چي ها منكوب خواهند شد در حاليكه (م) به انها ميكفت شما اشتباه ميكنيد بسيار ي از اين كميته چي هايا قمه كش هستند و يا اعتقاد دارند . در هر دو صورت نمي شود انها را با ساواكي ها كه نگران جانشان بودند مقايسه كرد . شايد دران زمان سازمان راهي ديكر برايش نمانده بود ولي اينكه الان به ان دوران نقد زده نمي شود واز ان دروان به عنوان پيروزي ياد مي شود. ديكر نمي توان انرا صادقانه دانست. خركت سازمان باعث شد كه نيروهاي سياسي ديگر هم به زير ضرب بروند و مجبور شوند كه مخفي شوند انها امادگي كمتري نسبت به اين موضوع داشتند ولي گستردگي سازمان را نداشتند . جمعيت ايران در ان موقع 32 ميليون بود و شما تصور كنيد تقريبا بيشتر جوانان هوادار يك گروه سياسي بودند يعني سازمانها زير ضربه شديد بودند. در خانه اي كه موسي شهيد شد 19( بهمن 57) در حدود 20 نفر از اعضا سازمان منجمله اشرف ربيعي بودند كه نشان مي دهد چه فشاري بر نيروها بود. حالا شما تصور كنيد هواداران شهرستاني را كه مجبور شده بودند به تهران بيايند و جائي براي ماندن نداشتند و توسط گشيهاي دادستاني و كميته شكار شدند و شكنجه و اعدام شدند. مسلما . سي خرداد هرچه عقب تر مي افتد بهتر بود. زيرا سازمان با توجه به وجود مسعود كشميري از تشكيلات سازمان به عنوان دبير شوراي امنيت كه نخست وزيري را منفجر كرد و باعث كشته شدن رجائي و باهنر ( رئيس جمهور ) شد و فرد ديگر ي كه معاون اطلاعات سپاه بود و توانست بني صدر را نجات بدهد درون سيستم و سابقه زندان و هم اطلاعات درون نظام مي دانست كه انها مي خواهند با سازمان درزماني كه خميني زنده است تسويه حساب كنند. باهنر گفته بود ما نگران كودتا نيستيم زيرا مردم در هر حال بازهم بايد به مسجدها بيايند و به ما نياز دارند ولي اگر مجاهدين باشند ديگر كسي با ما كار ي ندارد. الان كه تحليل ان روزها ساده تر است مي شود ديد كه با توجه به طراحي عمليات حزب جمهوري ، نخست وزيري سازمان روي اين طرحها كار كرده بود ولي نشان مي دهد كه رهبري فكر نمي كرده رژيم بتواند بعد ازين ضربات كه در بسياري از كشوها باعث سقوط ميشود ، سرپا بايستد و الا بعيد بنظر مي ايد كه سازمان اينمرحله راعقبترنمي انداخت. زيرا سازمان مرحله نيمه مخفي شدن را طي نكردو در شب 30 خرداد از فاز علني به فاز مخفي و نظامي پريد. البته شايد سازمان قصدش اين بود كه رژيم را كه از سازمان ملاحظاتي داشت به عقب نشيني وادارد. مهد ي بخارائي از رده هاي بالاي سازمان چند روز بعد از 30 خرداد به من گفت كه ما فكر نمي كرديم كه انها اينجور ي اعدام كنند. سازمان درروز 30 خرداد اطلاعيه اي داد كه در ان نوشته بود با توجه به حمله شب گذشته به خانه پدر مهدي ابريشم چي ، سازمان در صورت حمله مجدد از اعضا خود مسلحانه دفاع خواهد كرد. رژيم اين اطلاعيه را به منزله جنگ مسلحانه قلمداد كرد و همان شب ده ها نفر از جوانان دستگير شده را به عنوان محارب با خدا و رسول بدون بازجوئي اعدام كرد. اين در حالي بود كه سازمان براي شركت در تظاهرات 30 خرداد تنها اجازه حمل كارد موكت بري و فلفل ( براي دفاع در پاشيدن به چشم چماقداان ) داده بود . وقتي كه كميته چي ها در ميدان فردوسي به جمعيتي كه مسلح نبود تيراندازي كردند . مسير انقلاب عوض شد. بسياري از بچه ها تنها بدليل داشتن كارد موكت بري اعدام شدند . يعني اين نشان ميدهد كه سازمان در عمل اصلا حريف را درست تحليل نكرده بود . والا بايستي تظاهرات را مسلحانه حفاظت مي كرد . روح تمامي انها كه مظلومانه شهيد شدند شاد باد. مير حسين موسوي نخست وزير دوران جنگ در اطلاعات يك هفته بعد از فروغ مي نويسد “مجاهدين “دو بار به ما خدمت كردند يكبار 30 خرداد و يكبار هم با حمله فروغ در زماني كه نيروه ي سپاه ا براثر پذيرش اتش بس روحيه شان را ازدست داده بودند و همه پراكند بودند. . انها باعث شدند بدنه نظام دوباره به رهبري متصل شود. ( نقل به مضمون) بسيج 150هزار نفر در طي چند ساعت به منطقه غرب د رحاليكه لشكر خراسان بر اثر قبول اتش بس كاملا متلاشي شده بود نمونه اي ازين وحدت هست. در حاليكه در انموقع انها بايد به مردم جواب ميدادند جرا جنگ را ادامه دادند ؟ سازمان با فروغ عملا فرصت سوال پرسيدن مردم رااز انها سلب كرد و انها با وحدت عليه سازمان از پاسخگوئي خلاص شدند . سازمان وامريكا سازمان به عنوان نيروي محركه پشت قضيه فرستادن اپرونده ج.ا به شوراي امنيت است. د رهمين راستا روز 18 ژانويه تظاهراتي در امريكا دارند. نزديكي به امريكا و اصرار براي بردن پروند ه ايران به شوراي امنيت يك حركت ضد مردمي است زيرا مي تواند ايران را برا ي هميشه به كشور ي مانند بنگلادش تبديل كند. وقتي كه تجارب تحريم عليه ليبي . عراق و سودان را شاهد هستيم. خود مجاهدين از نزديك شاهد اثرات اين تحريم بودند . د رحقيقت در حاليكه مردم ان كشورها از تحريم ها رنج برده و ميبرند ولي اين پسر سرهنگ ديكتاتور قذافي است كه تيم فوتبال اث ميلان را مي خرد تا خودش بتواند دران بازي كند. ژنرال ديكتاتورالبشير كه اتفافا به همراه قذافي تااين اواخر متحد جمهور ي اسلامي بودند نمونه ديگر است. . داستان پسر صدام و ساختن دو قصر در دوران تحريم را هر كسي مي داند. اين اقا زاده ها هستند كه از تحريم سود ميبرند نه مردم ايران. شوراي ملي مقاومت نسبت به تعلل در ارجاع پرونده اتمي آخوندها به شوراي امنيت ملل متحد هشدار ميدهد و كارشكني لابي رژيم آخوندي در شوراي حكام IAEA را محكوم ميكند ايران ليبرتي 21 مرداد 1384 اگر تصميم گرفتند ازادي را در كوله پشتي هاي سربازان امريكائي وارد ايران بكنند انوقت وظيفه من به عنوان يك ايراني اين است كه سوال كنم كه چه مي كنيد ؟ چگونه به اين تحليل رسيديد ؟ در راهروهاي كنگره امريكا و پارلمان اروپا چه مي كنيد ؟ چه شد كه سرود “ امريكائي بيرون شو “ را كه شعار رسمي سازمان درزمان بنياد گزاران اوليه بود ، حذف كرده ايد؟ . چرا مسعود ترور تيمسار امريكائي توسط كودتاگران پيكار بنام سازمان را منكر مي شويد و مي گويد ما نبوديم ؟ من اصلا نمي خواهم وارد بحث بايد يا نبايدبشوم بحث من اين است اينها نشان از تغييرخط است. زيرا سازمان ادعا ميكند سازمان انقلابي است نه سازمان سياسي . اگر به اين تغييرات كه واقعي است باور داريد خودتان را يك حزب سياسي اعلام كنيد و هر كس خواست به شما راي خواهد داد . مانند سلطنت طلبان بگويئد ما برا ي سرنگوني جمهوري اسلامي دركنار امريكا خواهيم ايستاد. ولي مطمئن باشيد كه مردم ايران به هركونه تغيير از بيرون نه خواهند گفت . در انتخابات اخير كانادا “استيون هارپر“ر هبر حزب دست راستي اتحاد،طرفدار امريكا و اسرائيل و خصوصي سازي بهداشت در يك نامه به واشنگتن پست در به مقاله انها كه نوشته بودند هارپر دوست امريكاست ، اعتراض كرده بود. كه ما دوست هستيم ولي مستقل عمل مي كنيم . اگرواقعا هنوز فكر ميكنيد با اين تا كتيكها ،امريكائيان را گول مي زنيد بزنيد . پشيماني حلالتان باد . مبادا تاريخ از شما كسي بسازد كه به قول علي (ع) مايه عبرت سايرين شويد . از وصيت نامه حنيف سعيد محسن آسوشيتدپرس 2 آوريل 1993 محمد محدثين مسول روابط خارجي سازمان .. در تظاهرات در واشنگتن گفت وي “ از دولت بيل كلينتون خواسته است كه س.م.ج. را به رسميت بشناسد و به تحريم خريد نفت از ايران و فروش اسلحه به دولت جمهوري اسلامي ملحق شود.“ ترجمه فارسي ايران تايمز 13 فروردين 72 بيش از 50 سال پس از كودتائي كه منجر به سرنگوني دولت منتخب محمد مصدق گرديد بارديگر دست سرنوشت امريكا را بر خللاف 1953بر سر يك دو راهي تاريخي قرار داده است اين بار بر خلاف 1953 ايالات متحده مي بايد خود را با مردم ايران و ارمان انها براي ازادي دموكراسي و يك دولت سكولار هم اوا كند مقالخ مريم رج.ي خرالد تريبيون 28 ژانويه 2005 14 بهمن 83 سايت ديدگاه يک مأمور سابق سازمان سي آي اِ بنام مگ گاون مي گويد: دليل اينکه آمريکا با سازماني همچون مجاهدين همکاري مي کند اينست که آنها در منطقه حضور دارند و حاضراند در خدمت ما وارد عمليات شوند. آنها سابقا در نظر ما تروريست بودند ولي حال ديگر چنين نيست. زيرا که اکنون آنها تروريست هاي ما هستند و ما درنگي نخواهيم داشت که آنها را به مأموريت بفرستيم. آمريکا آنها را از مرز به داخل ايران مي فرستد تا که عمليات معمولي جاسوسي را انجام دهند، وسائل شنود کارگذاري کنند تا ما بتوانيم برنامه اتمي ايران را مورد مراقبت قرار دهيم، اهداف بمباران هوائي را شناسائي مي کنند و دست آخر اينکه کمپ هاي مخفي ايجاد کرده و بتوانند نقل و انتقالهاي نيروهاي ايران را تحت نظر قرار دهند و اندکي هم به خرابکاري بپردازند 6. بنقل از برنامه مونيتور از فرستنده اول تلويزيون رسمي آلمان 3 فوريه 2005 چه كساني نيمه حقيقت را ميگويند و گوبلزي عمل ميكنند. من ياشما ؟ قضاوت با خوانندگان و آيندگان # خانم اقبال نوشته اند كه من گوبلزي مطلب نوشته ام . تظاهرات 90 نفري هواداران سازمان د رتورنتو در اعتراض به انتخابات رياست جمهوري تبديل ميشود . به تيتر خبر درسايت ايران ليبرتي توجه كنيد 22خرداد 84- ايرانيان مقيم كانادا روز شنبه 11 ژوئن 2005 (21 خرداد 84) در تحريم نمايش اننخابات رژيم آخوندي به برگزاري تظاهرات پرداختند. آنها همچنين در اين تظاهرات حمايت خود را از راه حل سوم ارائه شده از طرف خانم مريم رجوي، رئيس جمهور برگزيده مقاومت اعلام كردند…. 24 خرداد، 1384 ايران ليبرتي خانم اقبال كه اتفاقا ساكن تورنتو هم هستند بايد بدا نند كه امار غير رسمي ايرانيان د رتورنتو و حومه 120 هزار نفر است و نه همه ايرانيان كانادا. بيشترين نيروي كه سازمان در كانادا مي تواند بسيج كنند مانند كنفرانس در هتل كلني در 18 دسامبر 300 نفر هستند. اگر تمامي هواداران سابق را كه هم كاري به سازمان ندارند حساب كنيد ان جمعيت تنها يك بخشي كوچك از ايرانيان را د رتورنتو را نمايندگي مي كنند. نه ايرانيان مقيم كانادا. حالا كي گوبلزي عمل ميكند ؟ من و يا دوستانتان كنفرانس دمكراسي در تورنتو 28آذر 84برابر با 18 دسامبر2005 نيمي از حقيقت آنگاه استاک ول دی در سخنان خود گفت من شعار های فارسی شما را نمی فهمم ولی فرياد شما از قلبهايتان که تشنه دمکراسی است برمی خيزد. صدای شما صدای ملتی است که خروش آزادی سر داده است. آقای استاک ول دی با حمايت از تغيير دمکراتيک در ايران از دولت کانادا خواست تا موضع قاطع تری در برابر رژيم بنيادگرای ايران بگيرد. ايران ليبرتي 28 آذر 84 خانم اقبال چرا همه حقيقت را به مردم ايران نمي گوئيد كه “استاك دي ول “نماينده حزب دست راستي محافظه كار ،طرفدار سر سخت اسرائيل و مخالف مهاجران ، و از همه مهمتر دشمن سرسخت مسلمانان ، يعني اكثريت مردم ايران است . نمونه ديگر از فرهنگ صداقت و گفتن تمامي حقيقت كه خانم اقبا ل به نيا بت از طرف تشكيلات سابق طارق فتاح سخنران بعدی نيز به خطر بنيادگرايی و توان مردم ايران برای تغيير دمکراتيک تاکيد نمود و گفت: " رنسانس در جهان اسلام بايد از ايران آغاز شود." خانم فاتح ، من از طرف كنگره مسلمانان كانادا براي حضور در اين مراسم به عنوان آشنا به مسائل سازمان دعوت شده بودم كه من نپذيرفتم عليرغم احترام بسيار زياد براي خانم سليمي رئيس ايراني ان و اقاي تارق فتاح . گفتم سازمان انچه را كه بگوئيم منتشر نخواهد كرد . نمونه ان هم سخنراني تارق فتاح بود كه بطو راشكار اكثر ان سخنراني در ضديت با موضع سازمان در كسب حمايت از احزاب دست راستي كانادا و امريكا بود كه ايران را به سمت جنگ ميبرند. بخواهيد اصل سخنراني و فارسيي انرا برايتان بفرستم. . سخنران بعدی, “ پروفسور ريموند تنتر عضو سابق شورای امنيت ملی ايالات متحده, رئيس كميته سياست ايران و استاد دانشگاه جورج تاون: پروفسور ريموند تنتر به بررسی اوضاع منطقه و ضرورت حمايت از راه حل تغيير دمکراتيک در ايران پرداخت. ايشان همچنين بر بی اساس بودن برچسب تروريستی تاکيد نمود. سايت ايران ليبرتي حالا مصاحبه اقاي ريموند تينترز با راديو فردا را بخوانيد كه نظرات واقعي اقاي تينترز كه اتفاقا با فارسي اشرف شعر شرف شروع كرد ،اشنا شويد. تغيير رژيم با استفاده از مجاهدين بجاي نيروي نظامي امريكا مصاحبه با ريموند تينترز راديو فردا 8 دسامبر 2004 يکي از همين نظريه پردازان محافظه کاران آمريکايي ريموند تينترز، از دولتمردان سابق آمريکا و اينک استاد دانشگاه است که در آغاز گفتگويي که با او داشتم، نظرات خود را با راديوفردا درباره ديدگاههايش نسبت به سازمان مجاهدين خلق مطرح کرد. در ابتداي اين گفتگو از ريموند تينترز پرسيدم که با توجه به اينکه طرفدار سياست موسوم به تغيير رژيم از طرف آمريکا است، ولي طرفدار حمله نظامي آمريکا به ايران نيست، چگونه مي خواهد اين سياست را در قبال ايران اجرا کند. ريموند تينترز: من فکر مي کنم مي توان سياست تغيير رژيم را بدون استفاده از نيروي نظامي آمريکا اتخاذ کرد. چگونه؟ بايد به آنها اجازه داد از اردوگاه اشرف در عراق که تحت بازداشت و زير نظر ما هستند، بيرون بيايند، اسلحه هايي را که هنگام جنگ عراق از آنها ضبط شد يا خود داوطلبانه تحويل دادند به آنها باز گردانده شود و سپس نام سازمان مجاهدين خلق را از فهرست گروههاي تروريستي وزارت خارجه آمريکا حذف کرد.
س . ا : اما در سالهاي گذشته وضع به همين گونه اي بود که شما مي گفتيد و مجاهدين آن موقع هم نتوانستند حکومت ايران را سرنگون کنند. الان چه فرقي
ريموند تينترز: سازمان مجاهدين تنها يک جزء از جعبه ابزاري است که مي تواند نه توسط آمريکا، بلکه توسط نيروهايي که مي خواهند در حکومت ايران فشار سياسي و نظامي بگذارند، به کار گرفته شود. بنابراين بايد حکومت را از طرق مختلف تضعيف کرد و يک راهي که از آن استفاده نشده بر اين استوار است دشمن دشمن من دوست من است، از اين رو بايد به سازمان مجاهدين خلق اجازه داد کارشان را بکنند. اين يک راهش است، راه ديگر
س . ا : شما فکر مي کنيد آنها با اين تعداد از نيروهاي چريکي و قدرت تشکيلاتي مي توانند حکومت ايران را سرنگون کنند؟
ريموند تينترز: بله، زيرا حکومت ايران بيش از پيش فاقد محبوبيت شده است و آنچه مورد نياز است اين است که جوانان ايراني، زنان و گروههاي مخالف اين احساس را داشته باشند که رژيم از خارج آن مورد حمله قرار گرفته است. س . ا : اما خيليها ممکن است بحث کنند که همان قدر که حکومت ايران فاقد محبوبيت است، سازمان مجاهدين خلق هم محبوبيت چنداني ندارد.
ريموند تينترز: سازمان مجاهدين در برخي محافل در ايران فاقد محبوبيت است، اما نه در مقايسه با فقدان محبوبيت رژيم ايران. در اين مورد هيچ شکي نيست.
س . ا : مي دانيم که برخي در هيات حاکمه آمريکا به ويژه خيلي روي توان اطلاعاتي سازمان مجاهدين در داخل ايران حساب باز کردند، به ويژه در زمينه برنامه هسته اي. شما واقعا فکر مي کنيد که سازمان مجاهدين خلق توانايي اطلاعاتي خوبي در ايران دارد؟ ريموند تينترز: سازمان مجاهدين در داخل ايران آدم دارد، CIAسيا ندارد. شوراي امنيت ملي آمريکا و اداره شناسايي هوايي در وزارت دفاع آمريکا قابليت رهگيري و تصوير برداري دارد، اما آدم آن را در داخل ايران ندارد که بتواند با استفاده از افراد اطلاعاتي به تصاوير ماهواره اي و شنودهاي داخلي معنا بدهد. خانم اقبال اين را همان سخنران كه با فارسي در اغاز صحبتش به فارسي مي گويد “ اشرف شهر شرف “ در مصاحبه ميگويد. ايا واقعا دعوا بر سر قدرت نيست. خانم اقبال اقاي پويا به من پاسخ ندهيد به ملت ايران پاسخ بدهيد كه چرا چشمتان را به روي اينكه سازمان به رهبري مسعود رجوي دارد ازادي براي مردم ايران رادركوله پشتي هاي سربازان امريكائي جستجومي كند ، بسته ايد. ؟
خانم اقبال گفته اند كه دوست شاعرشان در چلچراغ اسيري رارها كردند. خانم من نوشته بودم فروغ جاودان 3 راه كارخانه قند.
اتفاقا يكي از دلايل تسليم شدن نفرات همين مسئله بود كه ميدانستند سازمان با انها انساني رفتار ميكند. كار مشما كه تحريف نيست .. شاهد بودم که در عملیات چلچراغ عده ای از اسرا در حالی که لباس نظامی و پوتین های خود را درآورده بودند تا شناخته نشوند و بتوانند فرار کنند، به دست بچه های مجاهد افتادند. بچه های مجاهد پوتين ها و کاپشن های خود را در آورده و به اينها داده بودند و خود پابرهنه راه می رفتند. به این می گویند منتهای انسانیت . ولی به کار شما میگويند رزالت و بيشرمی. عاطفه اقبال #در مورد كتابخانه منظور من كتاب راه انبيا راه بشر ،اقتصاد بزبان ساده بود عليرغم اينكه سازمان روزنامه ها را از طريق پيك دريافت مي كرد تنها بريده ها خبر در بولتن خبري روزانه چاپ ميشد . افراد به روزنامه ها دسترسي نداشتند. كاشكي ابوذر ورداسبي زنده بود و در روشنفكري ديني و دفاع از تهاجم بر عليه اسلام مطلب مي نوشت . زنده بودن ورداسبي مفيد تر از شهادتش بود. در مورد تحليل ها و روزنامه ا اگر كسي بتواند آرشيو روزنامه ها ي مجاهد را نشانم را بدهد و يا نوارهاي ويدئووي بدون سانسور بخصوص ويدئوي قبل از عمليات فروغ و بعد از عمليات ويدئوي معرفي مريم به عنوان جانشين مسعود را به هر شخص بي طرفي كه مورد قبول باشد بدهد من بسياري ازين حرفهايم را پس مي گيرم. درضمن خانم اقبال زياد ناراحت نشويد سازمان فعلي مجاهدن تنها جرياني نيست كه ارشيو براي عموم نداردو در ضمن هيچ كدام از گروهاي اپوزيسون هم ارشيو بيشا زچند ماه ندارند بدليل بدليل تغيير مواضع هاي گونا گون در فواصل مختلف. روزنامه هاي تجديد چاپ شده روزهاي انقلاب كيهان و اطلاعات عكسهاي شريعتي و شعار ها و عكس مهدي رضائي حذف شده است و فقط عكس خميني هست
# جهت اطلاع اقاي حسين پويا
اطلاعيه مسعود رجوي به تاريخ شنبه شب 30 فروردين 1382 اخرين نوشته و يا اظهار نظر از مسعود رجوي
مقدمه پارگراف 5 -در باره وقايع و حوادث پرالتهاب و پر مخاطره يك ماه گذشته ، باشد كه د راينده فرصت گزارش و تشريح حماسه بزرگ اما خاموش مجاهدين و ارتش ازادي بدست ايد تا مر دم ايران بدانند كه با چه مرارتهائي و.... چه برگهاي زريني ... افزوده شده است . انهم در سخت ترين شرايط و در بحبوجه بمبارانهاي مستمر (گاه 90 وحتي 120 بار در يك شب ) در جنگي كه فرزندان ايران در ان هيچ نقشي حتي به اندازه شليك يك تير در ان نداشته اند.
بند6. گفته ايم و تكرا ر مي كينم كه مبارزه و جنگ ما از اغاز فقط و فقط با رژيم نا مشروع و ازادي كش اخوندي بوده و مي باشد
بند 7 - از امضا قرارداد اتش بس با نيروهاي امريكائي كه در اين ايام در رسانه ها منعكس گرديده استقبال ميكنبم هرچند از جانب ما هيچ آتشي در كار نبوده و اصولا رطف جنگ نبوده ايم . مجاهدين در 12 سال گذشته در شمال عراق حضور نداشتند و از تابستان گذشته نيز تمامي قرار گاهها ي ازتش ازاديبخش د رجنوب كشور ربراي بركنا ر ماندن از جنگ و در گيري ،تخليه شده بود . همان بيانيه
خانم کارين کوياتکفسکي که سابقاً در استخدام وزارت جنگ آمريکا بوده است، مي کويد: مجاهدين حاضرند کارهائي را انجام دهند که ما خودمان از آنها شرم داريم و حاضر نخواهيم بود در باره آنها سخني به ميان آوريم و درست براي همين گونه کارها از مجاهدين استفاده مي کنيم. به هنگاميکه آمريکا وارد خاک عراق شد، مجاهدين در 100 کيلومتري شمال بغداد مرکزي داشتد. ولي آنها از آنجا ابداً تيراندازي به سوي ما نکردند. مجاهدين دقيقاً مواظب اين امر بودند و بدون انجام کوچکترين مقاومتي تسليم قواي آمريکا شدند. آمريکائي ها نيز تسليحات سنگين آنها را گرفته و فقط اسلحه هاي سبک را که براي دفاع از خودشان بود، برايشان بجا گداشتند.
7 فرمانده ارتش امريكا: “ تسليم بدون قيد و شرط اصلا مسئله اتش بس مطرح نيست. “راديو فردا 2003 8.
اكنون از اخوندهائي كه تا ديروز مجاهدين و رزم اوران آزادي را به وابستگي و دست نشاندگي دولت عر اق متهم مي كردند و عمدتا بر اين اساس خواهان برچسب تروريستي عليه اين مقاومت مي شدند . امروز كه عراق در كنترل نيورهاي امريكاست ديگر چه ميگويئد ؟ لابد از فردا مجددا ماد رتبليغات اخوندها “عوامل استكبار جهاني “تحت بيانيهالحمايه آمريكا “خواهيم شد. همان
يك شرکت ارتشي خصوصي بنام گلوبال اُپشنز که متخصص تعليمات ويژه نظامي مي باشد، مربيان ورزيده اي را به دستور پنتاگون در اختيار مجاهدين قرار داده است. يکي از گويندگان اين شرکت بنام نيل لئونيک استونگ تروريست بودن مجاهدين را قبول نداشته ومي گويد ما با آنها همکاريهاي خوبي داريم. .8. متن كامل پرسش و پاسخ معاون سخنكوي وزارت امورخارجه امريكا با خبرنگاران در باره مجاهدين خلق خبرنگار :مجاهدين خلق روز يكشنبه اعلام كر ده اند به عنوان غير نظامي در عراق تحت حفاظت قرار كرفته اند ، آيا چيزي در اين باره مي دانيد ؟ ارلي: مطلبي در اين مورد دارم. تصور ميکنم ارتش ايالات متحده تأييد کرده است، به 3800 عضو سازمان مجاهدين در اردوگاه اشرف، موقعيت تحت حفاظت اهدا شده است. اشاره ميکنم، کسي که از موقعيت حفاظت شخصي برخوردار است به اين معناست که تحت حفاظت کنوانسيون ژنو قرار ميگيرد. جزييات فرعي ديگري همراه با اين تشخيص نيست. نکته مهم ديگر اين است که اين يک موقعيت حفاظتي است که مشمول افراد است 5 شنبه 8 مرداد 1383 سايت گويا نيويورك تايمز شورشيان ايراني پنتاگون راتشويق ميكنند از اخراج انان جلوگيري كنند. December 13, 2003شهران طبري (راديو فردا): نمايندگان سازمان مجاهدين خلق ايران از وزارت دفاع آمريكا خواستند تا حكم شوراي حكومتي عراق را در مورد اخراج آنها از اين كشور لغو كند. هنوز وزارت دفاع آمريكا در اين مورد واكنشي نشان نداده است. اما گويا دفتر پل برمر، مسئول آمريكايي اداره امور عراق مي گويد: در حال هماهنگ كردن اقدامات مربوط به اين موضوع با شوراي حكومتي عراق است. حرف اخر در يك مصاحبه با دانيل كيت كه مستندي در مورد ايرانيان تورنتو در تلويزيون تي وي انتاريو تهيه مي كرد د ر مورد حمله نظامي امريكا به ايران ازمن پرسيد گفتم بغير از بعضي از سلطنت طلبان و سازمان فعلي مجاهدين بقيه ايرانيان مخالف حمله نظامي به ايران هستند. وي گفت كه در مصاحبه با افراد مختلف ايراني همه مخالف حمله هستند . من ادامه دادم ما از زندگي د رغرب مانند كانادا با فرهنگ چند مليتي ياد گرفته ايم كه چگونه .نه مي شود د ريك دموكراسي در صلح و ارامش زندگي كرد ما اين تجربه عظيم را به مردم كانادا مديون هستيم. ولي دموكراسي بايد در داخل ايران محقق شود و نه با كمك خارجي ها . مردم ايران توانائي انرا دارند . بهترين خدمتي كه امريكا مي كند اين است كه از دخالت د ر امور ايران خوددار ي كند گفت اگر امريكا حمله كرد چه مي كني ؟گفتم من هم مانند هزاران ايراني يه منطقه مستقلي در ايران خواهيم رفت و مانند شورشيان ملي گراي عراق عليه امريكا و جمهور ي اسلامي كه مسبب اين حمله هست ، براي ازاد سازي كشورمان مبارزه خواهيم كرد. استقلال و ازادي دو جز تفكيك ناپذير هر جريان مردمي هستند . اه در هر فراز از اعتماد ما بالي چيده ميشود با اين همه اما نه اسمان سقوط ميكند و نه زمين زيرا راه هيچگاه ويران نبوده است و نيست اين راهنماست كه ويران است كمال ر فعت صفائي پاورقي ها : 1..شهروند جمعه 6 ژانويه 06 http://www.shahrvand.com/FA/Default.asp?Content=NW&CD=CN&NID=15#BN1047 . http://open.g00ya.com/politics/archives/042114.php 2. گويا 3. اتهامي كه مرتضوي براي بازداشت اعضا مطبوعات و وبلاگٍ نويسان بكار ميبرد. 4. كسي كه توسط سفارت رژيم در سال 67 ربوده شوده بود و لي توانسته بود در راه از صندوق عقب ماشين فرار كند و يك مشكل جدي در روابط ايران و تركيه بوجود اورد . منوچهر متكي وزير امورخارجه فعلي سفير ايران د ران زمان در تركيه بود. 5. نيك برانز روزنامه يونگه ولت المان 9 فوريه 2005 - ترجمه حميد بهشتي 6. بنقل از برنامه مونيتور از فرستنده اول تلويزيون رسمي آلمان 3 فوريهhttp://www.wdr.de/tv/monitor/beitrag.phtml?bid=660&sid=124 7 و 8 همان منبع
بازگشت به صٿحه نخست


href="http://www.nedstatbasic.net/stats?ADiqzwviUlfwI+gtUdli4YFDmnMA">
Free counter

متن كامل پرسش و پاسخ معاون سخنگوي وزارت امورخارجه امريكا با خبرنگاران در باره مجاهدين خلق خبرنگار : ‌مجاهدين خلق روز يكشنبه اعلام كرده اند به عنوان غير نظامي در عراق تحت حفاظت قرارگرفته اند ، آيا چيزي در اين باره مي دانيد ؟ارلي: مطلبي در اين مورد دارم. تصور مي‌کنم ارتش ايالات متحده تأييد کرده است، به 3800 عضو سازمان مجاهدين در اردوگاه اشرف، موقعيت تحت حفاظت اهدا شده است. اشاره مي‌کنم، کسي که از موقعيت حفاظت شخصي برخوردار است به اين معناست که تحت حفاظت کنوانسيون ژنو قرار مي‌گيرد. جزييات فرعي ديگري همراه با اين تشخيص نيست. نکته مهم ديگر اين است که اين يک موقعيت حفاظتي است که مشمول افراد است.5 شنبه 8 مرداد 1383 سايت گويا
نيويورك تايمز شورشيان ايراني پنتاگون راتشويق ميكنند از اخراج انان جلوگيري كنند.
December 13, 2003شهران طبري (راديو فردا): نمايندگان سازمان مجاهدين خلق ايران از وزارت دفاع آمريكا خواستند تا حكم شوراي حكومتي عراق را در مورد اخراج آنها از اين كشور لغو كند. هنوز وزارت دفاع آمريكا در اين مورد واكنشي نشان نداده است. اما گويا دفتر پل برمر، مسئول آمريكايي اداره امور عراق مي گويد:
در حال هماهنگ كردن اقدامات مربوط به اين موضوع با شوراي حكومتي عراق است.
حرف آخر
در يك مصاحبه با دانيل كيت كه مستندي در مورد ايرانيان تورنتو در تلويزيون تي وي انتاريو تهيه مي كرد، د ر مورد حمله نظامي امريكا به ايران ازمن پرسيد گفتم بغير از بعضي از سلطنت طلبان و سازمان فعلي مجاهدين بقيه ايرانيان مخالف حمله نظامي به ايران هستند. وي گفت كه در مصاحبه با افراد مختلف ايراني همه مخالف حمله هستند . من ادامه دادم ما از زندگي د رغرب مانند كانادا با فرهنگ چند مليتي ياد گرفته ايم كه چگونه نمي شود دريك دموكراسي در صلح و آرامش زندگي كرد ما اين تجربه عظيم را به مردم كانادا مديون هستيم. ولي دموكراسي بايد در داخل ايران محقق شود و نه با كمك خارجي ها . مردم ايران توانائي انرا دارند . بهترين خدمتي كه امريكا مي كند اين است كه از دخالت د ر امور ايران خوددار ي كند. گفت اگر امريكا حمله كرد چه مي كني ؟‌ گفتم من هم مانند هزاران ايراني به منطقه مستقلي در ايران خواهيم رفت و مانند شورشيان ملي گراي عراق عليه امريكا و جمهور ي اسلامي كه مسبب اين حمله هست ،‌ براي ازاد سازي كشورمان مبارزه خواهيم كرد. استقلال و ازادي دو جز تفكيك ناپذير هر جريان مردمي هستند .
اه در هر فرازاز اعتماد مابالي چيده ميشود با اين همه امانه اسمان سقوط ميكندو نه زمين زيرا راه هيچگاه ويران نبوده است و نيستاين راهنماست كه ويران است كمال ر فعت صفائي
پاورقي ها :‌1.شهروند جمعه 6 ژانويه 06 http://www.shahrvand.com/FA/Default.asp?Content=NW&CD=CN&NID=15#BN10472. گويا http://open.g00ya.com/politics/archives/042114.php3. اتهامي كه مرتضوي براي بازداشت اعضا مطبوعات و وبلاگٍ نويسان بكار ميبرد.4. ‌كسي كه توسط سفارت رژيم در سال 67 ربوده شوده بود ولي توانسته بود در راه از صندوق عقب ماشين فرار كند و يك مشكل جدي در روابط ايران و تركيه بوجود اورد . منوچهر متكي وزير امورخارجه فعلي سفير ايران درآن زمان در تركيه بود. 5. نيك برانز روزنامه يونگه ولت المان 9 فوريه 2005 - ترجمه حميد بهشتي6. بنقل از برنامه مونيتور از فرستنده اول تلويزيون رسمي آلمان 3 فوريهhttp://www.wdr.de/tv/monitor/beitrag.phtml?bid=660&sid=124
7 و 8 همان منبع

هیچ نظری موجود نیست: