Translate

پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۴

تهران درود-عاطفه اقبال


تهران درود
منبع: سايت ديدگاه عاطفه اقبال


مقاومت پاره پاره ولی در جای جای این جامعه بطور خودجوش و غیر سازمانیافته است و پیروز هم هست، چون میخواهد پشتوانه مقاومت شما در تمامی مناسبات درون جامعه باشد.
دیشب نامه ای از تهران دریافت کردم که راستش مرا دگرگون کرد. نامه ای که چنان با مهر و صفا و عاطفه نوشته شده که دریغم آمد آنرا برای خودم نگه دارم. نامه ای که بر آمده از عمق آگاهی و آزاداندیشی مردمی است که به این رژیم جهل و جنایت همیشه تا آنجا که در توانشان بوده ً نه ً گفته اند. مردمی که بهترین و دلیرترین فرزندانشان را در مقاومتی سازمانیافته سرمایه گذاری کرده اند.
در همین جا باید به این هموطن عزیز بگویم که نوشته شما نوید روشنی است از مقاومت مردمی در زیر سهمناکترین فشارهای غیر انسانی که رژیمی بغایت جنایتکار و ضد بشر به جامعه ی اسیرمان تحمیل کرده است. باید به شما و تمام هموطنانی که میدانم تعداد آنها کم نیست، درود بفرستم که مقاومت در برابر این رژیم جانی را به قول خودتان به جای جای جامعه کشانده اید. برای همین است که جمهوری اسلامی به بن بست تاریخی اش رسیده است. شما و مقاومتی که پشتوانه شما است، آخوندها و آخوند صفتان را به اینجا رسانده اید. باید بدرستی بگویم : ملتی که دوست و دشمن خود را در زمانه ی فتنه ها بشناسد. بی تردید، پیروزی خود را رقم خواهد زد. باشد که خورشید آزادی این ملت اسیر ولی آزاده روزی در ایران زمین بدمد. به امید آن روز
- لازم به توضیح است که این نامه با حروف لاتین نوشته شده بود و من آنرا به حروف فارسی تبدیل کرده ام.
- منظور این هموطن از مقاله شما ً مقاله ی دم خروس را باور کنیم یا قسم روباه را ! ً که ضمنا سایت دیدگاه چون مطلب دوم آقای سلطانپور را انتشار نداده بود، مقاله ی مرا نیز انتشار نداد.
عاطفه اقبال 17 ژانویه 2006
موضوع : از تهران درود
درود فراوان بر شما
مقاله ی شما را در ایران آزاد خواندم، خاطرات شما از اوین مرا یاد سال .... انداخت، من عضو هیچ گروه سیاسی نبودم، بخاطر سربازی بود که میخواستم فرار کنم. در سه راهی .... مرا گرفتن و به من مظنون شدن، مرا به اوین فرستادند تا وضعیتم را مشخص کنند. تنها چند ماه در آنجا بودم و فقط سه یا چهار بار مرا برای بازجویی بردن. و بقیه زمان را در بند آموزشگاه بودم. آنجا توابین را نگاه میداشتن. آنچه در آن ساعتها در ساختمان بازجو با وجود چشم بند شاهد بودم،- وقتی می گویم شاهد بودم دقیقا در مغز استخوان خود حس می کردم- و باور دارم برای همیشه در تاریخ وجدان بشریت ثبت شده – اثر شنیدن زجه های مجاهدین و دیگر زندانیان در زیر شکنجه است. در همان زمان آگاه بودم که من ففط شاهد دانه ای گندم از کوهی از گندم هستم. آنها از من تعهد گرفتن که بعد از خروج از زندان خود را برای سربازی معرفی کنم. شاید تحت تاثیر مقاومت های همان نازنینان بود که در بیرون از زندان با تمام مشکلاتی که برای نداشتن پایان خدمت برای یک پسر جوان در جامعه و خانواده وجود داشت. در مقابل همه ی محدودیت ها مقاومت کردم. حتی آنانی که ظاهرا تواب بودند کف پایشان ......- اینجا نقطه چین از نویسنده نامه است -، راستی میدانید که اینان دو سال است که به امثال من عفو دادند زمانی که رفتم معافی را بگیرم دیدم 400.000 نفر شرایط مرا دارند. البته چهره همه درب و داغون بود ولی به عقب روندشون می ارزید. مقاومت پاره پاره ولی در جای جای این جامعه بطور خودجوش و غیرسازمانیافته است و پیروز هم هست، چون میخواهد پشتوانه مقاومت شما در تمامی مناسبات درون جامعه باشد. چون مقاومت سازمانیافته شما خود پشتوانه آن بوده و هست. من، و همسرم که سالهای طولانی است از این مقاومت فردی من حمایت کرده و سختی هایش را هم به نوبه ی خود در خانواده خصوصا کشیده، همیشه دوستدار شما و یارانتان هستیم.
we love you
در همه جا به پشتوانه مقاومت سازمانیافته شما
*** توضیح دیدگاه : با احترام به خانم عاطفه اقبال و همه کاربران، دیدگاه دیگر این بحث را ادامه نمی‌دهد.

هیچ نظری موجود نیست: