رسالت مردان سفيد (محافظهكاران نوين)
* چارلز كراثامر: حضور آمريكا در عراق به پروژه دموكراسيزاسيون منطقه نيرو میبخشد. به شورشيان در ايران قدرت و جرئت میدهد و سوريه را دچار ترديد خواهد كرد. به تغيير شكل خاورميانه سرعت خواهد بخشيد* توماس فريدمن: در تحليل نهائی آنچه كه مردم آمريكا را به اين راه كشيد عكس العمل بيش از حد آنان نسبت به ۱۱ سپتامبر بود. تنها اين ۲۵ نفر نبودند كه ما را به حومه بغداد
بردند بلكه تركيب اشتياق و غرور آمريكائيان نيز بود كه ما را به حومه بغداد برد
آری شفيت - روزنامه هارتص ترجمه - سعيد سلطانپورsoltanpour@hotmail.comپنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۲
آری شفيت - روزنامه هارتص ترجمه - سعيد سلطانپورsoltanpour@hotmail.comپنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۲
جنگ عراق توسط ۲۵ محافظهكار نوين كه اكثرا يهودی هستند ، بارور شد. آنها بوش را تشويق میكنند تا مسير تاريخ را عوض كند. دو تن از آنان ويليام كريستول و چارلز كراتامر [۱] معتقدند اين تغيير تاريخ ميسر است. اما يكی ديگر از اين روزنامهنگاران (توماس فريدمن) كه جزء اين گروه ۲۵ نفره نيست در تحقق آن ترديد دارد. ۱. اصول بنيادين (doctrine)واشنگتن - در جمعبندی هفته دوم ، جنگ برای آزاد سازی عراق چندان خوب بنظر نمیآيد. نظريه سقوط آسان صدام شكست خورده است. فرضيه قبلی كه ديكتاتوری صدام به محض ورود نيروهای آمريكا ترك بر خواهد داشت ، غير واقعی در آمد. شيعيان قيام نكردند. سنیها به شدت مقاومت كردند. جنگ چريكی طرحهای ژنرالهای آمريكائی را كه برای آن آماده نبودند و همينطور خطوط پشتيبانی را به خطر انداخته است. اما بهر حال ۷۰ % آمريكائيان از جنگ حمايت میكنند. ۶۰% مردم معتقد به پيروزی سريع بودند و ۷۴% از بوش حمايت میكنند. واشنگتن يك شهر كوچك است. نوعی از شهرهای كوچك كه يك امپراطوری را اداره میكند. يك شهر كوچك از مقامات دولتی و نمايندگان مجلس و موسسات تحقيقاتی و خبرنگاران كه در آن همه همديگر را میشناسند. هر كسی عليه كسی ديگر سرگرم دسيسه سازی است و هركسی پشت سر ديگری غيبت میكند.در طول سال گذشته يك اعتقاد جديد در سطح شهر بوحود آمده است : اعتقاد به جنگ عليه عراق. سرنوشت جديد توسط يك گروه ۲۵ تا ۳۰ نفری محافظهكار نوين (نئوكانسرواتيو) كه تقريبا همگی يهودی هستند، ولی همگی روشنفكر (انتلكتول) در شهر منتشر شد. اسامی بعضی ار آنان: ريچارد پرل (وزارت دفاع) ، پل ولفويتز ، داگلاس فيت ، ويليام كريستول ، اليوت آبرامز ، چارلز كراثامر ، كسانی كه دوستان دو طرفه هستند كه هوای همديگر را دارند و به اين نكته ايمان دارند كه انديشههای سياسی نيروی اصلی پيش برنده تاريخ هستند. آنها معتقدند كه انديشه درست سياسی موجب تركيب شدن اخلاقيات و فشار ، حقوق بشر و جرئت میشود. اساس انديشه فلسفی مجافظهكاران نوين نوشتههای ماكياول ، هابز [۲] و ادموند بوركه است.[۳]آنها همچنين وينستون چرچيل را میستايند و نيز سياست دنبال شده توسط رونالد ريگان را. آنها سعی میكنند علت شكست ۱۹۳۰ (مونيخ) در مقابل موفقيت ۱۹۸۰(سقوط ديوار برلين) را تبيين كنند. آيا آنها در اشتباهند؟ آيا آنها حماقت كردند كه واشنگتن را به سمت بغداد هدايت كردند؟ آنها كه اينطور فكر نمیكنند. آنها به عقيدهاشان چسبيده و از آن دفاع میكنند. آنها وانمود میكنند كه در پايان، كم يا زياد ، نتيجه خوب است. اين كار جواب خواهد داد. البته بعضی وقتها بنظر میآيد كه عرق سردی بر آنان مینشيند. يكی از آنان میگويد. اين يك كار آكادميك نيست و ما مسئول آنچه كه اتفاق میافتد هستيم. اين ايده ما به نفع ميليونها نفر خواهد بود. لحضاتی هست كه شما را میترساند. تو بگو ، جهنم ، ما آمدهايم كمك بكنيم ، ممكن است كه اشتباه كرده باشيم. ويليام كريستول ۲. آيا آمريكا لقمه بزرگتر از دهانش بر داشته است؟ بيل كريستول ميگويد نه. مطبوعات خيلی منفی عمل میكنند. وقتی شما مسائل را بررسی میكنيد میبينيد كه نه عمليات تروريستی ، نه سلاحهای كشتار جمعی و نه حمله به اسرائيل صورت گرفته است.۳. چاههای نفت جنوب امن شدهاند. كنترل هوائی دست آمريكاست و نيروها درنزديكی بغداد هستند.اگر هم اشتباهی اينجا و آنجا شده است چندان جدی نبوده است. آمريكا آنقدر قوی هست كه آنرا مهار كند. كريستول هيچ ترديدی در پايان راه ندارد و معتقد است كه ژنرال تامی فرانك به اهدافش دست خواهد يافت. ۲ لشگر در راه هستند. اگر هم بجای ۶۰ نفر تلفات در ۲ هفته تلفات به ۱۰۰۰ نفر در دو ماه برسد مسئلهای نيست. وی معتقد است جنگ آزادیبخش عراق يك جنگ متعهدانه است. كريستول در اواخر ۴۰ سالگی است. در ۱۸ ماه گذشته او سردبير مجله هفتگی دست راستی - استاندارد بود وی يكی از رهبران نئوكانسرواتيوها بود كه در تشويق بوش برای حمله به عراق كوشيد. او نفوذ زيادی بر روی بوش ، چينی و رامسفيلد دارد. او در پشت اردوی آماده سازی برای جنگ تمام عيار عليه بغداد بود. در دفتر كارش كريستول سعی دارد مرا قانع كند كه او نگران نيست. برای او قابل تصور نيست كه آمريكا پيروز نشود. در صورت پيروز نشدن ، يك فاجعه برای آمريكاست كه هيچ كسی به آن بطور جدی نمیخواهد فكر كند.جنگ برای چيست؟ من ازش میپرسم. كريستول جواب میدهد در يك مرحله همان است كه بوش میگويد «خلاص شدن از شر يك رژيم بيرحم كه سلاحهای كشتار جمعی دارد» ولی در مرحله بعدی و در عمق ، تغيير ساختار خاورميانه است. فرهنگ سياسی خاورميانه بايد عوض شود. در ۱۱ سپتامبر آمريكا به اطراف خودش نگاه كرد و دريافت كه جهان آنچيزی نبود كه آنها میديدند. دنيا يك محل ناامن است. آمريكا دنبال اين افتاد كه طرحی را بريزد كه بتواند با دنيای خطرناك مقابله كند. و تنها طرحی كه پيدا كردند طرح محافظهكاران نوين بود. بر طبق اين طرح مشكل خاورميانه در نبود دموكراسی و آزادی است. تنها راه برای مقابله با صدام و بن لادن گسترش آزادی و دموكراسی است. تغيير بنيادين فرهنگ و سياستی كه باعث بوجود آمدن اينها میشود. برای دنيای بهتر بر اساس حقوق بشر و آزادی بايد دنيائی بر اساس نظم نوين بوجود آورد. و البته آماده بودن برای بكارگيری نيروی نظامی برای بدست آوردن اين نظم نوين جهانی (؟؟!! ـ مترجم).پس جنگ بدين دليل است كه خاورميانه جديد بر اساس نظم نوين جهانی ايجاد شود. آيا جنگ در عراق جنگ محافظهكاران نوين است؟ آن چيزی است كه مردم میگويند. كريستول در حاليكه میخندد جواب میدهد. در حقيقت اين يك جنگ آمريكائی است. محافظهكاران نوين موفق شدند برای اينكه توانستند آمريكای سنگين شده مانند صخره را تكان بدهند. آمريكا يك حس عميق در مورد اين جنگ دارد. آمريكا اين طرح را پذيرفت برای اينكه جنگ ورای موفقيتهای مادی میرود. آنها برای ارزشها میجنگند. آنها جنگی را میخواهند كه برای ديدگاه اخلاقی باشد (؟؟؟!!- مترجم) آيا اين اخلاقيات يعنی بعد از جنگ عراق ، رفتن به سمت عربستان و مصر است؟ كريستول میگويد در كاخ سفيد بخت با عريبستان است ولی بنظر من نمیتوان اجازه داد كه عربستان همچنان به راه خودش ادامه بدهد. انتشار گرايش ضد آمريكائی قابل قبول نيست. بنيادگرائی وهابيسم عربستان تمام منطقه را تهديد میكند. برای مصر هم همينطور ما بايد ليبرال دموكرسی را بياوريم. در تحليل نهائی ثباتی را كه ديكتاتورهای فاسد عرب فراهم میكنند ثباتی غير واقعی است. همانگونه كه ثباتی كه اسحاق رابين از عرفات گرفت غير واقعی بود. در نهايت هيچ كدام ازين ديكتاتورها تحمل نخواهند شد. انتخاب بين اسلام افراطی، فا شيسم سكولار و يا دموكراسي. بدليل ۱۱ سپتامبر اينرا میفهمند. آمريكا هيچ چارهای ندارد. آمريكا متعهد است كه در پيش بردن دموكراسی شدت بخرج بدهد. اين جنگ است. نسل جديد امريكائیها میفهمند كه اگر آمريكا منظرهی جهان را آنطور كه میخواهد شكل ندهد، دنيا آمريكا را به آن منظری كه میخواهد شكل خواهد داد. چارلز كراثامر آيا اين جنگ به ويتنام دوم تبديل خواهد شد؟ چارلز میگويد: نه. هيچ شباهتی به ويتنام ندارد. بر عكس ۱۹۶۰ زير فرهنگ ضد بنيادی در آمريكا وجود ندارد. بر عكس ۱۹۶۰ ارتش از محبوبيت بين مردم بر خوردار است. بر عكس ۱۹۶۰ رئيس جمهور مصصم بر سر كار است. بر عكس ۱۹۶۰ مردم آمريكا از قربانی دادن رو گردان نيستند. اين همه تغييرات اساسی بواسطه ۱۱ سپتامبر بوجود آمده است. آمريكائيان فهميدند اگر دير بجنبند آنها با سلاحهای كشتار جمعی توسط سازمانهای تروريستی نابود خواهند شد. ميليونها آمريكائی میميرند. بدين دليل آمريكائيان تصميم گرفتند كه بجای اينكه بنشينند در خانه و كشته شوند به جنگ بروند و بجنگند.كراثامر مقاله نويس در واشنگتن پست ، تايم و هفته نامه استاندارد هيچ شكی در مورد نتيجه جنگ ندارد. وی قبول ندارد كه او يكی از عوامل شكل دادن نبرد در بين دجله و فرات است. او يكی از كسانی بود كه بعد از ۱۱ سپتامبر دو - سه هفته بعدش در مقالاتش بغداد را به عنوان يك هدف ضروری مشخص كرد. او در حال حاضر قانع شده است كه آمريكا قدرت پيروز آمدن از صحنه را دارد. تصور اينكه آمريكا پيروز نشود برای يك لحظه به مغز وی خطور نكرده است. جنگ برای چيست؟ برای ۳ موضوی مختلف. اول برای خلع سلاح عراق از سلاحهای كشتار دسته جمعی است كه علت اصلی است.دوم برای جانشين كردن بازی دومينوست كه با اعراب منعقد شده بود. معامله اين بود: شما برای ما نفت بفرستيد ما كاری به كار شما در چگونگی اداره كشور نداريم. بر عكس آفريقای جنوبی و كره و فيلیپين و شيلی. آن معامله در ۱۱ سپتامبر لغو شد. آمريكائيان دريافتند اگر كه به اعراب اجازه بدهيم به همان شيوه اهريمنی ادامه بدهند، ستم ، نابودی اقتصاد و كاشتن تخم نااميدی ، تعداد بيشتری بن لادن توليد خواهد شد. آمريكا به اين نتيجه رسيد كه چارهای ديگر ندارد جز اينكه دنيای اعراب را خودش بسازد. سوم در حقيقت جنگ آغاز يك تجربه تاريخی عطيم برای دنيای عرب مانند آنچه در ژاپن و آلمان اتفاق افتاد. ممكن است يك مدينه فاضله باشد ولی غير قابل دسترسی نيست. اين يك ديدگاه نژاد پرستانه است اگر فكر كنيم اعراب با بقيه فرق میكنند و نمیتوانند يك زندگی دمو كراتيك داشته باشند. بهر حال بر طبق نظر اين مقاله نويس يهودی - آمريكائی اين جنگ يك اهميت بزرگ دارد. اگر عراق طرفدار غرب باشد يك اهميت سياسی منطقهای دارد. حضور آمريكا در عراق به پروژه دموكراسيزاسيون منطقه نيرو میبخشد. به شورشيان در ايران قدرت و جرئت میدهد و سوريه را دچار ترديد خواهد كرد. به تغيير شكل خاورميانه سرعت خواهد بخشيد. آيا ايده جنگ پيشگيرانه خطرناك نيست كه نظم جهانی را دچار ناهمصدائی بكند؟ وی میگويد چارهای نيست. در قرن ۲۱ ما يك تقابل جديدی را خواهيم د اشت. دموكراتيزه كردن كشتار جمعی. سه استراتژی احتمالی در صورت مواجه شدن با تقابل پيش رو داريم: فرو نشاندن ، باز داشتن و پيشگيری كردن.چون فرو نشاندن و باز داشتن عمل نخواهد كرد، پيشگيری تنها راه باقی مانده است. آمريكا بايستی روی پيشگيری بشدت فعال باشد. يعنی همان چيزی كه در حال حاضر ما در عراق انجام میدهيم. اين همان چيزی است كه سربازان تامی فرانك دارند انجام میدهند در حاليكه ما داريم صحبت میكنيم. اگر اين سياست شكست بخورد؟ اگر آمريكا شكست بخورد ، چی؟ اين جنگ نقش نسل بعدی آمريكا را در دنيا تضمين میكند. نتيجه آن دنيا را در ۲۵ سال آينده دگرگون خواهد كرد. اگر آمريكا جنگ را بدون حمام خون ببرد اين يك الگوی بزرگی خواهد شد كه نظم جديد را ديكته میكند. اگر پيروزی سريع نباشد احتمال رفتن سراغ ديگر كشورهای عربی نيست. در عراق متوقف خواهد شد. اگر آمريكا شكست بخورد نتايج آن فاجعه آميز خواهد بود. قدرت بازدارندگی ضعيف میشود. دوستان آمريكا وی را رها خواهند كرد و آمريكا محدود خواهد شد. عدم ثبات در خاورميانه شدت خواهد گرفت. در حقيقت شما نمیخواهيد در مورد آن فكر كنيد. اما من مطمئن هستم كه ما پيروزيم. برای اينكه كاخ سفيد پيچيدگیها را میفهمد. پرزيدنت میداند كه همه چيز بر اين اساس استوار است. او همه كارها را انجام خواهد داد تا مطمئن باشد آمريكا جنگ را نمیبازد. توماس فريدمنآيا اين يك جنگ آمريكائی به شيوه لبنان است؟ تام فريدمن میگويد از آن میترسد. او در تابستان ۱۹۸۲ در بيروت بود. ژنرال احمد چلبی (رهبر كنگره عراق ــ شيعه) كه محافظهكاران نوين میخواهند وی را به رهبری عراق آزاد منصوب كنند نقش بشير جميل (رهبر فالا نژهای لبنان) را بعهده خواهد گرفت. ريچارد پرل و محافظهكاران نوين دور وی بعنوان آريل شارون و جنگ كه يك حركت انتخابی در انتها بود بايستی نيروی اصلی پشت بنيان نظم جديد باشد. تام فريدمن مقالهنويس نيويورك تايمز مخالف جنگ نيست بلكه بر عكس از ۱۱ سپتامبر بشدت شوكه شد. او میخواهد بداند اين بنيادگرايان نااميد از كجا میآيند كه نفرت آمريكا بشتر از جان خودشان برايشان ارزش دارد. او هم به اين نتيجه رسيده كه وضعيت موجود در خاورميانه قابل قبول نيست. وضعيت موجود يك ترمينال است. و بنابر اين ضروری است كه تحولات سريع انجام بگيرد. بعضی چيزها درست هستند اگر بوش آنها را باور دارد. بعد از ۱۱ سپتامبر غيرممكن است كه به بوش گفت آنها را فراموش كن. در مجموع يك حالت احساس عدالت خواهی در آمريكا هست كه میگويد: ما شما را (اعراب) را برای مدت زيادی به حال خود گذاشتيم ولی شما با كبريت بازی كرديد ولی ما سوختيم. ديگه شما را تنها نمیگذاريم.كشورهای دموكرات بنظر ملايم میآيند تا وقتی كه تهديد نشدهاند. آن وقت كه تهديد شدند خيلی سر سخت میشوند. جنگ عراق يك نوع (شهر) جنين در مقياس بزر گ است. برای اينكه در جنين هم اسرائيلیها به فلسطينیها گفتند ما شما را بحال خود گذاشتيم و با كبريت بازی كرديد و در عوض اسرائيلیها در شهر ناتنيا در اثر عمليات انتحاری كشته شدند. و بدين ترتيب شما را تنها نمیگذاريم. به همين دليل خانه به خانه بدنبال عاملين آن میگرديم. و از نقطه نظر آمريكا عراق صدام همان جنين است. اين جنگ يك سپر محافظتی است. خط همان خطر است مانند اسرائيل ، امريكا اشتباه خواهد كرد كه تنها نيروی نظامی استفاده كند. اين يك جنگ غير مشروع نيست. ولی بر اساس بسياری از پيش فرضيات بنا شده است. شما به بسياری از پيش فرضها نياز داريد كه بتوانيد يك كشوری را در آن سوی دنيا از نو بسازيد. اما اگر چنين پيش فرضهای جنگی شانس داشته باشد ، نياز به حمايتهای بين المللی دارد. مشروعيت جهانی به شما اين فرصت را میدهد كه پيش فرضها را بتوان جامه عمل پوشاند. اما جورج بوش صبر ندارد منتظر اين حمايت باشد. او دست به يك قمار زد كه جنگ بنوعی به خودش مشروعيت میدهد وقتی كه به سرعت شما به جلو برويد و مردم هم از شما استقبال خواهند كرد كه اين مشروعيت به جنگ خواهد داد. اين پيش فرض محقق نشد. ممكن است كه هفته ديگر اتفاق بيفتد ولی در اين بين اتفاق نيفتاده است. وقتی كه من به آنچه كه میگذرد ميانديشم عرق بر تن من مینشيند. اگر آمريكا بخواهد بغداد را محاصره كند، جنگ خانه به خانه در بغداد و تصور آن ، اشتهای مرا كور میكند. من میبينم كه سفارتخانههای آمريكا به آتش كشيده شود. میبينم كه شيشههای مغازهداران آمريكائی خرد شود، میبينم كه مقاومت عراقیها به كشورهای ديگر عرب هم گسترش پيدا میكند. اين تفكرات مرا از درون میخورد.آنچه كه جورج بوش انجام داد به ما يك ميز چوب گردوی براق نشان داد ولی وقتی آنرا بر میگردانی فقط پايهها را میبينی. اين جنگ روی پايهها انجام ميشو د. ولی از طرف ديگر اگر كسی روی انعطاف بوش ترديد كند اشتباه كرده است. مسلما شما نمیخواهيد آن كسی باشيد كه بوش فكر كند كه در گوشه گير كرده است. من اين پيشنهاد را به كسی نمیكنم كه اگر جانش را دوست دارد با اين ۳ نفر ، رامسفيلد و ديك چينی و بوش در گير شود. آيا اين يك جنگ محافظهكاران نوين است؟اين جنگی است كه آنها میخواستند و برای ان بازاريابی كردند. آنها يك فرصت خوب بعد از ۱۱ سپتامبر داشتند كه اين طرح را تبليغ كنند(بازايابی كنند) و انرا كردند. اين جنگ نخبگان است. فريد من میخندد. من ليست ۲۵ نفره اينهارا بتو ميدهم كه در يك شعاع ۵ مايلی در واشنگتن هستند. اگر ۱.۵ سال پيش آنها رابه يك صحرا يا جزيره تبعيد كرده بوديد اين جنگ عراق هيچ گاه بوجود نمیآمد. البته همه چيز به اين سادگی هم نيست. فريد من تاكيد میكند اين ۲۵ نفر نبودند كه آمريكا را گروگان گرفتند. آنها يك ملت بزرگ آمريكا را با ۵-۶ روزنامه نويس نمیتوانستند به چنين حوادث بزرگی بكشانند. در تحليل نهائی آنچه كه مردم آمريكا را به اين راه كشيد عكس العمل بيش از حد آنان نسبت به ۱۱ سپتامبر بود. تنها اين ۲۵ نفر نبودند كه ما را به حومه بغداد بردند بلكه تركيب اشتياق و غرور آمريكائيان نيز بود كه ما را به حومه بغداد برد. ------------ ۱. William Kristol and Charles Krauthammer۲. Hobbes۳. Edmund Burke ۴. SOURCE: Haaretz daily, April ۴, ۰۳
[بازگشت به صفحه اول]
[iran emrooz © 1998 - 2002] editor@iran-emrooz.de
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر