Translate

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

چگونه به نهادينه شدن حقوق بشر كمك كنيم


چگونه به نهادينه شدن حقوق بشر كمك كنيم.
سعيد سلطانپور- تورنتو
به انگيزه تجمع فعالان ايراني حقوق بشري در برابر سازمان ملل ــ‌ ژنودر سوئيس
]از محل اسكي محمدرضا شاه پهلوي با همسفرهايم محمدرضا ( ايلام) و علي (آبادان) رد ميشديم و صحبت ميكرديم. گفتم عجب دنياي جالبي است. محمدرضا شاه هيچ گاه فكر نميكرد كه به دليل عملكرد حكومتش در نقض مستمر حقوق بشر در ايران از قبيل محدوديت آزادي بيان و مطبوعات عملا هم دارد تيشه به ريشه حكومتش ميزند و هم اينكه آينده سياسي ايران را به مخاطره مياندازد. سازمان مخوف امنيت با سركوب دگرانديشان و روشنفكران عملا راه را براي سركوب كامل آزادانديشان باز كرد. در سطور بعدي چگونگي آن را مختصرا توضيح خواهم داد.
يك
ــ‌ با محدود شدن آزادي مطبوعات و بيان تحت عنوان مبارزه با "استعمار سرخ و سياه" فرهنگ تبادل نظر و تحمل عقايد‌ هيچ گاه در جامعه تمرين نشد تا مردم را در شرايط حساس ياري برساند. اين محدوديت مشوق فرهنگ "مبارزه مسلحانه" به عنوان تنها راه رسيدن به آزادي بود. ساواك افراد را به خاطر داشتن كتاب به چندين سال زندان محكوم ميكرد. (البته در جمهوري اسلامي در دهه 60، افراد به جرم داشتن كتاب و اعلاميه اعدام شدند) اعدام انقلابي يك "ابزار حقی" براي رسيدن به هدف بود كه حتي عليه کسانی كه حاضر نبودند از مخالفتشان دست بردارند به راحتي استفاده ميشد(ترور مجيد شريف واقفي سال 54) و اين تفكر تاثير عمده اي در انحراف انقلاب 57 داشت. (كه البته بحث جداگانه اي دارد)
دو
2ــ هيچ گاه احزاب امكان شكل گرفتن نيافتند و بدين ترتيب بود كه بعد از پيروزي انقلاب صدها حزب و گروه تاسيس شد كه همه بلااستثنا نه تنها نظرات خودشان را تنها نظرات درست ميدانستند كه خود را هم تنها نماينده واقعي ملت ايران ميدانستند.
سوم3ــ امكان شكل گيري رهبري ملي هيچ گاه فراهم نشد. شما تصور كنيد اگر كه شاه اجازه ميداد آقاي خميني مطالبي را كه به آن اعتقاد داشت از طريق راديو و تلويزيون و مطبوعات به مردم ارائه كند، چه تعداد از زنان حاضر بودند كه به خيابانها بيايند؟ اگر بحث ولايت فقيه دقيقا بحث شده بود، چگونه ميتوان قبول كرد كه مردم به خيابانها ميآمدند تا حق نظارت خود را به شخص ديگري تفويض كنند كه "فراتر از قانون" تلقي خواهد شد و به هيچ كس پاسخگو نخواهد بود؟ با استتاد به نما یندگی از سوی خدا .در حوادث اخير عراق ديديم كه رژيم صدام حسين چنان قلع و قمعي از نيروها كرده بود كه بعد از سرنگوني، دست نشاندهاي دولتهاي خارجي به جاي رهبران ملي به قدرت رسيدند افرادي مانند چلبي، اياد علاوي، حكيم و . . . در ايران هم جمهوري اسلامي براي اينكه خطر را از خودش دور كند با حذف دگرانديشان عملا رهبري ملي را به شدت تضعيف كرده است كه اين امر در شرايط فعلي حساس منطقه، آينده ايران را به شدت آسيب پذير كرده است. حالا ما به عنوان كساني كه در انقلاب شركت داشتيم و به توعی در شكل گرفتن حكومت فعلي نقش داشتيم، آمده ايم در محل ييلاق شاه سابقمان به عنوان قربانيان نقض حقوق بشر كه صدايي مستقل باشيم براي هموطنانمان كه فرياد در گلويشان مانده است. فرياد ملتي كه به طور رسمي به "خودي" و "غيرخودي" تقسيم شده است. ما خواهان آزادي و عدالت اجتماعي و اقتصادي براي همه بوديم كه شرط كافي براي تحقق يك دمكراسي در هر جامعه است، ولي از آنجا كه ياد نگرفته بوديم چگونه به آن برسيم به نتايج معكوس رسيديم ولي داريم ياد ميگيريم و براي اين ياد گرفتن بهاي كمي پرداخت نكرده ايم.
محمدرضا ميگفت "در سفر شمس الواعظين" در دسامبر 2004 به هلند به وي گفتم، چقدر هم تو شانس آوردي، هم خودم. خوشحالم كه سال 60 (آغاز درگيريهاي مسلحانه) گير من نيفتادي كه الان كشته شده بودي، ولي حالا با اينكه با مجموعه عقايدت مخالفم ولي حاضرم جانم را بدهم كه تو حرف ات را بزني. و اين به نظر من تحول بزرگي است در يك جامعه استبداد زده تاريخي كه حكومت ها بر دگرانديشان سياسي و فكري منت ميگذارند كه "شكر كنيد كه جانتان را نميگيريم." در ژنو دو خانم مسن در كنار درياچه شهر از ما پرسيدند از كجاييد؟ گفتم كانادا، سوئد، هلند،‌ نروژ. گفت، نه منظورم اهل كجاييد؟‌ گفتيم ايراني. گفت چرا از كشورهاي مختلف. گفتيم در كشور خودمان امنيت زيستن نداريم و خارجي محسوب ميشويم. به او گفتم شهر زيبايي داريد و امن، به شهرتان افتخار كنيد و لذت ببريد. سخت است در خارج كشور بودن و لحظه اي كه شما مجبوريد دوباره كشورتان و فرهنگتان را مرزبندي كنيد، هيچ احساس خوبي ندارم كه كشورم و ملتم زير سئوال برود، ولي اين گردانندگان مذهبي كشور هستند كه بايد تا قيام قيامت پاسخ بدهند‌ چرا نام ايران مترادف با نقض حقوق بشر، خشونت و ترور عجين شده است.
من دوست داشتم كه اين جمع براي صلح جهاني و كمك به پيشبرد حقوق انسانها در جوامع ديگر از داخل آمده بود. ما بر خلاف مقامات جمهوري اسلامي از اشتباهاتمان درس گرفته ايم و شجاعانه و صادقانه به آن اعتراف ميكنيم. ما براي جبران اشتباهاتمان و اداي دين مان به مردمان و كشورمان، براي نهادينه كردن "حقوق انسانها" حقوق همه شهروندان و پاسخگويي همه در برابر قانون تلاش ميكنيم و با ايمان به اينكه "حقوق بشر" يك هدف درازمدت انساني است، نه يك ابزار براي رسيدن به اهداف سياسي از هيچ تلاشي فروگذاري نميكنيم. عليرغم اينكه تمامي ما سياسي بوده ايم و هستيم و سر هيچ موضع سياسي توافق نداريم، ولي ياد گرفته ايم كه دمكراسي از حقوق بشر ميگذرد. در قبل از انقلاب مرحوم بازرگان به اتفاق علي اصغر حاج سيد جوادي و جمعي ديگر "جمعيت دفاع از آزادي" را به منظور دفاع از زندانيان سياسي پايه گذاري كرده بودند. اما از آنجا كه جمع "حقوق بشر" را يك هدف ميداند پس از تشكيل "جمهوري اسلامي" ديگر آن را دنبال نكردند. از اشتباهاتمان بگويم تا نسل جوان كه در بين ما هست، اين اشتباه را تكرار نكند. ــ اشتباه ما اين بود كه در اروميه در زمستان 57، 6 ساواكي را در ميدان شهر تكه تكه كردند، ولي هيچ گروهي اعتراض نكرد. ــ‌اشتباه ما اين بود كه ابراهيم يزدي در تلويزيون در سال 57 به گوش تيمسار رحيمي ــ فرماندار نظامي تهران ــ كه اسير بود سيلي زد و هنوز هم معذرت خواهي نكرده است. ــ تيمسار نصيري رئيس سازمان مخوف شاه بدون محاكمه و وجود وكيل مدافع و هيئت منصفه تيرباران شد. ــ تيمسار ربيعي عليرغم اينكه در هيچ كشتاري شركت نداشت و فساد مالي هم نداشت تيرباران شد و جنازه اش را كه با جليقه خلباني اش در آن كرم گذاشته بودند به خانواده اش تحويل دادند و كسي به خاطر اينكه به "جنازه انسان" بي حرمتي شده است اعتراض نكرد. ــ دانشجويان خط امام سفارت آمريكا را اشغال كردند و آقاي خميني آن را انقلاب دوم ناميد و چند صد كارمند سفارت آمريكا كه در بين آنها هم تعدادي جاسوس سازمان سيا بود، ماهها در سلولهاي انفرادي از حق اوليه و زنداني جنگي برخوردار نشدند. اما نه تنها اعتراض نكرديم بلكه آن را با حضور هر روزه مان براي ماهها در جلوي سفارت تاييد كرديم. سعيد متحدين مسئول تشكيلات مجاهدين خلق در اعتراضات هر روزه عليه آمريكا بعدا در تابستان 60 اعدام شد، در حالي كه قبل از 30 خرداد به دليل غيرسياسي دستگير شده بود. ــ امير انتظام به اتهام جاسوسي دستگير شد، كسي اعتراض نكرد. ــ در تركمن صحرا، توماج، مختوم، جرجاني و واحدي اعضاي جوان شوراي زمين تركمن صحرا با حكم خلخالي و توسط حسن كاشاني برادر حاج ماشاءلله قصاب اعدام شدند و كسي اعتراض نكرد. ماشاءالله قصاب مسئول گروه باند شاهين بود كه براساس فتواي خلخالي در اوايل انقلاب افرادي مانند ذبيحي را كه در راديو دعاي سحر ميخواند به اتهام دعا كردن براي شاه مفسد في الارض خواندند، و در خيابان او را كشتند. راستي اولين سلسله قتلهاي زنجيره اي با فتواي خلخالي عليه تعدادي زنان خودفروش بود. از آنجا كه ما، منظورم جريانات سياسي و فكري، در قبال حوادث موضع گيري بي طرفانه نكرده بوديم فقط آن موقعي محكوم كرده بوديم كه با خط سياسي و فكري ما ميخواند، لذا به عنوان "پيشرو توده ها" به مردم كه آگاهي سياسي كمتري داشتند ياد نداده بوديم كه چگونه بايستي به اعدامها و نقض حقوق بشر اعتراض كنند كه كارمان به اينجا نرسد. و اين شد كه ماشين كشتار بعد از 20 خرداد به شدت به راه افتاد. بهزاد نبوي عضو مجاهدين انقلاب اسلامي سخنگوي دولت وقت گفت اگر ما اينها را نميكشتيم آنها ما را برميداشتند و آنها هنوز هم به مسائل اين دوره نپرداخته اند. تا اينكه نوبت به صادق قطب زاده رسيد كه بدون داشتن اسلحه به اتهام كودتاي نظامي اعدام شد. در جريان جنگ ايران و عراق هزاران نفر از هواداران فكري نظام و جوانان مملكت كشته شدند. و الان رفسنجاني، محسن رضايي از دست اندركاران جنگ، يكديگر را به ادامه جنگ در روزنامه هاي كشور متهم ميكنند، ولي كسي حاضر نيست كه از ميان مسئولان شجاعت و صداقت داشته باشد و بگويد چرا جنگ ادامه پيدا كرد و از خانواده هاي كشته شدگان جنگ معذرت خواهي كند. اين تقبل مسئوليت، اولين قدمي است براي بهبود زخم عميق ملت ايران كه درياي خون در ميانشان جاري شده است. پايان كلام وقتي ما (فعالين حقوق بشر) از حقوق بشر صحبت ميكنيم معتقديم كه راه درست از نهادينه كردن حقوق بشر ميگذرد كه رعايت آن از طرف حكومت شرط لازم براي تحقق دمكراسي در ايران است. ما اين را وظيفه خودمان ميدانيم كه بدون كينه در اين راه طولاني قدم بگذاريم و نيك ميدانيم كه بدون كمك تك تك مردم (چه در داخل كشور و چه خارج كشور) بدون غلبه بر تعصب هاي قومي ــ سياسي و فكري و تقويت روحيه بخشش، ممكن نيست اين راه آماده شود. حقوق بشر مخصوص زندانيان سياسي نيست، براي همه است. ولي در حكومتهاي استبدادي شاخص اصلي قضاوت حكومتهاست. راه حقوق بشر براي همه مردم است از حق اتحاديه هاي صنفي تا حق آموزش و بهداشت براي همه. رابطه درست مصرف كننده و توليد كننده، حق قومها، حق كودك و خانواده، حق زن در خانواده و جامعه و حق خانواده در جامعه، عدالت در قوه قضائيه براي همه. حقوق بشر در حقوق زندانيان معمولي هم هست. همانطور كه پاسباني به زنداني ظلم ميكند و زنداني مرجع رسيدگي ندارد. خود پاسبان هم وقتي كه حقش ضايع ميشود نميتواند از مقام بالاترش به جايي شكايت كند. بنابر اين هر دو قرباني يك سيستم هستند.
مسئله اساسي اين است كه اين سيستم يك شبه درست نميشود، ما معتقديم كه حداقل 20 سال براي تغيير سيستم و فرهنگ سازي زمان لازم است. اين بدون كمك همگان مسير نيست. از كمكهايتان دريغ نكنيد. بچه هايي كه در ژنو آمده بودند همه ي مخارج سفر را خودشان تقبل كرده بودند چون اين حداقل كاري است كه ميشود در اداي دين به جامعه و انسانيت كرد. اين درسي است كه ما از زندگي در جوامع دمكرات ياد گرفته ايم. زمان آن رسيده است كه مصرع "ديگران كاشتند و ما خورديم" را به "ما ميكاريم تا ديگران بخورند"، تبديل كنيم. در آن موقع است كه به انسان بودنمان افتخار خواهيم كرد.
ssultanpour@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست: