Translate

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

كودكان مهاجر شكننده تر هستند

كودكان مهاجر شكننده تر هستند
به بهانه اول ژوئن روز جهاني كودك
ا

Cool country, cool people

سعيد سلطانپور
May 23, 2004

نشاني


خانه دوست كجاست ،‌در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه بر لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبز تر است
و در ان عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
مي روي تا ته ان كوچه كه ازپشت بلوغ ،‌سر بدر مي اورد
پس به سمت گل تنهائي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فرار، جاويد اساطير زمين مي ماني
و ترا ترسي شفاف فرا ميگيرد
در صميميت سيال فضا ،خش خشي مي شنوي
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا ،‌جوجه بردارد ار لا نه نور
و از و ميپرسي
خانه دوست كجاست ؟ سهراب سپهري

اول ژوئن روز جهاني كودك است . البته اين روز در ايران د ر مهر ماه بر گزار مي شود.
بر و بچه هاي كانون انديشه و گفتگو و. حقوق بشر برا ي ايران در كتابخانه مركزي تورنتو
د ريانگ و بلور در شنبه 5 ژوئن از ساعت 6تا9 برنامه اي در بزرگداشت اين روز تهيه ديده اند. با بچه هايتان سري بزنيد.

كودكان با ارزشترين و لطيف ترين موجودات خاكي روي زمين هستند. تنها موجوداتي كه دوستيشان بر اساس پول و منفعت نيست. عشقشان بدون شرط و پاك است ولي متاسفانه آسيب پذيرترين قشر اجتماعي در جوا مع د رحال پيشرفت و بطور نسبي درجوامع پيشرفته ميباشند.

با موج جديد مهاجرت در بين اقشار تحصيلكرده ايراني و اقشار مرفه مسئله كودكان مسئله اصلي است كه كمتر كسي و يا نهادي به بررسي علمي آن پرداخته است. است.

ازشهريار 8 ساله كه رفتار و صحبتهايش بيشتر از سنش است (‌مشخصه بچه هاي ايراني با متولدين اينجا)‌ مي پرسم مدارس كانادا بهتر است يا ايران بدون درنگ مي گه اينجا ميگم چرا ميگه چون معلمها مهربانترن و همينطور هم شاگردي ها. . ميگم اينجا را بيشتردوستداري ياايران را ميگه من يك ميلييون تايم (‌مرتبه)‌ كانادائي هستم و يك ميليونيم( 1000000/1) ايراني هستم. مي پرسم چرا ؟‌مي گه چون مردهاي ايراني هميشه توي خونه دعوا ميكنن. ميگم كي اينو بهت گفته ميگه مامان. مي پرسم عمو تو مردهاي كانادائي را ديدي ؟‌ ميگه اونها تو خونه دعوا نميكنن . ميگيم مطمئني ؟جوابي نميده . بحث را ادامه نميدم چون نمي خوام به باورهايش لطمه بزنم.
دوست ديگري (ن) مدت 14 سال است كه از همسرش جداشده است و پسرش را هم نديده است. توي ايران بخاطر ازدواج با همسرش كه مسيحي بوده با كل فاميل بهم زده . اومد ه كانادا رفتار ها همان رفتار هاي ايران هست. هنوز ازدواج نكرده هر جا كه اختلاف خانوادگي است وي ميگه بچه ها هم بابا ميخوان و هم مادر ( هر دو را باهم). مي گه اگر تجربه الان را داشتم نمي گذاشتم كه به اين راحتي از هم جدابشيم.
خانم ( س) با تحصيلات عالي و درامد خوب چندين سال است كه از شوهرش جدا شده است . بچه ها بزرگ شده اند. دختر بزرگ ساز خودش را ميزند. با توجه به محدوديت انتخاب در بين جامعه ايراني امكان ازدواج دلبخواه خيلي محدود است . معتقد است اگر تجربه حالا را داشت سعي ميكرد تفاهم بوجود بيا ورند.
آقاي (م) سالهاست كه از همسرش جداشده است . تحصيلكرده آمريكا كه مجبور شده تاكسي براند. همسر جدا شده . مادر سرپرتي يك دختر و پسر را بهوي داده . مادر هنوزازدواج نكرده . آقاي م هم ازدواج نكرده است. دختر 20 ساله شده به كالج مي رود تصميم گرفته بامادرش زندگي كند. پسر ش به دانشگاه ميرود و با پدر زندگي ميكند. هيچ كدام قدر زحمات وي را نمي دانند و گاها وي را سرزنش ميكنند.
خانم “ ش “كه باتفاق همسر و دو فرزندش د ر1998 پناهنده وارد كانادا شده اند. مرد به راه خود مي رود. مادر عهده دار فرزندان م يشود. ماد مجبور است كه د ركافي شاپ كار كند. وقت رسيدگي به بچه ها راندارد. پسر بزرگ د ر “فير و يو مال “ پلاس است. 15 ساله شده . قابل كنترل نيست. به نزد پدر مي رود. پدر هم بي خيال. بچه با قانون مشكل پيدا ميكند. الان مواد مخدر مصرف مي كند.

نوجوان 15 ساله به محله ايرانيه “‌بي ويو و جان “‌اسباب كشي م يكند. جوان كه بسيا مودب هم هست بعد از 2 سال درس را ول ميكند. مانند اسپاني ها صحبت ميكند. و معتقد است كه اينجا مهم نيست كه از چه راهي پول در اورد . بهتر است از طريق كا رد كارخانه يا ساختمان باشد. خوشبختانه از انجا كه پايه اصلي تربتتي درست بوده بعداز 3 سال به مدرسه برگشته و ديپلم دبيرستان را ميكيرد.
نمونه ها بسيار است . من قصد ندارم كه نتيجه گيري كنم كه تقصيرپدر است يا مادر و يا سيستم حكومتي ايران كه مردم را به مهاجرت وادار ميكند . مسلما بچه ها مقصر نيستند. آنقدر جاذبه هاي غرب زياد است كه آدم هاي بزرگ را هم مي تواند منحرف كند. چه برسد به جوانان.
سوال ميشود كه كانادا براي بچه ها خوب است يا نه ؟بادي گفت بستگي به آدمها دارد . درست است كه امكان آموزش و تحصيل بسيار با لاتر از ايران هست ولي بمراتب امكانات فا سد شدن و انحراف رفتن بچه هم بيشتر است .

مهاجرين بويژه گروه تحصليكرده و يا مرفه ،‌به اختيار خودشان مهاجرت را اتنخاب ميكنند و اكثرا هم آينده بچه ها را علت اصلي تن دادن به اين مهاجرت ميدانند.
آنها كه مرفه تر هستند سريع خانه و زندگي يراي بچه ها و مادرشان تهيه مي كنند . به اين ترتيب با يك تير چند تا نشانه ميزنند. هم كسي هست كه از بچه ها نگهدار ي كند و خودشان هم به احتمال زياد با توجه به شرايط اجتماعي و فقر اقتصادي بدون اينكه نگران باشند تجديد فراشي ميكنند. دليل هرچه باشد كانون خانواده متزلزل ميشود . زن يك طرف و مرد يكطرف ديگر اثرات مثبتي بر محيط خانواده و فرزندان نخواهد داشت.
و اما گروه كم درامدتر تحصيلكرده از انجا كه به محض امدن مجبور هستند كه كاركنند تا بتوانند زندگي را بگذارنند و از انجا كه اكثريت مكان كار كردن در همان تخصص خود را نمي يابند. مجبورند به كارهايئ كه هرگز تصور ش را نميكرده اند تن بدهند. تطبيق با محيط جديد و كار جديد اثرات سو بر محيط خانواده دارد. اولين ضرر كار كردن كم شدن دقت و وقت گذاشتن براي بچه هست. در امريكا ي شمالي مهم نيست كه شما چقد ردرامد داريد مهم اين است كه چقدر با بچه وقت مي گذاريد؟‌ اگر مي خواهيد بچه سالم يداشته باشيد.
خانواده ايراني با يك فرزند 6 ساله هر دو كا رميكنند و بجه از مدرسه كه بر ميگردد
د رخانه تنهاست . خوشبختانه صاحبخانه ايراني است ولي در هر حال همسايه ديگراگربه پليس اطلاع بدهد بچه را پليس به انجمن حمايت از كودك ميسپارد. هرساله چندين كودك بدليل كم اهميتي كارمندان اين انجمنها د راستان انتاريو تلف ميشوند.
سيستم تا حدي ا زكودكان حمايت ميكند ولي بطور كل هيچ كس بهتر از پدر و مادر نيستند كه ميتوانند بوي كمك كنند.
اينكه فرهنك مردسالارانه در ايران حاكم است شكي نيست. البته اين تفكر در كانادا هم هست با اين تفاوت كه قوانيني در حمايت از خانمها هست كه تا حدي از سو استفاده ها جلوگيري مي كند هرچند از 10 مرد كانادايئ 7 نفر،‌ همسران خود را بنوعي مور د آزار فيزيكي قرار ميدهند.
اكثر مردها و خانمها دوبار و يا بيشتر ازدواج كرده اند. بر عكس جوامع شرقي و منجمله ايران عموما با آگاهي وزمان طولاني‌آشنائي و رابطه جنسي هم ازدواج كرده اند ولي عموما به شكست انجاميده است. %48‌كودكان با مادرانشان زندگي ميكنند.
مانند مراسم جايزه اسكا ركه همه برندگان جايزه اول از عشقشان (‌همسرشان )‌تشكرميكنند. بعد مي فهمي كه زن و يا شوهر سوم يا چهارم ( البته بطور رسمي) هست . د رهر حال كودكاني كه دراين فرهنگ متولد شده و رشد ميابند امكان تطابق روحيشان بيشر است تا كودكان مهاجركه روابط و مناسبات مادر و پدر با فرهنگ غرب در بسياري از زمينه اي تربيتي در تقابل است.
فرهنك شرقي بطور عام و ايران بطو رخاص فرهنگ غني اي است . اشكالات زيادي هم ميتواندداشته باشد. در اين فرهنك خانواده اساس اجتماع است. مسن تر ها با افزايش سن شان جايگاه مهمي تري در حل مسايل خانواده به عهده م ي گيرند زيرا كه تجارب بسياري را با خود حمل ميكنند.
بزرگترها هر چند كه د رزندگيها دخالت ميكنند و لي درشرايط بحراني كه در هر زندگي بوده است نقش ميانجي و اشتي دهنده رادارند كه اين نقش در غرب به دادگاه ها داده شده ا ست. اولين چيزي كه به زنان مهاجرياد ميدهند شماره 911 است كه البته مثبت است ولي كافي نيست. با يك تلفن مرد داري پرونده جنائي ميشود و عموما ترجيح ميدهند كه دور خانواده را قلم بگيرند. يعنيسيستم كاري براي حل مسئله نمي كند . كسي اقدامي براي حل اختلافات نميكند.
ماه گذشته 5 روز تمام د ردادگاه براي ضمانت يك دوست ايراني بودم كه مادر فرزندش كه يك دختر غير ايراني بود از و ي به پليس شكايت كرده بود. دادستان هم كه خدا خيرش بدهد نژاد پرست . بالاخره با 25 هزار دلار ضمانت آزاد شد. حالا بايد تا تعين تكليف پرونده پسرش را نبيند. ( يكي از شرايط آزادي،‌ نزديك نشدن به ما در وپسرش هست).

واقعا اگر مردي از نظر فيزيكي و اخلاقي سو رفتار ندارد بايستي تا حد امكان بخاطر كودكان به تفاهم رسيد. خانمهائيكه داراي اختلافات اساسي د رايران هستند به محض رسيدن به كانادا و حمايتهاي قانون از انان ،‌ راه خودشان را جدا ميكنند. اين البته حق هر انساني است كه در مورد آينده اش تصميم بگيرد ولي نبايستي از شيوه هاي پليسي
براي حذف مردان استفاده شود. طلاق اگرچه حرام ترين حلال خداست ولي در هرحال يك جاده بن بست نيست.
نبايد از نظر دور داشت كه د رجوامع غرب ازدواج كمتر اتفاق ميافتد و كمتر كسي حاضر است كه مسوليت “‌ما “ شدن را كه هدف اصلي ازدواج است بپذيرد. حتما براي همه شمااتفاق افتاده است كه از اينكه ماها سالهاست كه يكبار ازدواج كرده ايم. مي گن “‌آر يو سيريس؟)



بسياري ازين مهاجرين چنان جذب فرهنگ جديد ميشوند كه از اينها پاپ تر ميشوند. من فكر مي كنم ميشود بخاطر بچه ها كه ما بخاطر دل خودمان انها را به اين دنيا آورده ايم و بالطبع بايستي مسوليت به ثمر رساندن آن تا سن دانشگاه را هم بدوش بكشيم مانند انسانهاي متمدن اين مسائل را حل كنيم. با زور گوئي نميشه مسئله را حل كرد.
كودكان به هردو مادر و پدر نياز دارند ولي در محيطي بدون جار و جنجال و دعوا . چطور نمي توان مثل 2 تا آدم د ركنار هم زندگي كرد.
كودكان را عليه ديگري شستشوي مغزي ندهيم آنان در اينده خواهند فهميد چه كسي برايشان زحمت كشيد ه است و وقت گذاشته است.

يكي از مشكلاتي كه خانمهاي ايراني دارند قوانين عقب افتاده فعلي است كه حضانت بچه را به مرد ميدهد و همينطور اجازه خروج زن را منوط به اجازه شوهر مي كند. متاسفانه بعضي از مردان ازين قوانين تبعيض گرايانه سو استفاده ميكنند و از امضاي طلاق خودداري ميكنند . بدين دليل خانمها مجبورند كه سالهاي زياد به ايران سفر نكنند تا پروسه طلاقشان كامل شود.
نمونه اخر آن سرنوشت دو دختر ايراني بلژيكي بود كه توسط پدرشان به ايران آورده شده بود و آنها به سفارت بلژيك د رتهران پناهنده شدند. مامردها بايد باور كنيم كه كودكان به مادران بيشر از پدران نياز دارند. بخاطر انتقام جوئي كودكان را از مادرشان بر خلاف ميلشا ن جدا نكنيم.
كاميونيتي بخصوس متخصين امور كودكان و خانواده بايستي فعاليت بيشتري براي تبادل اطلاعات بين والدين كه تجربه نسل جوان را دارند به جديدترها داشته باشد. .
كودكان مهاجر شكننده تر هستند. بااين مسئله جدي تر برخورد كنيم .










هیچ نظری موجود نیست: