Translate

یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۵

ياسين در گوش رجویستها خواندن

یاسین در گوش رجویستها خواندن
ضرب المثل هاي ايراني ها براستي كه جاي بسياري از مطلب نوشتن را مي گيرد. مثل همين تو گوش حمار ياسين خواندن كه مثال
بارزي براي فالانژهاي متعصب مانند اسماعيل يغمائي اروپا نشين( مداح دربار مسعودو مريم ) وقصه نويس شهر موشها اقاي هوشنگ بهداد هست كه هر دو عليرغم دشمني ظاهري با حسين شريعتمداري ، در بي اصولي و فحاشي و بي اخلاقي و درپابوسي ولايت استبدادي فقيه از نوع عبايعني (خامنه اي و خميني ) و از نوع كت و شلواري ان (‌مسعود رجوي مفقود الا ثر) با هم در يك خط عمل مي كنند.
.
بقول قران آنان كران و كوران و لالها هستند
من در تعجبم از ين جماعت جاهل ،‌ شما اگركه مطنمئن هستيد با دخيل بستن هاي يتان به كاخ سفيد و پنتاگون مي توانيد به ايران برويد
دندان روي جيگرتان كه از پول استعمارگران و خون مردم ايران تزريق شده است بگذاريد .
اگر واقعا مطمئن هستيد كه به ايران رفتني هستيد ديگه چرا انقدر داستان سرائي ميكنيد . سازماني كه با نوشته هاي يك اسم مستعار بهم
بريزد و دچار بحران شود بدرد لاي جرز مي خورد . .مگر اينكه خودتان ميدانيد گه در چه منجلابي گرفتار شده ايد و نه انقدر صداقت داريد .
به نصرالله ميگفنم امسال انشا االه ميريم ايران نگاهي كرد گفت سالهاست ازين حرفها مي زنيم سال 68 در لشگر 15 حسين اديب. وي از بچه هاي انگليس بود ودر مراسم ضرب و فلوت مي زد .مانند رهبر تان خانم رجوي نمي خواهيد كه بپذيريد اشتباه كرده ايد و شكست خورده ايد .و اين شكست نه بخاطر عدم اتصال وبه رهبري بود ه است بلكه اتفاقا بدليل اتصال بيش از حد به رهبري بوده است كه مانند
بت پرستان بر خلاف تعاليم توحيدي و اصول دموكراسي و انقلابي بوده است .
البته خانم رجوي از هواداران كمي باشعور تر است وقتي كه به متعصبان در بخش فارسی میگويد رژيم در حال سرنگون شدن است و انها را هم سالهاست كه سركار گذاشته است كه مريم رااز توي پاركها بااز روي آتش پريدن چهارشنبه سوري ميخواهند به تهران ببرند
در حالي كه وي به خبر نگارنيويرك تايمز در 25 سپتامبر 2005 كه در سايت ‌جريان رجوي ‌هست مي گويد ممكن است سرنگوني رژيم در نسل ما اتفاق نيفتد.
كمي شرف هم چيز خوبي است . پس چرا به هوادرانتان دروغ ميگوئيد كه بجاي سوال کردن ازشما كه در خط مصباح و سعيد امامي كار ميكنیديگران را متهم کنند.
خوشبختانه خانم رجوي به اندازه لاك پشت عمر نمی كند والا معلوم نبود عاقبت مردم ایران با این تحلیل های غیر واقعی چه میشد. تاريخا هيچ رژيمي تا كنون نمانده است تا جمهور ي اسلامي هم بماند . اتفاقا اپوزيسيون وابسته مانند جريان رجويستها خود مانع مهمي دربرقراری تحقق دمكراسي و مردم سالاري در ايران هستتد . سرنگوني رژيم هاي ديكتاتوري توسط مردم يك امر قطعي
(و وعده خداوند است (‌در سنت خدا هيج تغييري نيست -(‌قران
ولن تجد لسنت الله تبديلا
درسي كه رجويستها از چهارشنبه سوري تورنتو گرفت .
در مراسم چهارشنبه سوري تورنتو كه رجويستها كودتا كردند ما يك كلام به سياستمداران شهر واقعيت را نگفتيم
و اتفاقا از رجویستها خواسته بودیم که آرم خودشان را بیاورند تا مردم با شناخت تصمبم یگیرند . در مطالب شهروند هم نامی از اين چريان نياوردم زيرا عميقا اعتقاد داشتيم مردم بايد حق انتخاب داشته باشند
مسولان جريان اقايان نقي شفقيي (‌ازچماقداران و از عناصر استثمار كارگران در كارواش شهرداري تورنتو ) و حميد قراجه و علي وكيلي امين زمان و خانم شهناز فلاح به نصايح ما گوش نكردند.و با شکست کامل روبرو شدند. تعداد پليس و آتش نشاني از تعداد رجويستها در پارك لسلي در مراسم چهارشنبه سوري بيشتر بود. هر چند در اطلاعيه رجويستها در تورنتو از انجا كه خودشان ميدانستند چه اشتباه و خيانتي كرده بودند نوشته شده بود كه اين مراسم با خوبي و حضور هزاران نفر بر گزار شد( تبلیغات گوبلزی ) ولي در اعلاميه رسمي سازمان در سايت همبستگي ملي جمله "عليرغم تلاشهاي مزدوران رژيم و ايجاد رعب و وحشت “ به ان اضافه شده بود که نشان می دهد در پاریس چه انسانهای بی شخصیتی پیدا می شوند.
اگر انها هزاران نفر بودند ميدان مل لستمن حداقل 10 برابر ان جمعيت بود.خبرگزاريها ي و راديو تلويزيونهاي كانادا از دو مراسم گزارش داشتند
با شكست چهار شنبه سوری > رجويستها د رمراسم عيد نوروز در سالن لاپارك مشروب الکلی هم براي جوانان زير سن سر و كردندو بدليل دافعه مسعود و مريم ، نه از عكس حاج آقا مسعود غایب خبري بود و نه حاجيه خانم مريم.
. رجویستها درس تاريخي در تورنتوگرفتند که يك اقليتي هستندو نه بيش.
جدا شدن از سازمان و تاثير آن
وقتي كه از سازمان جدا ميشدم وقتي از اتاق مهدي بيرون امدم به تمام بچه هاگفتم من مي خوام به تركيه بروم و اگر كسي ميخواهد با من
صحبت نكند من ناراحت نمي شوم . زيرا اين خط سازمان بود كه وقتي كسي مي خواست جدا بشود در يك آن همه افراد گروهان و لشگر بدستور رهبري تو را بايكوت مي كردند تا تو زير فشار روحي قرار بگيري و تسليم شوي .. ولي خوشبختانه با كمك دوستان خوبي مانند جواد( هلند ) موضع درستي گرفتم و این مرحله یک ماهه را با خوبی از سر کذراندم.بعدا د رتركيه شنيدم كه اتفاقا يك ماهي از خروج من نگذشته بود كه بسياري از بچه ها از سازمان جدا شدند .
حا لا هم رجویستها برای اتهاماتشان معذرت خواهي نكرده اند بنابر این. اولين مطلبم را در افشاي جريان رجويستها بدون ذكر نام سازمان چاپ كرده ام . البته گزارشات ان را مسولين تورنتو خواهند فرستاد
تا بحال هر غلطي خواستيد در كانادا کردید منظور م جا زدن خودتان به عنوان نماينده مردم ايران .ما چشممان را بستيم .
آدم مي فرستادید در جلسه تاكسيراني تا مرا تهديد كنند شب پرستاني مانند رضا (‌دايموند )‌-بهروز رضائي ، مهرداد ومحمود و .. هر چند با خفت در جریان یک رای گیری ازانجا بيرون رانده شديد و مجبور شديد از جمشيد معذرت خواهي كنيد . ولي اين كارتان را به آر.سي .ام. ي (‌پلبيس فدرال )گزارش نكردم .
از اين به بيعد آن
سوب بشكست و آن پيمانه ريخت
سخني با هوادارن مجاهد جدا شده از جريان رجويستها
آقايان و خانمهاي فسيل جريان رجوي بجاي دروغ پردازي به مردم اطلاع رساني درست كنيد .مردم آنقدر شعور و درايت داتند كه خوب را از بد تشخيص بدهند. سال 60 سازمان مجاهدين آمال صدها هزار جوان بوذد د رحالي كه خميني در اوج قدرت سياسي و. مذهبي خود بود و جمهور ي اسلامي به بن بست اخلاقي و هويتي فعلي نرسيده بود . الان رجويست ها مورد تنفر همان جوانان ان دوره و نزير بي اعتنائي جوانان نسل جديد هستند.
متاسفانه بعضي از دوستان چنان غرق ضديت با رجوي و جريان انحرافي رجويست ها شده اند كه مانند كتاب مزرعه حيوانات به اين نتيجحه رسيده اند كه از ابتدا سازمان منحرف بوده است.
يادمان باشد اگرز مسعود و سازمان به ان درجه ا زمحبوبيت در سال 60 رسيد نتيجه صداقت هوادان و تلاشهاي انان و نيز دشمني ارتجاع با دگر انديشان و تصميم انان به حذف دگر انديشان منجمله مجاهدين. جاي شكي نيست.
اگر رجوي وقتي كه به قم رفت و با خميني صجبت كرد و اشهد ش را گقت خميني به وي مي گويد شما برويد هر كجا را كه مي خواهيد (‌پادگان) را برداريد بشرط اينكه خطتتان را از كمونيستها جدا كنيد
.
رجوي اين درخواست را نمي پذيرد. اين درخواست در سال 58 به منزله قتل عام كمونيستهابود كه اتفاقا بسياري ازانان بجاي انتقاد از خودشان در تحليل اشتباه و چپ روي ،‌اسلام را تنها جريان خميني مي دانند كه ستم بزرگي به ما مسلمانان دگر انديش است.
براستي نبايد افراط و تفريط داشت. زيرا ياعث خواهد شد كه حق قرباني شود.
افشاي انحراف رجويستها نكته خوبي است ولي يادمان باشد خود ماهر كدام بنوعي در تثبيت استبدا د رجوي و انحراف جريان كمك كرده ايم . رجوي كه بدون هواداران كسي نبود . پس نمي توان تنها رجوي را متهم و خودمان را تبرئه كرد.البته درست است كه مسعود آدم جاه طلبي است ولي اگر كساني كه با
مسعود در سازمان بودند كساني مانند آقايان شاهسوندي ،‌مهدي تقوائي ،‌علي زركش ، مهرابي و ده ها رده ديگر كه يا جدا شده اند يا آنها كه بدليل بن بست و بسته شدن راهها چاره اي ندارند كه در چريان باقي بمانند چون شهامت قبول شكست را ندارند نگفتند و ننوشتند
چندان بي تقصير نيستند.
قصد من انتقاد از گذشته براي رفتن به جلو هست . نه كينه ورزي و انتقام گيري
بالطبع انهائي كه جدا شده اند بايستي اينرا در نظر داشته باشند اگر سازمان در 30 خرداد 60 اشنباه كرد و بدام رژيم افتاد
اين رژيم بود كه قتل عام هوادران سازمان را شروع كرد. اين نكته كه ما به درستي به جريان رجويستها نقد داريم كه چرا شكستها را قبول نميكنيد كه از ان جمع بندي كرده و به تصحيح آن بپردازيم تفاوت جدي با ر اينكه سازمان بايد نابود شود،‌دارد. يادمان باشد كه رژيم جمهور ي اسلامي در حاكميت است و دستور سركوب و قتل عام زندانيان و دگر انديشان را داده است ، رهبران رژيم هم هيچگاه به اشتباهات خود اعتراف نكرده و آنرا نقد نكرده اند.
اگر پوزيسيون و اپوزيسيون مسولانه تر عمل كرده بودندو براي منافع مردم ايران عمل كرده بودند الان كشور ما در چنيني موقعيت بحراني نبود كه يك حكومت 10% اقليتي غير دموكراتيك بتواند در غياب اپوزيسيون مردمي با شقيقه مردم ايران بازي رولت روسي .
بكند.
اينكه هر جريان ضد مردمي را بايد افشا كرد جاي هيچ شكي نيست ولي در اين تلاش بايستي از بكار بردن ادبيات و فرهنگ آن جريان منحرف خوددار ي كرد. مثلا در جريان افشاي غسل هفتگي بايستي اسم افراد خط مي خورد زيرا به عنوان يك مجاهد ، يك مسلمان تعهدات بيتشري بايد داشته باشيم. بقول قران د رزندگي مردم تجسس نكنيد. اگر كار اشتباهي بوده بايستي بين خدا و بنده خدا بماند نه اينكه آنرا پرده دري كنيم. كار يكه بشدت در اسلام كه همه ما به ان معتقد بوده ايم منع شده است.
د.
اعتراف به اعمال جنسي در نشستهاي انقلاب ايدئو لوژيك توسط افراد يك خط غير اخلاقي بود كه رجويستها از ان براي ساكت كردن مخالفان احتمالي در آينده استفاده ابزاري ميكردند
اتفاقا نكته تاسف بار اين است كه تقريبا اكثر جداشدگان با فرهنگ اسلامي خود دوري گرفته اند كه البته اگر آگاهانه بوده باشد مي تواند
مثبت هم باشد ولي ضديت با جريان خميني و رجوي و نفي اسلام جاي تاسف دارد.
دوستي از يكي از فرماندهان جريان رجوي كه انسان ستمكار ي بوده است صحبت ميكرد وقتي بوي گفتم دست وي از دنيا كوتاه شده
است و بهتر است از انجا كه امكان پاسخ گوئي را ندارد كمي با دقت عليه وي صحبت شود وي را با استالين مقايسه كرد . در حاليكه استالين يك رهبر بود و اين نفر يك مريد گمراه و انسان راه نيافته
من كسي نيستم كه درس اخلاق بدهم ولي وظيفه ما حقيقت يابي است نه انتقام گيري .
براي رسيدن به حقيقت بايد اصول اخلاقي و انساني را رعايت كرد.
براي رسيدن به آزادي ،‌استقلال و حقوق برابر انسانها در كشور استبداد زده مان را ه طولاني و آگاهي نياز دارد. با ضديت و حركتهاي واكنشي نمي توان به اين حقيقت دست يافت.
بايد رجويسيتها را افشا كرد ولي نبايد خواهان مجازات آنان در اين مقطع شد. شد. اين وظيفه مردم و تاريخ در ايران آزاد هست
زيرا رهبران جمهوري اسلامي در به انحراف كشيدن سازمان به دليل استبداد حاكم بر ايران نقش عمده اي را دارند كه نبايد چشم بر ان
بست.
سازمان مجاهدين زير ضربات فيزيكي شاه و شيخ مقاومت كرد ولي زير ضربه خيانت به اميد به واسطه جاه طلبي هاي رجوي .
متلاشي شد . در شرايط امنيتي است كه رهبران جاه طلب از پاسخ گوئي تحت شرايط نظامي دشمن حاكم فرار ميكنند .
بايستي به آينده ايران انديشيد. با اسلحه جمهوري اسلامي به جنگ رجويستها نرويم و با اسلحه رجوي به جنگ جمهور ي اسلامي
.براي ايران بهتر نيازبه گذدشت ، تحمل و آگاهي داريم .راههاي خشونت به شكست انجاميده است.
سعيد محسن و حنيف “در وصيت نامه مشتركشان مي گويند مبادا ‌مايه عبرت سايرين شويد ؛ و اين براي سازمان اتفاق افتاد و ‌و به سرنوشت تلخ حزب توده دچار شد . هر چند براي رهبر ي سازمان اين مطالب مانند ياسين توي گوش حمار خواند ن هست زيرا اگر شعوري باقي مانده بود حداقل با خودشان چنان نمي كردند كه مورد لعن تاريخ و آيندگان قرار بگيرند . چه برسد به ادامه خيانت به اميد مردم ايران و بخصوص نسل جوان و خون .شهداي سازمان مجاهدين
عليرغم تمامي نامردميها و غير اخلاقي ها رجويستها سعي كنيم به آنان كه در عراق در بن بست گير افتاده اند كمك كنيم بايد تلاش كرد همه انها كه مايل هستند به كشورهاي امن اروپائي منتقل
شوند و در انجا در آزادي كامل انتخاب خودشان را بگيرند به صف مردم مي پوندند و يا همچنان لعنت ابدي خدا و خهلق را مانند ضدا انقلابيون تا قيام قيامت با خود حمل خواهند كرد. . بايستي توطئه رجويستها و جمهور ي اسلامي براي معامله كردن بر سر انهارا خنثي كرد
ما براي تشكيل كمپين انتقال رجويستها به اروپا و كانادا بدلايل انساندوستانه آماده هستيم. .
××××××××××××××××××××××××××××
قصه نويس شهرموشها . شاگرد راستين مكتب رجوي

اين آقاي بهداد با اينهمه پرروئي و وقاحات نشان ميدهد كارش از لودگي گذشته بايد بره طلبه بشه . بدنيست بره پيش آقاي جلال گنجه اي داستانش را برايش تعريف ميكند.

بالخره اين جريان صاحب ندارد كه بجاش اين آقاي بهداد كه انگار مسول امور پرسنلي بوده قصه مي نويسد.

. آقاي بهداد شما اون موقع كه به سيب زميني مي گفتيد ديب زميني ما با سازمان بوديم. اگر مسعود را ديديدخوب يادش هست كه چه كساني وي را از دست چماقداران حزب الله در ترمينال خزانه در سال 58 نجات دادند . آخرين باري كه مسعود در محله جنوب شهر

سخنراني كرد. نكته جالب اين هست كه هر چقدر متعصب تر هستند از سازمان اوليه دور هستند

خدا انشا الله مريض هاي منظور مخصوصا جاهلان بدون تفكر مانند آقاي بهداد را كه عليرغم ادعاي خون دادن . نشان هاي جدي از عقل دادن آنها هست ،‌هر چه سريعتر شفاي عاجل عنايت كند.

كل جريان رجويست ها نياز به يك چك آپ رواني دارند تا واقعا پزشكان متخصص در اروپا انها را از بيماري شخصيتي دون كيشوت بودن ،‌نجات بدهند..

سعيد سلطانپور

عوامل ومبلغان و آلودگان رژیمتاريخ: سه شنبه، 8 فروردين، 1385موضوع: مقالات
هوشنگ بهداد
باعوامل ومبلغان و آلودگان رژیم چگونه باید برخورد کرد؟

«قسمت اول »
باسفارش جدیدی که هویت دزد وخالی بند حرفه ای سعید سلطانپور قلابی مقیم تورنتو بر علیه ی مجاهدین ارائه کرده است و در سایت خبرگاه علی شمس و نگاه نو وزارت اطلاعات رژیم فاشیست مذهبی آخوندی بازتاب داده شده است . تنظیم چنین سفارش نامه وکیفرخواستی که بر علیه ی رهبران ومسئولین مجاهدین با اتهامات دروغین ، آنهم در این شرایط کنونی که به شدت رژیم آخوندی فررورفته در بحران های درونی وبیرونی اسیر می باشد چگونه باید برخورد کرد؟
زیرا که دارای مضمون وپیام خاص می باشد چون که درج همزمان در دو سایت وابسته به وزارت اطلاعات نگاه نو و خبرگاه علی شمس، بدون هرگونه شک وابهامی این هویت دزد مشخص نموده است که نه ایشان بر خلاف ادعای مضحکی که نسبت به اجرای مراسم جشن چهارشنبه سوری در تورنتوی کانادا کرده است نه فعال فرهنگی نمی باشد، بلکه همچنین ثابت کرده است که این خالی بند هویت دزد نه اینکه یک منتقد سیاسی نیست ، حتی اینکه یک مخالف رژیم جنایتکار نیز نمی باشد، بلکه دقیقاً یک مأمور پیگیر وپرونده ساز برای مجاهدین می باشد که فقط بطور قطع مصمم است که انجام وظیفه کند . برای اینکه گذشته از اینکه مشتی دیگر اتهامات دروغین وخالی بندی را در سفارشنامه – کیفرخواست جدید سرهم کرده وبر کوه دروغ وخالی بندی های سفارشات قبلی خود در مورد مجاهدین افزوده است، بلکه ماهیت خود را خیلی شفاف تر از قبل به نمایش گذاشته است. زیرا که علناً در این سفارشنامه ی جدید به وضوح گفته است که چکاره است وچه هدفی را دنبال می کند چونکه نه کلامی در مورد رژیم جنایتکار نگفته است ، بلکه به نمایندگی از سوی دستگاه وزارت اطلاعات وکنسول رژیم در تورنتو وسفارت آن در اتاوای کانادا تلاش مذبوحانه آخوندی کرده است تا که همگام با حضور مصاحبه ی مطبوعاتی بدون خبرنگار دلقکان مزدور ان صادرتی وزارت اطلاعات در پاریس ، اینهم در تورنتوی کانادا خودی نشان دهد و زوزه ای بر علیه ی مجاهدین کشیده باشد . عجیب است که مدعی و فعال فرهنگی وحقوق بشری ، نه اینکه در صدد پیگیری قاتلان زهرا کاظمی در کانادا برنیامده است که شاهد زنده دکتر شهرام وجود دارد که اطلاعات مکفی در مورد عاملین جنایت قتل خانم زهرا کاظمی در زندان اوین وبیمارستان بقیته لله وابسته به سپاه پاسداران در تهران دارد و در همان کانادا نیز حضور دارد وبه عنوان شاهد در دسترس است ، بلکه چون هویت دزد مأمور می باشد، مدعی شده است که حق پیگیری پرونده ی محاکمه ی رهبران ومسئولان مجاهدین در دادگاه صالحه ی کشور کانادا رابرای خود محفوظ می دارد . بیچاره این خالی بندی که همچون همان یاروئی میماند که گفته می شود به ده راهش نمی دادند ولی سراغ خانه ی کدخدا را می گرفت. خودش از طریق جانفشانی های مجاهدین وافشا کردن ماهیت رژیم جنایتکار در مجامع بین المللی ومحکوم کردنش به دلیل نقض مستمر حقوق بشر در سطح جهان توانسته است پناهندگی اخذ کند و زوری وارد آن کشور شده است ولی اکنون همچون ملایان، ادعای صاحب خانه شدن دارد که می تواند بساط دار ودرفش ومحاکمه ودادگاه برپا کند و برعلیه ی مخالفین حکم و فتوای استصوابی تعقیب و محاکمه صادر کند و لابد همانگونه که در پوشش فعالیت حقوق بشر مشغول سند سازی برای ورود عوامل رژیم سند ساختگی می سازد واز طریق قاچاقچی آنان را وارد خاک کاناد کرده است . اکنون نیز دست به سند سازی زده که مثلاً ایشان در قرار گاه اشرف بوده است تا که ثابت نماید عضو مجاهدین بوده است. ولی رنگ سرخ زده شده در برگه ی ساختگی آنچنان جدیداست که رنگ انتخاب شده قرمز دارد داد می زند که این مأمور شناخته شده ی کفر ابلیسی که ساختگی و دستکاری شده است. چون چه دلیل داشته است که نشخصات ایشان با رنگ دیگری زده شده باشد!!! مشروط برآنکه فراموش کرده با ارائه ی این سند ساختگی خودش را بیش از حد لو داده است که باید پاسخگو باشد که این سند ساختگی را چگونه به دست آورده است ؟ اگر چنانچه آنگونه که ایشان مدعی شده بود یک فعال سیاسی هوادار مجاهدین و مخالف رژیم وکفر ابلیس و شناخته شده در ایران بوده است که اطراف دانشگاه تهران همه وی را می شناخته اند ودر دادستانی ضد انقلاب و زندان اوین نفوذ فراوان داشته است که حتی قادر بوده است اسناد را از بایگانی ها جا به جا کند و قبلاً هم در این مورد پرسش شده بود که چگونه بوده است که نه هیچگونه خطری این بی هویت نامرئی را تهدید نمی کرده است ، بلکه با این پرونده و بدون کارت پایان خدمت سربازی ، ایشان موفق شده بود که در سال 64 پاسپورت دریافت کند وسفر به ترکیه وآلمان وعراق داشته باشد؟! حتماً اکنون با رو کردن این سند که همچون نامش قلابی می باشد آن روی سوی سکه ی ادعای مسخره ی ایمیل کردن سند ساختگی برای وی است که اگر چتانچه واقعیت داشته باشد که ندارد . چونکه چگونه ممکن است که پس از جنگ و آن بمباران ها وجابه جائی ها بایگانی ها آنچنان دست نخورده باقی مانده باشد که برگه خروجی و ورودی وی به قرارگاه اشرف در دسترس باشد که یک بی نام ونشان در قرار گاه اشرف توانسته است آن را برای این مهره ی تابلو وگاو پیشانی سفید ایمیل کند تابرعلیه ی دادگاهی کردن رهبران مجاهدین از آن در تورنتوی کانادا استفاده شود . اگر نه این برگه را ایشان هنگام ترک قرارگاه اشرف با خود همراه داشته است که آن را با خود به ترکیه وسپس از آنجا به ایران و مجدداً آن را با خودش با ترکیه آورده است وکسی هم مزاحم وی نشده است واکنون دارد آن را رو می کند اینکه خیلی برایش ثقیل است تا که بتواند ثابت کند این چه معجونی بوده است که اینقدر ماهر بوده است که توانسته این پروسه را بدون خطر طی کند و هیچگونه مشکلی برایش پیش نیامده باشد . برای اینکه ضریب خالی بندی وخریت وی تاآنجاست که اصلاً اعداد وارقام وزمان وتاریخ سرش نمی شود که در سفار ش نامه ی قبلی چه گزارش کرده بود که در این سفارش نامه یا در حقیقت مأموریت جدید همه ی آن تاریخ هارا فراموش کرده وتغییر داده است وبه خاطر نمی آورد که در سفارشنامه ی قبلی خود گفته بوده است که پس از عملیات فروغ جاویدان زمانی که سرباز بوده است ولی پاسپورت قانونی داشته است از فرمانده ی خود چند روز مرخصی گرفته بود و به همسرش گفته بود که مسافر مشهد می باشد ولی سر از قرارگاه در عراق درآورده است و ایشان را به صف رزمندگان راه نداده اند وگفته اند که بهتراست توهمچنان در ایران فعال باشی و ایشان هم پس از شنیدن مرگ خمینی با نشریه هفتگی هوائی رژیم از بغداد به ترکیه و سپس به ایران بازگشته است تا از طریق برادر خود که ایشان همچون وی هوادار مجاهدین بوده است متوجه شود که پس از مرگ خمینی چه اتفاقی افتاده بود ودر روز تشییع جنازه ی وی چه خبر بوده است ومردم چه استقبالی کرده بودند وافسوس خورده بود که چرا خودش شخصاً در روز تشییع جنازه ی خمینی حضور نداشته است؟ مسخره تر اینکه ادعا کرده بود چند ماه پس از اینکه سربازی اش به پایان رسیده بود سپس باتفاق عیال وفر زندانش از راه زمینی با دست داشتن پاسپورت خانوادگی راهی ترکیه شده بود و دیگر رابطه ای هم با مجاهدین نداشته است . ولی حال گزارش کرده است که در سال 1371 ( من ) ‌و حسين در هزار و نهصد و نود با پنجاه دلار در سرماي زمستان به تركيه فرستادند واز مجاهدین جدا شده وآنان را ترک کرده است . از سوی دیگر در صورتی که کسی که قرارگاه را ترک کرده است وبه سمت ترکیه باز می گشته است . نیاز نبوده است که برگ مأموریت با خود همراه داشته باشد. البته از عنوانی که انتخاب کرده است قابل فهم است که چه پیامی را می خواهد منتقل کند . چنین چنین شروع کرده و توضیح داده است :
"خطاب به نيروهاي ملي و مردمي و ‌اپوزيسيون مستقل "
"باجريان دروغگو ووابسته مجاهدين (‌فعلي ) چگونه برخورد بايد كرد؟ مثلا آقایي هشت شماره در سايت وابسته به سازمان درمورد وجود نداشتن من داستان پردازي كرد. نمونه اخيرآن كه برا ي من ايميل شد،‌ نامه اي از اردوگاه اشرف بود كه به طرف گفته شده بود بنويسد كه “‌ سعيد سلطانپور در ارتش آزادي بخش نبوده است “ !!.البته چنين برخوردي غير عادي نبود،‌ خود ما هم يك زماني اگركسي چيزي عليه مسعود ميگفت از شدت جاهليت و تعصب كوركورانه خونمان به جوش مي آمد. شايد وصيت نامه من در سال 65 كه خطاب به مسعود نوشته شده بود بهترين سند آن دوران باشد . بنابراين من هيچ گونه گلايه شخصي ازدوستان ناآگاه ندارم ولي با انكار حقيقت چه ميكنيد؟ جواب تاريخ و مردم را در ايران آزاد، ‌درمورد وابستگي تان چه خواهيد داد؟ من سالهاست كه دروغگوئي و زخم خيانت اين جريان به اميد خودم و ما و ملت ايران را در خود حمل ميكنم ولي تا سه ماه قبل مانند هزاران معترض خاموش به سياست غير مردمي سازمان به دليل مرزبندي با رژيم، نه ازاين زخم با كسي گفتيم و و نه نوشتيم و اين مسله سازمان را گستاخ تر كرد ."
همانگونه که قید شد ایمیل کننده نام ونشان ندارد ودر این برگه که به عنوان سند رو کرده است ننوشته است که بگوئید چنین فردی وجود داشته است و همانگونه که نگفته است چگونه بدست ایشان رسیده است . آقائی که 8 شماره ایشان را افشا کرده بود صاحب همین نوشتار است که شهامت نام بردن من را نیز نداشته است . چون وحشت از پاسخگوئی داشته است که اگر در 8 شماره افشاگری های پیشین ایشان می توانست کلامی در رد آن ارائه دهد اینکار را کرده بود . ولی بری اثبات هویت ناداشته ی خود عذر بدتر از گناه آورده است . یعنی اثبات دروغ گوئی وخالی بندی های گذشه ی خود را با دوغ بزرگتر وسند سازی جدید جواب داده است که بیشتر ماهیت خمینی صفتانه خود را رو کرد ه است. چون انتخاب همین عنوان وتوضیح تشریحی آن به طور شفاف موضع وی ونقش مأموریتش مشخص را کرده است که کالاً وبدون ابهام قابل فهم است که چه پیامی دارد می دهد و چرا دارد پرونده سازی برای مجاهدین می کند که خودش قربانی یک رژیم جانی وضد بشر می باشد؟
مهم تر اینکه در پیام به مخاطبین خود ، نه نامی از رژیم نه برده است بلکه مخاطبین را نیز به یاری بر علیه ی مجاهدین طلبیده است زیرا که اکنون پرونده ی هسته ای رژیم آخوندی به شورای امنیت سازمان ملل رفته است ووضعیت رژیم بحرانی شده است و ایشان هم موظف شده است تا که پرونده ای بر علیه ی مجاهدین باز کند و همچون قضات شعبات بازجوئی وبیدادگاه های زندان اوین وسایر سیاهچال های رژیم چنین کیفرخواست تعقیب برای رهبران و اعضای مجاهدین صادر کرده است :
" من اين حق را براي خودم محفوظ ميدانم كه كه عليه رهبري سازمان فعلي بخصوص اقايا ن مسعود رجوي ، مهدي ابريشمچي ، محمد محدثين ، حسين ابريشمچي ، حسين اديب و خانم مريم قجر عضدانلو (‌رجوي ) و خانم فاطمه رمضاني در دادگاه هاي صالحه كانادا اقامه دعوا كنم. بديهي است مسوليت عواقب سياسي ان هم به عهده تشكيلات فعلي سازمان خواهد بود. همچنين حق دادن اطلاعات خودم به نهاد هاي حقوق بشري بين المللي را محفوظ ميدانم همانگونه كه نقض حقوق بشر در جمهور ي اسلامي را در اختيار آنان مي گذاريم. كار ي كه تا اين لحظه نكرده ام".
خودش اعتراف کرده است که حق دادن اطلاعات خودش به نهادهای حقوق بشر بر علیه ی مجاهدین را برای خودش محفوظ می دارد ولی تاکنون برعلیه ی رژیم از آن استفاده نکرده است . تازه ناپرهیزی کرده است و این اولین موردیست که در سفارش نامه اخیر مجبور شده است نامی از رژیم به برد. پرسش است کسی که خودش اعتراف کرده است چیزی بر علیه ی رژیم تاکنون نگفته است. گواینکه با اعتراف به پیگیری باز کردن پرونده بر علیه ی رهبران مجاهین در کانادا، نقش مأموریت این ارزان فروش را به عینه مشخص وبرجسته شده است که این مدعی فعال فرهنگی و عاشق مراسم چهار شنبه سوری در یک پارک در شهر تورنتوی کانادا چکاره است ؟
ولی پرسش است که پس چگونه ایشان پناهندگی دریافت کرده است اگر بنا بر اعتراف خودش اطلاعات جنایات رژیم را نداده است؟
ادامه دارد ...
هوشنگ – بهداد
پنجم فروردین سال 1385
منبع ابن مطلب IRANE AZAD www.iranliberty.comhttp://iranliberty.com/nukesلينك متن:http://iranliberty.com/nukes/modules.php?name=News&file=article&sid=8408 .

هیچ نظری موجود نیست: